پیچیده اما ساده مثل بارون

متن مرتبط با «هرلحظه به شکلی بت عیار گنجور» در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون نوشته شده است

باران های شدید بهاری

  • به نام‌خداباران صبحگاهی یک باره آمد وهوای روز را هم عوض کرد وبعدا در اغلب جاها دیدم باران حسابی آمده و مادر وخواهرانم هم گفتند باران زیاد آمده ودر شهرهای دیگر هم حال دوستانی که میشناختم را پرسیدم وخوشحال بودند علیرغم آب گرفتگی فراوان در بعضی از مناطق؛ شکر خدا خواهرم هم بهتر بود و آرمین هم سوال کردم حالش خوب بود- با امین اول صبح شعبه بانک رفتم وچک های محسن را گرفتم به امین دادم به او بدهد تا رفع سو اثر شود ومشکلاتش رفع شود-پاسخ آزمایشات آمد وبرای دکتر سعید فرستادم وگفت شاید داروها را تغییر دهد ومقداری هم باید حتما راه بروم وورزش کنم که مقداری باید وزن کم کنم لزوماً- ملکی امروز عمل کرد و عصر هم منزل رفت وبا دکتر صحبت کردم و بسیار تشکر کردم وهزینه هم نگرفت که حتما باید جبران کنم این لطف ومرحمت شان را- ابول گفت در راه طالقان رفته و فیلم و عکس هایی از آنجا فرستاد جالب بود- صبری تلفنی از رد اعسار خود به دلیل مشخص نبودن عین خواسته و هزینه معادل گفت که گفتم باید دادنامه را ببینم که موضوع چیست؟- با نصراللهی تلفنی صحبت واحوال پرسی کردم خوشحال شد وگفت میخواهد برای خواستگاری کسی برود بافت کرمان!- از اژدری نتیجه پیگیری هایش برای رستوران را سوال کردم که گفت نتیجه ای نداشته؛ مشخص است برنامه درستی ندارد- با یکی از دوستان هم صحبت کردم که از کارها وبرنامه هایش گفت- شکوه دادنامه های دیوان برای شکایت بچه ها را فرستاد وبرای دادخواست خودش هم در مرحله تبادل لوایح است با وزارت دارایی- بهمنی قطر بود واز فرودگاه قطر فیلم فرستاد جالب بود- به منصوری و مولایی برای کار نا صحیح مجید نسبت به استاد کار سابق خودش گفتم که بسیار غیر اخلاقی بوده گویا درجریان بودند ومتاسف شدند- از جعفر همسایه مان سوال کردم بالاخر, ...ادامه مطلب

  • اردیبهشت در نیمه ماه

  • به نام خدااجاره وبعضی حساب وکتاب های خودم را انجام دادم و تا ماه بعد را؛ خدا کند زودتر طلبی که دارم را تادیه کنند تا بخشی از حساب وکتاب ها وپولهایی که باید به دیگران بدهم را هم پرداخت و تسویه کنم- آمین سرگرم بازی با برادران بود وکمی هم خوابید وخلاصه مشغول بودند برادرها- با توصیه واخطار دکتر سعید دیروز که کلی پیاده روی کردم وامروز هم نیم ساعت در خانه پیاده روی کردم وبعدش اما خوابم برد عمیق؛ باید دوباره عادت کنم به پیاده روی شاید این مشکلات ونتایج آزمایشات معتدل شود- حیدری دوستم پس از مدتها تماس و برای ابلاغیه ای که برای علیرضا پسرش آمده مشورت کرد وبنا شد بفرستد مدارک را تا ببینم- حسین تلفنی با ناراحتی از اینکه برادرش پدرش را به بیمارستان برده وآنجا رها کرده گفت ورفته بودند او را آوردند؛ خدا خیرش دهد ان شاالله- با خواهران ومادرم تصویری صحبت کردیم وآمین هم- آرمان برای پیدا شدن عارضه هایی پوستی با میعاد مشورت کرد ونسخه نوشت که تهیه کرد و داروهای تقویتی مرا هم تهیه کرد که باید هفته ای یکی دوبار مصرف کنم- کادوی تولد زهرا را فرستادم خوشحال شد- سالروز فوت مادر نواسیری هم هست که یادش را گرامی میدارم؛ خوشحال شد یادم بود- شهره هم امتیازات طلایی ایران کارتش حاصل شد بالاخره- راجا از حل شدن کار دوستش برای گزینش گفت؛ خوشحال شدم- مادر الی اطلاع داد انگشت الی در خواب شکسته وآن را به زمین میزده!!! تعجب کردم وعکس فرستاد که گچ گرفته اند؛ احوال پرسی کردم- زن بابک همسایه مان از اینکه گروهی کلاهبرداری سازمان یافته مجازی کرده اند گفت وبرای طرح شکایت کیفری مشورت کرد- پریسا هم امروز تولدش بوده ونمیدانستم و تبریک گفتم خوشحال شد- مهران دوستم هم از کار خودش ناراضی وبرای بیماری های مادرش مشورت کرد بنا شد , ...ادامه مطلب

  • باران و باد بهاری

  • به نام خدادر شب تولد مودب؛ فرشته وعباس جداگانه تولدهایشان را تبریک گفتم وآرزوی برکات وسلامتی و موفقیت برایشان دارم- با آمین سری به ملکوتی زدیم وبعدهم در مسیر با عشق وعلاقه به مترو دو سه ایستگاه مانده به مقصد پیاده شان کردم رفت مترو و پله برقی سواری خیلی خوشحال بود وذوق زده وبعد سری به احمدی و جعفری هم زدیم ومقداری خرید کردم و جعفری هم با آمین سرگرم بود وبرایش حلوای عمانی هدیه برد؛ خیلی او هم خوشحال شد؛ مغازه خالی میرصادقی را هم دیدم که فروخته و برایش فیلمی گرفتم وفرستادم خیلی خرسند شد- امتیازات همراه اول را هم برای خانواده که قبض ها را سرموقع پرداخت میکنند گرفتم وساعتی طول کشید- خسرو از آزادشدن تلفن خودش گفت اما بازهم درپی اوهام وجلسات متعدد برای فردا بود- عمران گفت گرمسار رفته وباد وباران است ولباس مناسب هم نپوشیده وبرای سردفتری دختر کارگرشان مشورت کرد- یکی از دوستان تماس ومشورت برای گم شدن شخصی داشت- حسین تماس واز بیماری اش و سرفه هایش گفت؛ گفتم باید درمان را جدی بگیرد وکامل هم که متاسفانه توجه نمی کند واحساسی وبدون تدبیر عمل میکند- شهرام در ادامه صحبت های حضوری دیشب تماس گرفت وگفتم نگران نباش حواسم هست به بچه- صبری هم تماس واز بیکاری گلایه داشت- حسن هم نگران دادگاه فردا بود که برای بررسی تخفیف مجازات او تشکیل میشود- دو قسط طوبی وسوسی را پیشاپیش فرستادم که بعدا کلا تسویه کنم- خانم شهیری مدارک پزشکی فرستاد که برایش با دکتر مشورت کنم- سعید دوستم برای موضوعاتی درخواستی داشت که الان در توانم نبود خودم ناراحت شدم- ذبیح هم از گوشت های تازه گفت که گفتم چند روز صبر کند - ساکی از برگزیده شدن بعنوان معاون دادستان انتظامی کانون وکلا گفت؛ آرزوی موفقیت برایش دارم- شاهین زاد هم همکارش ر, ...ادامه مطلب

  • به سرعت روزهای اردیبهشتی در حال سپری شدن است

  • به نام خداصبح ملکی عکس فرستاد که بسیار بینی و صورتش زخم شده وبعد زنگ زدم توضیح داد افتاده روی زمین و گویا سکته کرده و همین جاری شدن خون باعث نجات او از مرگ شده؛ عصر به عیادتش رفتم و خواهر وشوهر خواهرش هم بودند ومشورت هایی هم کردند برای کارهای خانوادگی شان؛ با دکتر ثابتی هم تماس وبرای اینکه برود نزد او برای عمل مشورت کردم وتوصیه؛ آرزوی بهبودی برایش دارم- قانون برای پیگیری پسرش تماس واز پسرش هم سوال کردم قرار شد برنامه تهیه و با جایی که توصیه کردم دنبال کنند شاید نتیجه بخش باشد- واعظ هم تماس واحوال پرسی کرد وتشکر کردم از لطف او- راجا تماس واز مشکل گزینشی شخصی گفت که دقیق هم نگفت ودر حدی که میدانستم راهنمایی کردم- به ایران برای پیگیری تغییر نام سیم کارت که یادش رفته بود یادآوری کردم- هویزه هم طبق معمول پیگیر کارهای خودش بود وامید به توجه دارد- سالار هم تماس وموضوع شخصی را گفت که گفتم توجه نکند- امینی را تماس گرفتم و گفت یک هفته مرخصی داده اند واحوال پرسی کردم واگر شد سری به او بزنم بعدا- عباس از پیگیری کارهایش وطبق معمول مشکلات قضایی با اشخاص گفت- خشنود پیگیر موضوع انتقال دختر دوستش بود-شرفی سوالی داشت ومشورت پاسخ دادم- تولد نگار ویک دوست دیگری را هم جداگانه تبریک گفتم خیلی خوشحال شدند- داریوش همسایه مان برایش پیامک آمده که عریضه اش به شورای هماهنگی بانکها رفته ونمیدانست چیست؟ گفتم لابد نامه ای در سفر مسئولان دولتی داده ای ویادش آمد که ارجاع شده وبرای این است- آمین سرما خورده ودکتر رفت وشکر خدا تب پایین آمده وبیشتر با من سرگرم بود فکر کنم دیشب لباس مناسب نداشته در بیرون و مترو- ناعم هم طبق معمول پیگیری های بیهوده سوال در مورد وام بانکی داشت؛ راهنمایی کردم- محسن برای سیم کارت گف, ...ادامه مطلب

  • در ده قدمی بهار

  • به نام خدافیروزه آمد سری زد وسرگرم بچه ها بود واز لطف ایشان هم نسبت به خانواده متشکرم- جابر باز تماس وپیگیر شخصی بود که من سر در نیاوردم بالاخره داستان چیست؟طبق معمول- امشب عیدی هایی که برای خانواده گذاشته بودم کنار تا شب عید بدهم زودتر دادم وخوشحال شدند واز خوشحالی شان خرسند شدم- سوالی پزشکی از سعید داشتم که گفت مشکل خاصی نیست وهمسرم هم درگیر آزمایشات ودرمان پزشکی که البته به من دقیق نگفته تا متخصص حاذق را بیابم- آرمان گفت محمد برگشته؛ ان شاالله سفر خوب وپربرکتی داشته باشد- شهره سوال از تبلیغ های مهاجرت داشت از وحید سوال کردم چندان تایید نکرد این ادعاها را- حسین تماس وپس از خراب کاری ها و سرخود عمل کردن ها در موضوع کمیسیون ماده ۱۰۰ در پی راهکارهای دیگری بود؛ گفتم هرطور فکر میکند صحیح است عمل کند- یگانه تماس واحوال پرسی و زودتر سال جدید را تبریک گفت وهمچنین مجددا برای تعویض فرش ها یادآوری کرد؛ گفتم فعلا پول ندارم تا بعد- یکی از دوستان وکیل هم تماس ومشورت برای مشکلی برای خودش داشت وبنا شد بعدا مدارک را بفرستد بدانم مشکل چیست؟- آمین آمده بود وسرگرم بچه ها وامید برایش یک دوچرخه کوچک سفارش داد وخرید تا بیاید- خسرو تماس گرفت وحالش مساعد نبود واحوال پرسی کرد- یکی از منسوبینم مشورتی حقوقی برای اعسار داشت تا جایی که فکر میکردم صحیح است راهنمایی کردم- جمشید هم سوالی اقتصادی داشت که تخصصی نداشتم وبه محسن ارجاع دادم- سینا هم موضوعی نسبت به یکی از دوستانش بود مشورت کرد واقعا نمیدانستم چه باید گفت؟- به حسن که پیگیر نتیجه کار دوستش بود گفتم بهتر است ابتدا خودش برود پلیس فتا بییند موضوع چیست؟- شهرام اطلاعات مرکزی گردشکری در حاشیه اهواز را فرستاد جالب بود. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جمعه پاییزی به داوری و‌خاطره غم و‌تلخ

  • به نام خداخمیس آبادی فیلم هایی از خودش فرستاد که اربیل عراق رفته بود؛ جالب بود؛ خوشحالم که از آن غم ومصیبت ها بنظر میرسد نسبتاً رها شده وآرزوی برکات وخوشی برایش دارم- همسرم عکسی از نامه امید در سالهای دور برایم فرستاد که من هم پاسخ داده بودم به او؛ در حین رانندگی بودم همه وجودم را غم گرفت وخاطرات تلخ برایم زنده شد؛ چه کشیدند این بچه ها وخوشحالم البته این مدارک را نگه داشته است؛ کلی تاریخ است وحرف- مدعی خرید خانه پدرم باز راه دیگری گفت گفتم با حاذقی صحبت کند؛ حاذقی گفت رسیده والبته فرصت نکردم او را ببینم واز رفتار او دل خوشی نداشت وناامید بود؛ مانند من- سری به ابوذر برای سلمانی رفتم وقدری گپ زدیم وتاکید کردم نامه بیمه را دنبال کند؛ غده هایی در گردن او در آمده بود؛ نگران بود چون برای برادرش هم اینگونه بوده وان شاالله که موضوع خاصی نیست- عمران برای تهیه لایحه دادگاه برای ابلاغی که برایش آمده بود؛ مشورت کرد؛ متن تهیه کرده وبرایش فرستادم تا بفرستد- در مورد سوالی که یگانه سوال کرده بود از مرسل سوال کردم که توضیحاتی داد اما چون دوستش گفته بود که حل میکند من دیگر دنبال نکردم- مولایی گذرنامه پسرش را فرستاد با عکس پسرش؛ تبریک گفتم واز خوشحالی اش خوشحالم- امروز نتیجه اولیه انتخابات مجلس آتی ابلاغ شد که بعضی افراد مشهور هم رد صلاحیت شدند وموجی ناامیدی فضای مجازی را درگیر کرده؛ با احترام به اظهار نظر این هیات های اجرایی بنظرم نه باید به احراز صلاحیت ها دل خوش کرد ونه رد صلاحیت ها وباید دید هیات های نظارت و شورای نگهبان چه خواهد کرد؟- شهرام برای فروش یک ملک در اهواز گفت که گفتم من آشنایی در این رشته ها ندارم- دختر فیروزه همسایه مان متن نامه اش را برای کار فرستاد وویرایش کردم تا بفرستد وامی, ...ادامه مطلب

  • این چهارشنبه با چاشنی حاشیه

  • این چهارشنبه با چاشنی حاشیهبه نام خدااتفاقی اسم شخصی را در گوگل سرچ کردم ومتوجه شدم عضویت در هیات مدیره های شرکت هایی دارد جالب بود به خودش نوشتم گفت استرس گرفتم چند سال پیش با کسی دوست بوده ام و مدارک داده ام شاید کار اوست!!!؛ عجیب بود- محمد پسر عمویم برای عضویت در موسسات داوری یا کارشناسی دادگستری مشورت کرد که برایشان اطلاعیه آمده بود گفتم خوب است برود ومفید- مسلم در حرمین شریف علوی؛ حسینی وعباس علیهم السلام یادم بود بسیار تشکر کردم وزیارت قبولی گفتم و خواستم برای مادر وپدرم و شهرام وهمه بیماران دعا کند- خاله عکسی از نوه تازه به دنیا آمده فرستاد؛ عالی وجالب ماشاالله- دینی گفت دوستش به وکیل زنگ زده ومشورت کرده ولی البته به من اطلاعی نداده بود- الی ومادرش تصویری تماس والی با وجود اینکه بیمار بود برای مادرش جشن کوچکی گرفته بود؛ آرزوی سلامتی دارم- شیخی پیام داد وخواست فرصتی شود زیارتش کنم که موکول به هماهنگی کردم بزودی- امیر محمود اطلاع داد کارشناس نظرش را داده که امیدوارم حل شود- نیرومندی از پیگیری پرونده اش گفت- حاج محمد تماس ونزد وکیل هم بود؛ طبق معمول با استرس برداشت های خودش را گفت وبعد با وکیل او صحبت کردم که گفت تا کنون آنچه عمل شده طبق قانون است و ...؛ بازهم خواستار ملاقات با من است که من مگر چه کار فوق العاده ای میتوانم بکنم؟!!عجیب است کارهایش- تاجری رفته بود با مقام قضایی صحبت کرده ودستور رسیدگی داده بود ونزد اجرای احکام هم رفت؛ از راهی که توصیه کرده بودم زنگ زد وکلی تشکر کرد؛ امیدوارم حل شود- از خواهرم سوال کردم آیا امین سری زده؟گفت با دوستانش هست وسرشان گرم گردش ونیامده وگفت ماهی خریده ومیدهد بیاورد- شهره برای مشکلی که برای سامه پیش آمده گفت وخدا را شکر به موقع گفت؛, ...ادامه مطلب

  • سومین روز اردیبهشت

  • به نام خدایکی از دوستان تماس و تبریک عید نوروز وعید فطر را گفت واحوال پرسی کرد؛ تشکر کردم؛ وظیفه من بود البته زنگ بزنم- با یکی از دوستان دیگر هم احوال پرسی کردم و از حال همسرشان سوال کردم که مرخص شده وشکر خدا دوران نقاهت را سپری میکنند- آمین آمد کسی نبود وبچه ها خانه محسن یا بیرون بودند؛ کمی بازی کردیم وسرگرم هم؛ کمی فضول هم شده باید بیشتر مواظب ومراقب او باشم- تولد مرتضی شوهر طوبی را تبریک گفتم وکادوی تولدش قبض موبایلش را دادم تشکر کرد وخوشحال شد- خواهر دوست قدیمی ما آقای منوچهری هم شنیدم فوت کرده؛ تسلیت گفتم وان شاالله بتوانم در مراسم او بروم- خسرو از ناهماهنگی برای نصب وفعال کردن تلویزیون خودش گفت؛ بنا شد دنبال کند- مازیار احوال پرسی کرد که تشکر کردم از توجهش وگفت تا خرداد نمیتواند بیاید؛ مشغول کار است- شکوهمند هم احوال پرسی وفال فرستاد برایم؛ صحیح نبود؛ این روزها بازار فال زیاد شده و پر رونق- نصف روزی هم کمک آورده بودند خانه را نظافت کند که خدا قوت گفتم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روزنگار اردیبهشت ماهی

  • به نام خداحاضران احوال پرسی کرد؛ تشکر کردم- ترکمن هم شنیدم که استوری گذاشته و ایراد گرفته برای واردات خودرو ؛ پیشنهاد دادم اینها تدابیر بزرگتری است که دخالت نکند تا موجب برداشت ناصواب نشود که حذف کرد- قریشی برای داوری خودش مشورت کرد بنا شد دنبال کنم- یکی از دوستان احوال پرسی کرد وحدود ۲۵ سال است اورا حضوری ندیده ام ظاهرا هنوز کمی نگران است هنوز؛ درک میکنم- اژدری مشورت کرد وبازهم یک قرار برای ضامنش آمده وگویا اعتراض نکرده اند سر موقع ومتاثر شدم- فیروزه گفت پدرش در بیمارستان بستری وآنژیو کرده؛ نگران شدم وپیگیر احوالش شدم- از جعفر و رفیعی جداگانه پیگیر روند درمان دیابت آنها شدم که آیا سر موقع درمان را ادامه میدهند؟- امیری برای اسناد خرید زمین که خریده مشورت کرد- احسان ؛ ساجدی؛ ادوارد جداگانه اطلاع دادند که نمیتوانند برای میهمانی بیایند- خسرو گفت بالاخره تلویزیون درست شد وخوشحال بود- صبری هم تماس واحوال پرسی کرد ومشورت داشت- دکتر حسین تماس واحوال پرسی وتبریک عید فطر گفت که نشده بود صحبت کنیم- خواهرم تماس وگفت مدارک را بالاخره امینی وکیل به قیم داده است وامیدوارم که به نتیجه مطلوب برسد- زی زی هم احوال پرسی کرد- سالاری برای میهمانی هماهنگی کرد- ابوالفضل تماس واحوال پرسی واز کادو برای تولد دخترش تشکر کرد واز کسب وکارهایش گفت- عمران دو روز است گویا در مجموعه خودش رفته و برای هماهنگی گفت که بچه ها می آیند یا نه؟- خانم مهندس هم احوال پرسی کرد وگله کرد که توجه نکرده ام زیاد به او؛ که گفتم اینگونه نیست- ماشین را برای تنظیم چراغ های آن بردم که انجام شد- شنیدم که موتورهای سیکلت گران شده وبه امید گفتم بپرسد از امین برای افزایش قیمت آن در بیمه بدنه؛ گویا امین هم چند روزی است مثلا با من قهر , ...ادامه مطلب

  • چهار قدم تا پایان این ماه بهاری

  • به نام خداتولد پیمانِ پسر همسایه مان را تبریک گفتم و خیلی تشکر کرد وخوشحال شد از پیام من- کادوی تولد سهام که قبض موبایلش بود را و یادم رفته بود پرداخت کردم- ماشین را که اخیرا متوجه شدم!! یکی از لامپ هایش سوخته بردم تعمیرگاه عوض کرد و بعد یکی از منسوبینم گفت در مسیر با کسی تصادف کرده و آیینه ماشین او آسیب دیده است و شب آن را بردم نزد همین استاد و سریع تعویض کرد ودرست شد ومدتی هم بود فکر تعویض برف پاکن های ماشینش هم بودم که فرصت خوبی بود آن را هم عوض کرد- سری به بدری زدم و گلس های گوشی ام را عوض کرد وتجدید دیدار هم شد؛ بسیار جوان خوبی است- مجددا با بیات تماس وپیگیری کردم برای حبیب وقرار شد دنبال کند- برای حسین هم با لطفی تماس گرفتم وگفت نزد همکارش برود که اطلاع دادم- خواستم با استاد عباس که سالهاست اورا ندیده ام تجدید دیداری کنم که مغازه نبود؛ تلفنی صحبت کردم وقرار شد بعدا دوباره هماهنگ کنیم این دوبار است- امیری برای مشارکت وحرف های شریکش در زمین مشورت کرد-رحیمی داماد حسین فیلمی از حسین در ماشین فرستاد؛ جالب بود شوخی هایش وسر به سر او میگذارند؛ منهم برای فامیل فرستادم باعث خنده وتبسم شد- از محمدی برای پرونده برادر خانمش سوال کردم که وقت نظارت تعیین شده بود- به یکی از دوستان که نزد او کارت کشیده بودم وپولها را نفرستاده بود با خجالت البته یادآوری کردم ولی گویا مشکل دارد وگفت کمی صبر کن- وکیل محترم رای دادگاه بدوی را فرستاد که بالاخره واخواهی واخواه برای سیم کارت را رد کرد وحال باید دید اعتراض به تجدید نظر خواهند کرد یانه؟و دلیلی که ارائه خواهند داد چیست؟- سیاوش هم احوال پرسی کرد که تشکر کردم- با یکی از وکلا که مشورتی داشتیم صحبت کردم ویک پرونده هم داشت که دستور موقت را رد کرده وا, ...ادامه مطلب

  • در سه قدمی اردیبهشت

  • به نام خداتولد سام را به خودش ومادرش تبریک گفتم خیلی خوشحال شدند؛ تولد فاضل دوست جوانم را هم تبریک گفتم وکادویی فرستادم وخوشحال شد و به همسر وبرادر امینی هم پیام دادم اگر فردا زنگ زد از جانب من تولدش را تبریک بگویند لطفا- جابر پیامی را به اشتراک گذاشته بود که مراسم فاتحه یک خانمی است وسوال کردم وگفت مادرش هست؛ گرچه تعجب کردم اما خودم را به مسجد برای فاتحه او رساندم و خودش یا برادرش نبود؛ گفتند مشکلی بوده نیامده ولی حس کردم مادرش نیست ویا در حکم مادر او بوده آن مرحومه؛ شب پیام داد که بیمار شده در مسیر وچرا برای افطاری نرفته ام؟گفتم فقط برای فاتحه آمدم؛ در عین حال غفران الهی برای آن عزیز سفر کرده آرزو دارم- یک سوال مهم وفوری ای از یکی از دوستان نسبتاَ قدیمی کردم ویکی دو روز آن را کِش داد برای پاسخگویی وبعد هم کلی وبدون جزییات گفت واین کارهایش چند بار تکرار شده وپیام روشنی به من بود وباید شرایط ایشان را درک کنم ومزاحمت نکنم؛ گرچه به دلایلی خیلی وقت است درپی آن ام این ارتباط قطع شود هرچند درحد صفر است- شنیدم حسین وهمسرم مجددا به عیادت رضا رفته اند که آرزوی شفای عاجل دارم- موضوع جالبی هم امروز پیش آمد بیات که پیگیر کار حبیب است اطلاع داد مددکار زندان گفته دیه متعلقه را پرداخت کرده اند و حتی وثیقه صد میلیون تومانی را ! تعجب کردم که من چطور خبر ندارم؟با همسر هم تماس واو هم گویا تایید کرده!! بعد بررسی کردم حمید وهمسرهم گفتند خواهر بزرگتر در پی آن است! وگفتم با فرض صحت چنین مطلبی پس از این همه سال پس به دیگرانی مثل او طبق رویه کمک شود ؛از مهین هم تشکرکردم پیامکی ولی بعدا از جای دیگری به من اطلاع داده شد تاکنون چنین تاییدیه ای از دادسرا دال بر پرداخت دیات وفیش وجه الضمان دال بر آزادی و, ...ادامه مطلب

  • دو قدم مانده تا اردیبهشت

  • به نام خدایکی از دوستان که دادگاه داشت از دادگاهش گفت والبته به نتیجه نهایی آن امیدوار بود؛ امیدوارم مشکلش حل شود- عمران آمد قدری هم کمک کرد به تنظیم وچیدن وجانمایی وسایل هایم کمک کرد که از او متشکرم- سری هم به احمدی وجعفری زدم و تبریک عید هم گفتم واحوال پرسی وکارت هم کشیدم برای خریدهایم؛ خواستم به میرصادقی هم سری بزنم که مغازه نبود-تماس با مادرم گرفتم واحوال پرسی کردم؛ کمی درد دل کرد وبسیار نگران سلامتی پدرم بود؛ از او عاشقانه پرستاری میکند؛ خواستم بلیط قطار بگیرم که چندین سال هم هست سوار قطار نشده ام وبروم سری به آنها بزنم واز پدرم هم عیادت که عید هم نرفته بودم؛ اما انگیزه وشوقی در همراهی کسی ندیدم و بعد تصمیم گرفتم بلیط هواپیما بگیرم صبح بروم وشب برگردم وآمین را هم ببرم که هم مادرم وهم مادرش گفتند بهانه می گیرد وهزار ایراد گرفتند که چیزی نگفتم؛ منتظرم همسرم برگردد و بروم سری بزنم- فیروزه گفت پدر دوستش ستاره که یک بار برای کار فیروزه با او صحبت کرده بودم فوت کرده؛ خواستم تسلیت مرا بگوید- حسین از بیماری مادرش وانجام عمل جراحی او گفت؛ ملاقات هم بدلیل شیوع کرونا در بیمارستان ندارند؛ آرزوی شفای عاجل برایشان دارم- کبری وطوبی هم جداگانه احوال پرسی کردند که تشکر کردم- شنیدم خاله خانم نوروزی هم فوت کرده که تسلیت گفتم- الی هم گفت مادرش را دکتر برده وگفتم بجای این کارها ووقت های طولانی اگر اینجا میشد بود وکارهای پزشکی اش را انجام میداد خوب بود- گویا شکایت خواهرم برای گم شدن بسته پستی او بالاخره این بار از طریق سازمان تنطیم مقررات وارتباطات رادیویی به نتیجه رسیده ومحرز شد پاسخ پست دال بر اینکه بسته به گیرنده تحویل شده کذب بوده است والبته جزییات را به من اطلاع نداده فعلا- بنا بود به, ...ادامه مطلب

  • حال و هوای من در سومین روز بهار

  • به نام خدامطالب چند روز معوق را نوشتم که حال نوشتن نداشتم وتوان هم- آرمان سری به مزار برادرش زده بود با مادر وبرادر وخاله اش وپدر ومادر بزرگش؛ عکس فرستاد وگفت شاید فردا جنوب بروند؛ آرزوی آرامش وشادی برایشان دارم- شب برای مقداری خرید شهروند رفتیم والبته کمی خسته شدم وبی حال وابتدا در ماشین کمی چرت زدم وبعد که رفتم ازدحام جمعیت در صندوق ها هم من وهم آمین را کلافه کرد؛ یک خانواده هم لطف کردند نوبت خود را به ما دادند وزودتر آمدیم؛ خیلی آمین در چشم مردم بود ویک خانم هم به مادرش گفت برایش اسپند دود کن؛ کمی نگران شدم- برای ادامه درمان چشمم از متخصص سوال کردم چون قرمزی چشم کاهش پیدا کرده نیازی به ادامه درمان هست؟ گفت بله تا ده روز ادامه یابد ودرمان قطع نشود فردا برای داروهای گوش وحلق وبینی هم از متخصص دیگری بپرسم که چه باید کرد؟اصولا این داروها کلِ بدنم را خشک کرده با قوی بودن آن- عمران بیرون و در شهر بود وکتابفروشی ها سری زده بود ومیگفت اکثرا بسته بوده اند وخسرو هم احوال پرسی کرد وفاطی هم جویای روند درمانم شد-در مورد مرخصی امینی از همسر وبرادرش سوال کردم وگفتند مرخصی نداده اند؛ عجیب است وتماسی هم با من نداشته است بدانم مشکل چیست؟- یکی از دوستان اطلاع داد که بنا به پیشنهاد همسرش قرار است برای سلامت من نذری دهند؛ شرمنده شدم وبرای دل بزرگ ومهربانشان دعا میکنم- داماد دیانا اطلاع داد اولین روز کاری مغازه رفته ودیده شیشه ویترین شکسته است؛ گفتم قضا بلایی بوده وصدقه ای دهد وبا یاد خدا سال جدید را شروع کند؛ خیر است ان شاالله- عکس هایی در کانال خانه علیپور دیدم مربوط به عبادی وایمان ونیک وتدین وشهیری؛ پیشنهاد کردم پیامک بفرستند وسال نو را تبریک بگن حتما خوشحال میشوند که یادشان بوده اید- مولای, ...ادامه مطلب

  • خوشحالی و شادی بهاری در روز بیست و پنجم

  • به نام خداتولد رضا اشرفی را تبریک گفتم؛ خوشحال شد- مهندس پیامی فرستاد وهمانطور که حدس میزدم منتظر پیامک من در اولین دقیقه شروع روز بوده وخیلی خوشحال بود؛ امروز هم برای چندین نفر از دوستان که عزیزی را از دست داده ویا به آن مرحوم وابستگی عاطفی بیشتری داشتند در آخرین پنجشنبه سال پیامکی فرستادم ویادشان را گرامی داشتم؛ انبوهی از پیام های محبت آمیز که حالشان تغییر کرده به سوی من آمد که اصلا بیماری را فراموش کردم؛ دنیا با همین کارها واتفاقات به ظاهر ساده شیرین است وزیبا- مادرم به دیدار اموات رفته و سری هم به مسعود زد وگفت کتیبه هنوز نصب نشده وبه آقای جاسمی پیام دادم که گفت شنبه انجام میشود ان شاالله- صبح هم آمدند وآزمایش گرفتند وعصر پاسخ آمد که برای دکتر حسین ودکتر سعید فرستادم وگفتند نگرانی از گلبول های سفید رفع شده ونیاز به بیمارستان نیست والبته امروز کمی حس میکنم بهترم- امروز هم دوستان وعزیزانی حالم را پرسیدند که از آنان بسیار متشکرم- احمد هم دائم تماس میگرفت با آرمان صحبت کرد ومطلع شد بیمارم احوال پرسی کرد؛ فاطمه دختر کوچکش هم گفت سرماخورده و افتاده- یکی از منسوبینم ۲۰۰ هزار تومانی های نو که اخیرا پس از ۱۵ سال توزیع شده برایم گرفت وآورد تشکر کردم؛ کارهای تعویض روغن ماشین هم که حدود۱۰۰۰ کیلومتر دیر شده ویادشان نبود هم رفت انجام داد وبعد با خواهر وخواهر زاده اش وآمین مسافرت رفتند؛ خیلی دلم برایشان تنگ شده بودولی به لحاظ بیماری نمیتوانستم ببینمشان؛ برایشان شادی وآرامش آرزو دارم- عصر درست مانند همه سالها که از نیمه اسفند تا پایان فروردین منتظر انواع خبرهای فوت هستم چند خبر فوت به من رسید که اوج آن مهران دوستم خبر داد خاله اش که مادر همسرش هم هست فوت کرده؛ متاثر شدم وتسلیت گفتم وچون, ...ادامه مطلب

  • بهمن روبه پایان

  • به نام خداآمین امروز موهایش را توسط خاله اش اصلاح کرد وشکرخدا زیباتر شد و قرار است مادرش برایش در جمع کوچکی خانوادگی اولین تولدش را بگیرد؛ برایش عاقبت به خیری آرزو دارم- ندا همسایه مان پیام داد واز مشکلات خانوادگی اش گفت؛ همه توانم را برای درک شرایط او میکنم اما واقعا چه کاری از دست من بر می آید والبته از اعتماد او ممنونم وبسیار هم از شرایط او متاثرم؛ مادرش هم خدا رحمتش کند سختی بسیار کشید- بهروز همسایه دیگرمان در مورد خرید گوشی آیفون ۱۴ بنا به پیشنهاد فرزندانش گفت که گفتم فقط برای رجیستری سه روز دیگر وقت باقیست وباید از کشور خارج و گوشی را در مبادی ورودی کشور به گمرک اظهار کرد تا شاید راهی پیدا شود بعدا- حکم دادگاه حسن آمد که اورا در مورد یک اتهام با پذیرش توبه سقوط حد داده ونسبت به یک اتهام دیگر هم تبرئه؛ امیدوارم درک این لطف دادگاه را داشته باشد که بعید است واقعا با اطرافیانی که دارد- به شخصی که پول ایران را پس داده بود واشتباهی به حسابش واریز کرده بود تماس گرفتم و از اخلاق انسانی اش تشکر کردم؛ به ایران هم گفتم وبسیار خوشحال شد- از پیمان برای سرنوشت شخصی که در پی عفو بود سوال کردم وگفت هنوز کاری نکرده وگفتم بهتر است با هر وکیلی که میشناسد اقدام کند واو برود دنبال کند- از مرتضی همسایه دیگرمان برای وضعیت ابراهیم پدرش سوال کردم که گفت عمل کرده وقرار است اگر نتیجه بخش نبود مجددا عمل شود؛ آرزوی شفای عاجل دارم- خسرو اطلاع داد پول گوشی را به کارت مولایی واریز کرده؛ به مولایی گفتم نیمی از آن را بیشتر نگیرد؛ از خوش حسابی او بسیار خوشحال شدم- احمدی برای خرید خانه بصورت پیش فروش در منطقه ۲۲ مشورت کرد که تخصصی نداشتم وقرار شد با یکی از دوستان تماس ومشورت بگیرد که نگران شدم جواب مرا , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها