پیچیده اما ساده مثل بارون

متن مرتبط با «آنکه بی باده کند» در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون نوشته شده است

بیست و هشتم فروردین و انبوه غم

  • به نام خداحسین تماس وبرایش هتل رزرو کردم که با خانواده برای انجام کارهای پزشکی بیاید-مومنی که از آنجا سالهاست بازنشست شده تماس واحوال پرسی وجویای کار بود- کمش از حکم دادگاه گفت که شکایت کرده اند وامیدوار است به نتیجه برسد طلب هایش- شهرام تماس واز اینکه بیمارستان رفته و عیادت کرده بود تشکر کرد-ایمان نور الدین احوال پرسی کرد و بهتر بود از ابتلای بیماری- ایمان پسرخاله هم گفت بالاخره ایران کارتش طلایی شده وخوشحال بود گفتم برود فیزیکی هم طلایی بگیرد بهتر است- میترا از روند درمان منوچهر گفت آرزوی شفای عاجل دارم- تولد فاضل و سام را جداگانه تبریک گفتم واز برادر وهمسر امینی هم خواستم اگر تماس گرفت پیام تبریک مرا بگویند- ساکی از پیگیری نامه اش از استان برای وکالت گفت که بالاخره واصل شد وبه کارشناس ارجاع شده وامیدوارم حل شود- باشناس تماس و در مورد خرید گوشی مشورت کرد و حرف در آمد و گپ وگفت و مطالبی گفت که بسیار متعجب شدم و اصلا خبر نداشتم و او باور نمیکرد من مطلع نباشم؛ بیشتر از دروغ شنیدن و مظلوم نمایی شخصی ناراحت شدم ونه پنهان کاری وبازهم از سویی خوشحالم که دیگر نگرانی ندارم محتاج باشند و... باقی با خداست ودر مورد فعالیت های اقتصادی امین با یکی از بستگان به لحاظ اینکه تخصص کافی ندارد به او تذکر داده بودم ودیدم پیش از تذکر من که اطلاعاتم هم کامل نبوده در کارهای اجرایی او وارد شده وامیدوارم که مشکلی برایش پیش نیاید به مادرش وامید هم گفتم مجددا- عمو غلام تماس ودر مورد موضوع خانه مشورت شد که از او متشکرم- شنیدم آقای علی پور پدر که در خانه تاریخی ریاب بود وبسیار به من لطف داشت فوت کرده؛ متاثر شدم وبرای فرزندان محترمش پیام فرستادم؛ خاطرات او و مهربانی هایش برایم زنده شد و حاج خانم همسر م, ...ادامه مطلب

  • گذشت روز کمی با بیحالی و خستگی

  • به نام خدامیخواستم امروز اگر میشود بازار برویم که دیر بیدار شدم و چون پنجشنبه هم بود بازار رفتن به تعطیلی می کشید و بعد از ظهر هم دیدم بقیه خوابیده اند باز دوباره خوابم برد!- تلفنی احوال پرس شهرام شدم و بنظرم آمد حال مساعدی نداشت؛ آمین ومادر وخاله اش دیدنش رفتند که شب هم نزدشان بمانند کمی روحیه اش عوض شود؛ خودم حال دیدن او را نداشتم وآرزوی شفای عاجل برایش دارم-جمال تماس و برای مشورت با وکیل برای موضوع دوستشان گفت وبا ساکی تماس گرفته و راهنمایی کرده بود- محسن آزما امروز عمل کرده و تلفنی از غلامحسین ودخترش احوال پرس او شدم ونگران او هستم؛ به همسایه های دیگر هم اطلاع دادم - سری به استاد مهدی زدم وبرف پاک کن های ماشین یکی از منسوبینم را که خراب شده بود تعویض وتنظیمات طایرها هم انجام شد؛ در هنگام رانندگی با آن حس کردم عملا ماشین تعادل نداشت- حسین هتل جدید رفت وبسیار راضی بود وبرایم فیلم هم فرستاد وچند بار حرم هم رفته بود وخوشحال بود؛ زیارت قبولی گفتم- محمودی تماس واحوال پرسی کرد واطلاع داد که جسد آن کودک را که برای بدهی وهزینه بیمارستان نگه داشته بودند با کمک خیرین داده اند؛ عکسش را دیدم بسیار منقلب شدم- دو جلد کتاب خاطرات سال ۸۰ آقای هاشمی را که سفارش داده بودم آوردند تحویل دادند از سرعت آن متعجب وتشکر کردم- حاذقی تلفنی برای کارهای جعفری گفت وخود عمران هم توضیح داد وامیدوارم که مشکلات حل شود- بیمه بدنه ماشین هم انجام شد برای سال آتی- معصومه دختر قندی همسایه مان برای مشکل مدرک تحصیلی همسرش مشورت کرد وبنا شد مدارک را بفرستد ببینم مشکل چیست؟- همسر رضوی گفت از اپراتور تماس وگفته اند تلفن های همسرش از طریق دادستانی کل کشور قطع شده و مربوط به اینستاگرام است ومن نمیدانم دقیقا چه کرده ا, ...ادامه مطلب

  • چه بی قرار و سنگین بار…

  • به نام خداتولد احمد را تبریک گفتم ویکی از دوستان دیگر را هم؛ جداگانه؛ خوشحال شدند واز خوشحالی شان خرسندم- پرونده دادخواست مادرم برای خلع در روند اقدامات قضایی است وخوشحالم در مدار روند رسیدگی است و پرونده شکایت کیفری پدرم نیز برای تصرف عدوانی که مواجه با قرار منع تعقیب شده بود مدتی است توسط دادگاه تجدید نظر بعلت تحقیقات ناقص نقض شده و من در جریان نبودم وبه وکلا و خواهرم اطلاع دادم هرچند اکنون عملا ذی نفع محسوب نمیشوند ومادرم ذی نفع ومالک است باید دید نتیجه چه خواهد شد؟- سعید وخانواده اش را دیدم و میهمان من هم بودند نهار در رستوران؛ احساس کردم مشکلاتی دارند که بهرحال نمی خواهد بیان کند وبعد همسرش پیام داد که کلا مشکلاتی هست ولی جزییات را نگفت وخودش هم جداگانه همین را گفت واز بیماری هم؛ امیدوارم حل شود ولی در کل متوجه نشدم بالاخره چیست؟- مادر حسن اطلاع داد که پاسخ پزشکی قانونی آمده و منفی است ومتوجه نشدم بالاخره منفی به چه معنی؟وبا شکوه هم مشورت کردم گفت باید دید جزییات آن نظر چیست؟ وشکوه هم برای احتساب سابقه برایش به اجرای احکام لایحه نوشت که امیدوارم حل شود- محسن بالاخره سیم کارت را معامله کرد و امید هم رفت و بنام خریدار زد؛ خیر است ان شاالله- احمد گفت از امروز مشغول به کار در سمت جدید است که ان شاالله موفق باشد- خسرو اطلاع داد که شورای حل اختلاف رفته و شاکی را هم دیده که گفته پول اشتباهی به حساب او آمده است ومن هم مطلع نشدم داستان چیست؟- شهره هم در مورد دوستانش دیشب مشورت کرد که قرار شد با سهام مشورت کنند اگر بتوانند کمک کنند- ملکوتی احوال پرسی کرد وتشکر کردم- شرفی تماس و از کارهای خودش و انجمن گفت- سینا از پیگیری های نامه هایش گفت- بنا زاده گفت نامه لایحه را پس از مدتها به , ...ادامه مطلب

  • آبی که ریخت و…

  • به نام خدابدری در مورد تصادفی که کرده مدتی قبل و کروکی نکشیده اند وحال کسی مرتب از او پول میخواهد وتهدید میکند مشورت کرد- یکی از دوستان وکیل هم در ادامه مطالبی که من سر در نمی آورم از هک گسترده حساب های بانکی وسایر حسابهایش گفت؛ گفتم بهتر است به دادسرای جرائم رایانه ای وپلیس ذیربط اطلاع دهد ودنبال کند- دکتر حسین برای وقت گرفتن برای فرید همسایه مان گفت که درحال پیگیری است؛ تشکر کردم- نیرومندی از صدور نامه نهایی آزادی اش برای یک پرونده گفت- برای عمران ابلاغیه آمده بود که هزینه تجدید نظر خواهی واریز کند که باید برای اعسار اقدام کند- احمدی نیا هم برای مکاتبات خودش مشورت کرد که البته هر بار مشورتی میکند اما نامه ای نمی فرستد ومن متوجه نمی شوم داستان چیست؟- نسیم از تقدیم اعمال ماده ۴۷۷ به دادگستری استان گفت که البته هیچ نامه ای را کپی نگرفته بود وشرکت هم داده ونه وکیل؛ با لطفی صحبت کردم واو هم گفت وکالتی نداشته در این ارتباط- با فرهاد برای تعمیر ماشین تماس گرفتم بسیار از شاهین ناراحت بود ودرک میکنم شرایط او را- شکوهمند تماس ومشورت داشت وهمانطور که به او اخطار وتذکر داده بودم احتیاط کند باز گویا خانمی سر او کلاه گذاشته وخبری از او نیست واز جابجایی منزل خود به حاشیه استان دیگری گفت- ایمانِ نورالدین هم برای کار خودش مشورت کرد و فقط راهنمایی کردم تا تصمیم بگیرد- زن سعید برای درمان وعدم همکاری او گفت؛ واقعاً نمیدانستم چه باید به او بگویم؟- با راهنمایی سهام به ساندویچ طلایی در میرزای شیرازی رفتم و روبروی آن قنادی طلایی هردو خوب وبخصوص قنادی عالی بودند وباز آدرس یک قنادی دیگر را هم داد که بعدا بروم ؛ بچه ها هم خوشحال شدند که برای همه گرفتم؛ سری هم همان حوالی به مقدم زدم وساندویچ خریدم ا, ...ادامه مطلب

  • شب بیست و یکم و خاطره ی تلخ

  • به نام خدادکتر سعید نسخه تجویز نصراللهی را نوشت که تشکر کردم- برای درخواست برق فرهاد سوال کردم که راهنمایی کردم از مبادی قانونی پیگیری کند- محسن کارهای اژدری را که درخواست کمک داشت پیگیری کرد وبعد برای ضمانت ها مشخص شد که ابهاماتی دارد وچندان فکر پس دادن به موقع نیست و با من هم صحبت کرد ومحسن هم آن را کنسل کرد؛ جالب بود نه آن همه پیگیری والتماس ونه ابهام در نحوه ضمانت کردن!! والبته قدری از محسن وامین هم برای موضوع دیگری مربوط به خودم که هیچ هماهنگی واطلاعی به من نداده بودند ناراحت شدم وصدالبته دیگر به عدم هماهنگی واطلاع دادن نزدیکان واطرافیان عادت کرده ام- در مورد طاها وبانکی با یکی از دوستان مشورت کردم که گفت تلاش میکند راهی برای کمک بیابد- رفتار یکی از دوستان هم در مورد نتیجه کاری که اقدام کرده بود از نظر من عجیب وغریب بود وبه فرزندانش وخودش هم گفتم؛ البته صلاح کار خویش خسروان دانند- حسین هم در مورد اختلاف ملکی خودش برای زمین هایی که خریده مشورت کرد؛ گفتم مصالحه کند بهتر است- حاذقی آمد ومشورت کردیم برای کارهایش ولی بنظرم او را سرکار گذاشته اند وبه خودش هم گفتم ولی نمیخواهد باور کند- لطفی دادخواست خلع ید را تنظیم کرده واز طریق امینی بنا شد اقدام کند؛ تشکر کردم وامیدوارم نتیجه بخش باشد- حسن بازهم مشورتی برای شخصی کرد برای انتقال به اهواز که گفتم وکیل یا خودش درخواست کند که نیابت به اهواز بدهند- احوال حاج محمد را از آرش پرسیدم که گفت کمی بیمار وحال ندار است و تلفن زدم وحالش را پرسیدم وخوشحال شد- شمعونی برای تهیه خون برای همسر بیمارش مشورت کرد که با رویا مشورت کردم وبه خودش هم گفتم تماس گرفت ولی نتیجه مطلوب فعلا نداشت؛ امیدوارم حل شود-فیلی گفت شکایت برای قطع پیامک ها در سامانه , ...ادامه مطلب

  • باز هم‌ روز بیست و یکم آبان

  • به نام خداامروز خواستم روایت تلخ این روز را فراموش کنم البته کمی؛ ومگر میشود؟- بازار رفتم؛ عمران وخسرو هم آمدند؛ مراکزی که میخواستم در برنامه داشتم رفتم؛ نهار هم جای جدیدی پیدا کردم حوالی دیزی قبلی وخوب وجالب بود؛ مقداری هم وسایل خریدم و برای خسرو هم لوازم تحریر وعینک مطالعه گرفتم که متاسفانه به درمان چشم توجه ندارد وعمل هم؛ در کنار قهوه خانه قدیمی هم مدرسه علمیه قدیمی بازار را دیدم جالب بود- عباس میهمانی نزد نصراللهی رفته بود وشام دعوت بود؛ کمی سر به سر او میگذاشت وخوشحال بودند- مادر وبرادر حسن تماس گرفته وبرای پرونده اش مشورت کردند؛ او کماکان فراری است؛ برادرش از دیدن فیلم نزد شاکی گفت وبسیار ناراحت بود؛ با دو وکیل هم مشورت کردم تقریباً ابا داشتند که وکالت او را بر عهده بگیرند؛شکوه هم که گفت بعد از فرهاد اصلا حال وتوان پذیرش چنین پرونده هایی را ندارد- حسین از یکی از دوستان مشترک پس از مدتها که طلب داشته اطلاع داده بود که نیازدارد وبه من گفت وگفتم اشکال ندارد گفته ای ویادآوری بوده- خواهرم برای داروها و وسایلی که خریده بودم گفت که حساب کند؛ گفتم اینها را هدیه گرفته ام- بخاطر آلودگی هوا تصور کردم فردا تعطیل است که به آرمان وعلیرضا و آرمین گفتم وبعدا مشخص شد اشتباه بوده- امینی مجددا پیگیر درخواست آزادی مشروط خود بود به شعبان زاده گفتم دنبال کند- حاذقی از عدم توجه کانون سردفتران به درخواست استعلام خود گفت که بالاخره به حرف من رسید که سرکارش گذاشته اند- عبد همسایه مان از نامه نگاری ومشکلات خودش در فاتحه نوری گفت وبشدت اصرار عجیب برای پیگیری داشت؛ بنا شد نامه ای بنویسد ومن دنبال کنم؛ دیدم خبری از او نیست؛ عجیب بود؛ سوال کردم گفت یادش رفته بوده اصلا!!! ودر اولین فرصت میفرستد؛ ای, ...ادامه مطلب

  • شب بیست و‌سوم‌ خونین و روز پر تاثر

  • به نام خدادقایقی پیش در فضای مجازی از خبر قتل آقای داریوش مهرجویی وهمسرشان مطلع شدم وبسیار متاثر شدم؛ بقدری حالم گرفته شد بخصوص وقتی که یادداشت همسرشان را در فضای مجازی خواندم که چند روز پیش تهدید شده بودند وامیدوارم همین موجب سرنخ بزرگی برای کشف قاتل یا قاتلین شود که تلفنی با عمران هم صحبت کردم واو هم بسیار متاثر شد؛ حیف واقعاً وافسوس- امروز با توجه به بیماری خاله آمین مسئولیت او با من بود والبته چندان اذیتم نکرد و بعد هم غروب اورا به یک مرکز خرید بردم تا ساعتم را درست کنم وتا آخر شب با بچه ها سرگرم بود بخصوص با امین که از امشب اسمش را یاد گرفته ومرتب او را صدا میکرد- آرمان هم برای معاینه دندان ها رفته و ابزار جدیدی هم اضافه کرده بود دندان پزشک- مقداری روغن موتور برای ماشین ها سفارش دادم با کمک امین که داشته باشیم وبا این دست فرمان اقتصادی گران تر نشود- سعید شمعونی متعاقب نظرهای رویا که برایش فرستادم زنگ زد و در مورد بیماری همسرش گفت واین هفته تهران میروند برای ادامه درمان وبنا شد مشورت های بیشتری کنم و پرس وجو؛ این خبر وبیماری هم متاثرم کرده بود- یکی از بستگانم به کمک بی منت وبرادری ام که کرده بودم واکنش خوبی نداشت وگفت نیاز ندارم و اعاده کرد؛ از بزرگی وروح بزرگش خوشحالم اما از رفتارش بسیار متاثر شدم- قرار بود سعید هم نزد دکتر نادری برود که برایش وقت گرفته بودم؛ متاسفانه همسرش اطلاع داد دیر رسیده اند اما قیمت های احتمالی آنژیو گرافی را سوال کرده وحتی نزد دکتر برای معاینه هم نرفته ! ولزومی هم طبق معمول ندیده با من مشورتی کند؛ از این رفتار هم متاثر شدم وکاری که با خودش میکند؛ برای بیمه اش هم با یکی از بستگان ودوستان صحبت کردم که در صورت امکان راهی برای کمک به او یافت شود- حسی, ...ادامه مطلب

  • تماشاگران بی پناه تورم روزانه

  • به نام خدااتفاقی دیدم آرمان دفتری دارد وروزانه برنامه هایش را می نویسد و تمام میشود خط میزند وخاطرات هم می نویسد؛ خیلی خوشحال شدم او از الان این چنین عمل کند بسیار موفق خواهد بود-آیینه ماشین شکسته یکی از منسوبینم را به همراه بخشی از سپر ماشین که کمی خراش داشت بردم و پولیش کردم ودرست شد؛ قیمت ها البته با تخفیف از اندک زمانی قبل تر افزایش یافته بود در موارد دیگری هم اینگونه است وما همچنان روزانه تماشاگر بی پناه تورم ایم!- یکی از دوستان آخر شب با وجود خستگی ام واتس آپی مشورت برای ارائه دادخواست اعاده دادرسی داشت واشکالاتی شکلی داشت که راهنمایی کردم- جعفری دوست جوانم اطلاع داد در کمیسیون پزشکی بالاخره معاف دائم شده؛ خوشحال بود من هم خوشحال شدم از پیگیری هایش که به نتیجه رسید؛ گفتم نامه را به دادگاه نظامی ببرد تا دوماه دیگر که مرخصی داده اند وبرود صورت جلسه را از بهداری ارتش بگیرد- مهدی زمانی در مورد دادخواست یکی از دوستان گفت که بنا شد مدارک را بفرستد من ببینم که نفرستاد-در اخبار فضای مجازی مطلع شدم که قاتلان اکبر لیموچی که در ایذه به قتل رسیده بود در اصفهان دستگیر شده اند واطلاعات بیشتری نداده بودند؛ بسیار پر ابهام است این موضوع- لادن برای نامه دخترش اطلاع داد که پست کرده اند وامیدوارم توجه شود- رضا داماد حسین هم از پیگیری هایش برای گزینش گفت که خودش هم مستاصل مانده چرا پاسخ نمیدهند؟- از پیمان پسر نوری سوال کردم وگفت وکیل اعتراض کرده و باز طبق معمول اطلاعی نداده ودر این صورت من چه باید بکنم؟وچه مشورتی دارد؟- زن مرحوم سید رضا اطلاع داد که نسیم دخترش با پسر برادرش نامزد شده؛ خوشحال شدم وتبریک گفتم؛ جای سید رضا خالی است؛ روحش شاد- احوال پرس دانشجو شدم وخوشحال شدم مدتی است اورا هم ن, ...ادامه مطلب

  • روز نوشت بیست و دوم

  • به نام خدااحوال پرس علی شدم و با آمین هم تصویری صحبت کرد- دکتر حسین احوال پرسی کرد وگفت میخواد برای من دارو بفرستد گیاهی برای سرفه وبنا شد با امید هماهنگ کند- عمران آمد سری زد و برایش تعدیل اقساط رسیده بود که ماهی ۱۰ میلیون تومان شده ووقت رسیدگی دادگاه حقوقی هم برای ماه بعد معین شد وبا او هم سری به حاج محمد قصاب زدیم واز مغازه مجاور او هم داروی گیاهی گرفتم؛ اورا مرد خوب ومنصفی یافتم ومقداری ماهی وگوشت هم خریدم؛ من از کیفیت گوشت چیزی سر در نمی آورم اما خانواده وعمران هم بسیار از کیفیت آن تعریف کردند- همسر ملکوتی هم تماس واحوال پرسی کرد؛ از احوال پرسی اش تشکر کردم- مازیار هم پیام داد واحوال پرسی کرد- خسروهم همچنین احوال پرس بود- امید گفت مصاحبه رفته واز مصاحبه برای محل کار جدید راضی بود- آمین آمد کمی با او سرگرم بودیم و آرمان هم کمی عوارض تب ولرز دارد وخدا کند باز کرونا نباشد- شهرام از روند درمان رضا گفت وتاکید کرد حسین برادر همسرم هم رفته سر زده که تشکر کردم- سجاد دوستم هم در مورد باج گیری در بازار گفت ومشورت کرد- همسر بابک همسایه مان از سرقت گوشی بابک در ایام عید وهمچنین خواهر زاده اش گفت- تاجری هم احوال پرسی واز کارهای محرم دوست مشترکمان ودکه ای که در تجریش باز کرده گفت- ناعم برای رمز ارزها مشورت کرد که گفتم وارد آن نشود ربسک بالایی دارد- ایمانِ نورالدین هم از فوت یک بستنی فروش قدیمی در باغ شیخ اهواز گفت که من نمیشناختم البته؛ روحش شاد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • عوارض بیماری رهایم نمی کند

  • به نام خداسردرد های شدید امروز هم ادامه یافت، با دکتر حسین، دکتر سعید و دکتر ثابتی هم مشورت کردم و گفتند باید درمان ادامه پیدا کند تا این عوارض رو به کاهش برود-از دکتر موسوی هم برای ادامه مصرف قطره های چشم سوال کردم که گفت تا ده روز باید ادامه یابد مصرف آن، خلاصه اوضاعی شده-آمین امروز تب کرد و تا شب صبر کردم شاید بهتر شود وبیمارستان نرویم ولی بی حالی و سکوت ونگاه های بیماری او بسیار مرا بهم ریخت و اورا بیمارستان رساندم اما مادرش برد و من اصلا نای راه رفتن نداشتم و در ماشین دراز کشیدم، همانطور که دکتر سعید هم گفته بود تب گوارشی بوده و تجویزهایی کرد و آخر شب البته اندکی بهتر شد- خاله های آمین هم لطف کردند گفتند فردا بر میگردند، تشکر کردم-یکی از دوستان هم اطلاع داد امشب افطاری به نیت من داده وآرزوی شفای عاجل، تشکر کردم-امروز به امید هم گفتم بیمه تامین اجتماعی خودم و امین را تمدید کند که انجام داد،برای امین هم با اینکه مرتب تذکر داده بودم چک کند سقف حق بیمه را که توجه نکرده بود و مشمول جریمه شد، خود امید هم برای بیمه گفت صبر کنیم ببینم چه میخواهد کند تا بعد-مادر و علی و خواهرها هم نگران حال من و آمین بودند که تصویری تماس و احوال پرسی کردند-سید مهدی هم احوال پرسی کرد ونتوانستم جواب دهم مثل دیگران که عذرخواهی کردم واز خاله هم-پیام های متعددی هم برای من برای ایام عید و ماه مبارک آمد که تلاش کردم پیامکی پاسخ و تشکر کنم-دکتر میعاد هم زنگ زده بود متوجه نشدم و بعد پیام داد احوال پرسی کرد تشکر دارم از توجهش-آخر شب هم شنیدم خانم دانشور بیمار شده اما بیمارستان بستری نکرده اند، آرزوی شفای عاجل برایشان دارم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • و چهار قدمی نوروز و همچنان بیمار

  • به نام خدامژده همسایه مان بیمه نامه بدنه ماشین را صادر وفرستاد که تشکر کردم و حق بیمه را فرستادم- مهران دوستم مراسم ختم خاله اش را فرستاد که اگر کمی حالم بهتر شود شرکت کنم- سهام احوال پرسم از طریق آرمان شد که تشکر کردم- خسرو توصیه هایی برای خلط ودرمان سریع تر داشت که بنا شد روی اینها که انجام میدهم انجام بدهم ببینم چه میشود؟ سرکه وبابونه واین چیزها بخور دادن- به افسانه و فرانک برای طاووس گفتم که پیگیر حکم نهایی اش از حل اختلاف بشود- علی آمد سری زد و مقداری هدایا وکادوهایی را که به او داده بودند وبن خرید هاکوپیان را با قیمت های بسیار پایین به من داد که تشکر کردم وبا بن آن اگر بتوانم کت وشلواری بگیرم؛ فردا هم عازم سر زدن به خانواده است که ان شاالله به سلامت برسد- امیر عبادی اطلاع داد فرمانده نیروی دریای سپاه در مراسم فاتحه برادرش شرکت کرده وظاهرا آن مرحوم هم مثلِ حافظ؛ سرهنگ نیروی دریایی بوده- سلطانی مقداری وسایل پروتوییتی همراه سررسید برای عید فرستاد که تشکر کردم از معرفتش- فضه هم احوال پرسی کرد که تشکر کردم از لطفش- لطفی ونسرین خانم هم لایحه پیش نویس استدعای اعاده دادرسی را فرستادند که بنظرم آمد بسیار با متانت نوشته شده است- دوستان متعددی امروز با پیام های خودشان واحوال پرسی شرمنده ام کردند از ذبیح دوست قصابم تا سهیلا امامی و زهرا دختر سعید و دختر نخعی و دوستان دیگر که از یکایک آنان متشکرم- جنتیان هم اطلاع داد فردا برای مواجهه دادسرا می روند که ان شاالله خیر است- آخر شب کمی تب مجددا آمد اما گوش سمت چپم درد گرفت والان نمیدانم به بیماری ام ربط دارد؟ویا پریشب حمام رفته ام آب مثلا در گوشم مانده است؟بهر حال امیدوارم درد تشدید نشود. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تشدید بیماری ام و دردهای آن و اطلاع از کرونای مجدد

  • به نام خداتا صبح درد شدید گوش بسیار آزارم داد و دم صبح مزاحم خانواده نشدم وناچارا میدانستم موقع نماز مادرم بیدار است زنگ زدم وگفت گوشم را با کهنه داغ نگه دارم وبعد همسرم هم آمد انجام داد وبخور کمی به گوش داد ودود واین کارها؛ کمی بهبود یافتم؛ پیامکی به دکتر سعید ودکتر ثابتی هم گفتم که دکتر سعید گفت اگر درد برگشت باید گوش معاینه شود و دکتر ثابتی تا عصر پاسخ نداده بود که عذر خواهی کرد وگفت درگیر بیماری مادرش بوده و چون عصر درد برگشت نوبت اینترنتی گرفتم وتنهایک خانم متخصص برای امروز نوبت داد که با امین وآرمان ناچارا رفتیم؛ جالب بود که در مطب گویی من وصله ناجور بودم همه دختر ها وخانم ها در صف معاینه برای جراحی بینی!! ومن تنها بیمار درمانی! لطف کردند و زود معاینه و نسخه تجویز کردند و به سرم و آمپول ضد عفونت وآنهم زدن در بیمارستان توصیه کردند؛ در حال رفتن به بیمارستان بودیم که با دکتر ثابتی مشورت کردم وگفت اصلا نزن ونیازی به این مشقت نیست وبا سوالاتی مبتنی بر درمان وتجربه؛ نسخه نوشت وآن را از داروخانه گرفتم واز شب شروع به درمان کردم بر پایه خوراکی؛ امیدوارم بهبودی حاصل شود البته تا آخر شب دردی برنگشت اما کمی در اتاق خوابیده بودم نفسم گرفت که فوری با کمک امید وآرمان به صحن خانه برگشتم- جالب اما دکتر سعید بود که از دهانش در آمد که من مبتلا به کرونا بوده ام ونخواسته اند به من بگویند وخوب هم شد نگفتند وعلی نگران بوده مبادا از من بگیرد که اینجا بوده!- در برگشت از دکتر با استفاده از بُنی که علی داده بود رفتم هاکوپیان و دیدم به اندازه کافی کت وشلوار دارم وامین هم نخواست برای آرمان کت وشلوار وکفش خریدم وچقدر این بچه زیبا وجنتلمن تر شد با این کت وشلوار؛ مرتب تشکر کرد ومن خوشحال که از خوشحالی, ...ادامه مطلب

  • خوشحالی و شادی بهاری در روز بیست و پنجم

  • به نام خداتولد رضا اشرفی را تبریک گفتم؛ خوشحال شد- مهندس پیامی فرستاد وهمانطور که حدس میزدم منتظر پیامک من در اولین دقیقه شروع روز بوده وخیلی خوشحال بود؛ امروز هم برای چندین نفر از دوستان که عزیزی را از دست داده ویا به آن مرحوم وابستگی عاطفی بیشتری داشتند در آخرین پنجشنبه سال پیامکی فرستادم ویادشان را گرامی داشتم؛ انبوهی از پیام های محبت آمیز که حالشان تغییر کرده به سوی من آمد که اصلا بیماری را فراموش کردم؛ دنیا با همین کارها واتفاقات به ظاهر ساده شیرین است وزیبا- مادرم به دیدار اموات رفته و سری هم به مسعود زد وگفت کتیبه هنوز نصب نشده وبه آقای جاسمی پیام دادم که گفت شنبه انجام میشود ان شاالله- صبح هم آمدند وآزمایش گرفتند وعصر پاسخ آمد که برای دکتر حسین ودکتر سعید فرستادم وگفتند نگرانی از گلبول های سفید رفع شده ونیاز به بیمارستان نیست والبته امروز کمی حس میکنم بهترم- امروز هم دوستان وعزیزانی حالم را پرسیدند که از آنان بسیار متشکرم- احمد هم دائم تماس میگرفت با آرمان صحبت کرد ومطلع شد بیمارم احوال پرسی کرد؛ فاطمه دختر کوچکش هم گفت سرماخورده و افتاده- یکی از منسوبینم ۲۰۰ هزار تومانی های نو که اخیرا پس از ۱۵ سال توزیع شده برایم گرفت وآورد تشکر کردم؛ کارهای تعویض روغن ماشین هم که حدود۱۰۰۰ کیلومتر دیر شده ویادشان نبود هم رفت انجام داد وبعد با خواهر وخواهر زاده اش وآمین مسافرت رفتند؛ خیلی دلم برایشان تنگ شده بودولی به لحاظ بیماری نمیتوانستم ببینمشان؛ برایشان شادی وآرامش آرزو دارم- عصر درست مانند همه سالها که از نیمه اسفند تا پایان فروردین منتظر انواع خبرهای فوت هستم چند خبر فوت به من رسید که اوج آن مهران دوستم خبر داد خاله اش که مادر همسرش هم هست فوت کرده؛ متاثر شدم وتسلیت گفتم وچون, ...ادامه مطلب

  • دربیست قدمی سال جدید

  • به نام خدابا فرانک برای وکالت دادن به وکیل صحبت کردم وبا وکیل هم برای کمک به ایشان برای آخرین مرحله دادرسی که البته شواهد وقرائن همه به ضرر اوست بخصوص نظر رییس قوه قضاییه که اعمال ماده ۴۷۷ شده-حسین احوال پرسی کرد و پیگیر رسیدنم بود واحوالاتم که تشکر کردم- امروز همه وسایل ها را هم در ماشین گذاشتیم و آماده حرکت؛ چند بار عمران گفته بود بسیار مایل است که بنادر گناوه و دیلم را ببیند ومن هم با توجه به وضع ماشین و دوری راه برای رفتن ملاحظاتی داشتم ویک بار گفت دیگر به سن وسالِ من نمیرسد دیدن آنها بسیار متاثرم کرد لذا رفتن را به تعویق انداختم و اورا تا ترمینال رساندم وبا ماشین امیدیه فرستادم و از شهرام خواستم اورا تا دیلم ببرد؛ خوب بود بنظرم اما تصور میکنم چندان این دونفر نتوانسته اند با هم جمع شوند وعمران آخر شب که به امیدیه برگشته بود پیام داد" امروز بدترین روزم بوده"!! وتوضیح بیشتری نداد واز سویی شهرام هم تماس واز ناراحتی های عمران از بدو ورود گفت؛ از مجموع حرفهای شهرام برداشت میکنم که عمران متوجه لطف ومنظور من برای مسافرت او نشده وبرداشت کاملا اشتباهی کرده است؛ حالا باید بیاید بررسی کنم قضیه را- احوال پرس یکی از دوستان شدم که مدتها بود تصویری زیارتشان نکرده بودم؛ خوشحال شدیم؛ گاهی که شرایط متعدد کارهایم باعث میشود که کمتر پاسخ دهم دوستان حمل بر بی توجهی من میکنند که اشتباه است- حسین از پیگیری هایش برای لوایح ودادخواست وکیل گفت؛ امیدوارم دادگاه اقدام شایسته کند وتوجه به مطالب سطحی وکیل او نکند ویادداشت دیگری هم برای معاون اول از شخصی گرفته بودند که فرستادند- تلفنی با امیری در خصوص ملکی که میخواهد بخردو مشورت کرد صحبت کردم وایضاً تولدش را هم تبریک گفتم وکادوی کوچکی فرستادم- سولماز خ, ...ادامه مطلب

  • سرمای بیست و پنجم برفی

  • به نام خدااز آخر شب برف وباران شروع به بارش کرد وخدا را شکر امیدوارم پس از چندسال کمبود آب وخشکسالی باعث رونق و احیای آب شود؛ در کوهرنگ هم در فضای مجازی دیدم سرشار از برف وبحران در بحران ایجاد شده و شهر دارد در میان برف گم میشود و نیاز به کمک فراوان دارند وهواشناسی گفته بارش برف احتمالا تا جمعه ادامه دارد- اول صبح کمی حالم بد شد ونمیدانم از کم خوابی بود یا ساندویچ که شب نزد امانی خوردم؛ همسر آبلیمو و بعد نعناع داد که کمی بهتر شدم - امین ومادرش برای مراسم راضیه وتدفین او رفتند وان شاالله که مراقب باشند در این مسیر وبا این آب وهوا واحتمالا تا آخر هفته نیایند- تولد زیبایی را هم پیام دادم وتبریک گفتم؛ خیلی خوشحال شد- نامه وکیل شهره را پیگیری کردم که ایشان گفت پست آورده اما کسی نبوده وبرگشت خورده!!!تعجب کردم وبالاخره کپی رونوشت تهیه شد ولایحه ای همراه این مکاتبات تهیه وبه دیوان عدالت برای رسیدگی به تجدید نظر خواهی فرستادند وامیدوارم مورد رسیدگی دقیق واقع شود؛ مدارک محکمی است- برای دریافت گواهینامه بین المللی اقدام کردم ومدارک کافی بود وسریع صادرشد ودیدم حال تمدید سال به سال ندارم؛ سه ساله صادر کردند؛ مفید است برای خارج از کشور در کنار گواهینامه ایرانی- خسرو برای تهیه دفترچه بیمه رفته بود وگرفته بود؛ همان حوالی آمد؛ غیر از مشکلات چشمی اش که متاسفانه برای درمان اقدام نکرد ومشکلات مجاری ادراری؛ چند وقتی است می بینم پاهایش بشدت اذیتش میکند ودعوا هم کردم که اورا ارتوپد بفرستم؛ متاسفانه توجه نکرد و در راه بیمارستان چشم پزشکی بودم که برای چک آپ بروم ومدتی است حس میکنم خانه یا بعض اماکن نور کافی ندارد وببینم آیا مشکل از چشم من است یا واقعاً نور ناکافی است؟ عمران هم گفت برای معاینه می آیم , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها