بیست و هشتم فروردین و انبوه غم

ساخت وبلاگ


به نام خدا
حسین تماس وبرایش هتل رزرو کردم که با خانواده برای انجام کارهای پزشکی بیاید-مومنی که از آنجا سالهاست بازنشست شده تماس واحوال پرسی وجویای کار بود- کمش از حکم دادگاه گفت که شکایت کرده اند وامیدوار است به نتیجه برسد طلب هایش- شهرام تماس واز اینکه بیمارستان رفته و عیادت کرده بود تشکر کرد-ایمان نور الدین احوال پرسی کرد و بهتر بود از ابتلای بیماری- ایمان پسرخاله هم گفت بالاخره ایران کارتش طلایی شده وخوشحال بود گفتم برود فیزیکی هم طلایی بگیرد بهتر است- میترا از روند درمان منوچهر گفت آرزوی شفای عاجل دارم- تولد فاضل و سام را جداگانه تبریک گفتم واز برادر وهمسر امینی هم خواستم اگر تماس گرفت پیام تبریک مرا بگویند- ساکی از پیگیری نامه اش از استان برای وکالت گفت که بالاخره واصل شد وبه کارشناس ارجاع شده وامیدوارم حل شود- باشناس تماس و در مورد خرید گوشی مشورت کرد و حرف در آمد و گپ وگفت و مطالبی گفت که بسیار متعجب شدم و اصلا خبر نداشتم و او باور نمیکرد من مطلع نباشم؛ بیشتر از دروغ شنیدن و مظلوم نمایی شخصی ناراحت شدم ونه پنهان کاری وبازهم از سویی خوشحالم که دیگر نگرانی ندارم محتاج باشند و... باقی با خداست ودر مورد فعالیت های اقتصادی امین با یکی از بستگان به لحاظ اینکه تخصص کافی ندارد به او تذکر داده بودم ودیدم پیش از تذکر من که اطلاعاتم هم کامل نبوده در کارهای اجرایی او وارد شده وامیدوارم که مشکلی برایش پیش نیاید به مادرش وامید هم گفتم مجددا- عمو غلام تماس ودر مورد موضوع خانه مشورت شد که از او متشکرم- شنیدم آقای علی پور پدر که در خانه تاریخی ریاب بود وبسیار به من لطف داشت فوت کرده؛ متاثر شدم وبرای فرزندان محترمش پیام فرستادم؛ خاطرات او و مهربانی هایش برایم زنده شد و حاج خانم همسر مرحومه اش هم- سهام فیلم هایی از سیل عظیم وباران در دوبی وعمان فرستاد وحشتناک بود و فوت شدن چند دانش آموز متاثرم کرد در این حادثه ها- آزمایشات آمین را برای دکتر سعید فرستادم وگفت شکر خدا مشکلی ندارند؛ تشکر کردم- مرجان دختر مرحوم حسن چادر دوز از ایجاد بنگاه ملکی در شهر جدید محل سکونت شان گفت- عبدالله رفیق پرخاطره روزهای سخت پیام داد برای دیدن وبنا شد سری به او بزنم- عباس هم طبق معمول درگیر کارهای مشاجره یا اختلاف با دیگران که نیاز به مشورت داشت گفتم با وکیل مشورت کند بهتر است چندان متوجه نشدم قضیه را- فاطمه دختر آزما از تهیه ویلچر خودش گفت و خوشحال شدم وساعتی بعد از فوت دوست خوبم محسن عمویش گفت؛ خیلی متاثر شدم وبا غلامحسین هم صحبت کردم وتسلیت گفتم- موسوی اطلاع داد که حاج عباس کاشانی خواهرش فوت کرده؛ متاثر شدم و تماس گرفتم وتسلیت گفتم وبه دوستان مشترک هم گفتم- بهروز همسایه مان هم از فوت مادر روشن انصاری همسایه قدیمی دیگرمان گفت بسیار متاثر شدم وبعد در حال تماس با آقای فریور مدیر سالهای دور مدرسه ام بودم و گفت همسرش یک ماه است فوت کرده بر تاثرم افزوده شد خیلی- آخرشب از خبر درگذشت همسر یکی از دوستان هم مطلع شدم و بیشتر متاثر شدم وتسلیت گفتم- از شهرام اشرفی برای تسویه نهایی مالیات هایش که قسطی کرده بود سوال کردم که متاسفانه کامل تسویه نکرده- روز جهانی ماما را به ماماهایی که میشناختم تبریک گفتم وخدا قوت هم.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:40