پیچیده اما ساده مثل بارون

متن مرتبط با «روز» در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون نوشته شده است

به سرعت روزهای اردیبهشتی در حال سپری شدن است

  • به نام خداصبح ملکی عکس فرستاد که بسیار بینی و صورتش زخم شده وبعد زنگ زدم توضیح داد افتاده روی زمین و گویا سکته کرده و همین جاری شدن خون باعث نجات او از مرگ شده؛ عصر به عیادتش رفتم و خواهر وشوهر خواهرش هم بودند ومشورت هایی هم کردند برای کارهای خانوادگی شان؛ با دکتر ثابتی هم تماس وبرای اینکه برود نزد او برای عمل مشورت کردم وتوصیه؛ آرزوی بهبودی برایش دارم- قانون برای پیگیری پسرش تماس واز پسرش هم سوال کردم قرار شد برنامه تهیه و با جایی که توصیه کردم دنبال کنند شاید نتیجه بخش باشد- واعظ هم تماس واحوال پرسی کرد وتشکر کردم از لطف او- راجا تماس واز مشکل گزینشی شخصی گفت که دقیق هم نگفت ودر حدی که میدانستم راهنمایی کردم- به ایران برای پیگیری تغییر نام سیم کارت که یادش رفته بود یادآوری کردم- هویزه هم طبق معمول پیگیر کارهای خودش بود وامید به توجه دارد- سالار هم تماس وموضوع شخصی را گفت که گفتم توجه نکند- امینی را تماس گرفتم و گفت یک هفته مرخصی داده اند واحوال پرسی کردم واگر شد سری به او بزنم بعدا- عباس از پیگیری کارهایش وطبق معمول مشکلات قضایی با اشخاص گفت- خشنود پیگیر موضوع انتقال دختر دوستش بود-شرفی سوالی داشت ومشورت پاسخ دادم- تولد نگار ویک دوست دیگری را هم جداگانه تبریک گفتم خیلی خوشحال شدند- داریوش همسایه مان برایش پیامک آمده که عریضه اش به شورای هماهنگی بانکها رفته ونمیدانست چیست؟ گفتم لابد نامه ای در سفر مسئولان دولتی داده ای ویادش آمد که ارجاع شده وبرای این است- آمین سرما خورده ودکتر رفت وشکر خدا تب پایین آمده وبیشتر با من سرگرم بود فکر کنم دیشب لباس مناسب نداشته در بیرون و مترو- ناعم هم طبق معمول پیگیری های بیهوده سوال در مورد وام بانکی داشت؛ راهنمایی کردم- محسن برای سیم کارت گف, ...ادامه مطلب

  • عجیب تر از دیروز

  • به نام خدااول صبح ایمان تماس واز پسردار شدن خودش گفت واینکه پسرش ۵ ماهه است ونخواسته اند بگویند!!! گفت خواسته سورپرایز کند والبته شدم؛ مادر وخانواده وخاله ام هم! تبریک گفتم وظاهرا کسی خبر نداشته اصلا ولی بهر حال بسیار عجیب است این روایت- با عمران دیدن عبدالله رفتیم پس از چند سال دیدمش و کمی گپ زدم خوشحال شد وهمسرش هم بیمار که آرزوی شفای عاجل دارم- حاذقی در مورد پرونده شکایت مادرم مشورت کرد وبنا شد با لطفی مشورت کند- محسن غروب تماس و طبق روال برای تادیه بدهی هایش اظهار عجز کرد و حدس هم میزنم که حساب وکتاب هایش بالاخره با هم نمی خواند قرار شد در فرصت ده روزه این بخش را تادیه کند وبیشترین نگرانی هم سیم کارت است که در وثیقه اوست وامیدوارم ختم به خیر شود- به عمران برای پرداخت بخشی از اقساط خودش در اوایل ماه بعد تاکید کردم- احوال پرس خسرو شدم وجواب نمیداد احتمال دادم یا مشکلی پیش آمده یا گوشی ایراد دارد یا بیمارستان است خبری هم نداد بیشتر نگران شدم با توجه به وضعیت جسمی و روحی او- ملکوتی هم احوال پرسی کرد تشکر کردم از توجهش- خشنود از مطالبه مدارک مورد نیاز توسط دانشگاه از دوستشان گفت وامیدوارم که حل شود مشکل- روز ارتش را به ارتشی هایی که میشناختم تبریک وخدا قوت گفتم خوشحال شدند- حسین دوست جوانم هم برای سرمایه گذاری ارزی در این شرایط مشورت کرد- مولایی برای گوشی آیفون گفت که خواهر زاده اش میخواهد بفروشد ومورد نیازم نبود- حسن زنگ زد وگفت آن جوانی که هم بندی اوست وبا من صحبت کرده بود وبرای اجرای حکم اعدام به انفرادی رفته بود برگشته وحکم اجرا نشده تا رای مجدد دیوان خوشحال شدم هرچند این رفت وبرگشت ها برای اجرای حکم کمتر از اعدام برای انسان نیست وضع روحی آن- صادقی تماس وبرای کمیسیون پز, ...ادامه مطلب

  • روز کاری در کشور

  • به نام خداشروع روز کاری در کشور با افزایش عجیب وهیجانی ارز تا بالای ۶۳ هزار تومان و سکه طلا تا بالای ۴۰ هزارتومان حکایت داشت وآن هم شایعات عجیب وغریب احتمال وقوع جنگ وامثالهم- خانم مالی و دخترش بنا بود بیایند سری بزنند و چون همسرم نبود به عمران گفتم بیاید وبعد از ساعاتی زنگ زد که برادر همسرش صبح ناگهانی سکته کرده و بیمارستان رفته وحالش مساعد نیست و ممکن است برگردند ونمی آید وساعتی بعد فیروزه اطلاع داد عمویش فوت کرده؛ متاثر شدم وبه خانواده شان تسلیت گفتم وتلفنی به حسن هم تسلیت گفتم و اینها هم برگشتند برای مراسم- عمران هم درگیر سیم کارتی است که ترابرد کرده وفعال نمی شود و کارهای تکمیلی انجام شد و گفتند احتمالا تا سه روز دیگر فعال میشود- احوال پرس ملکوتی شدم که شهرستان بود وبعد هم سری مغازه اش زدم و نصیر بود و کارت کشیدم برای امتیازات آنها که بچه ها در آن متوقف و عقب افتاده اند از طلایی- خواستم ماشین را برای تعمیر آیینه ها ببرم که استاد کاری که میشناختم نبود وبه بعد موکول کردم اما تنظیمات باد ماشین انجام شد که سروصدا میکرد وتنظیم نبود- سری به ناصری هم زدم و کالایی که یکی از منسوبینم میخواست برایش خریدم؛ خوشحال شد واز خوشحالی اش خرسندم؛ در مورد یکی از آشنایانش هم مشورتی حقوقی کرد که در مرحله آخر طرف یادش افتاده مشورت کند ؛ اعتراضی به پذیرش اعسار شخصی داشت ولایحه مفیدی هم برای اعتراض به رای دادگاه نوشته اند اما موضوع این است بعید است سیاست دادگاه های تجدید نظر رد اعسار باشد- احوال پرس ایمان شدم که بیماری اش تشدید شده وتوصیه کردم حتما درمان را جدی بگیرد وهمین تاکید را هم به یکی از منسوبینم مکررا کرده ام وامروز هم تلفنی در مورد او با دکتر سعید مشورت کردم واو هم انتقاد داشت که توجه ن, ...ادامه مطلب

  • گذشت روز کمی با بیحالی و خستگی

  • به نام خدامیخواستم امروز اگر میشود بازار برویم که دیر بیدار شدم و چون پنجشنبه هم بود بازار رفتن به تعطیلی می کشید و بعد از ظهر هم دیدم بقیه خوابیده اند باز دوباره خوابم برد!- تلفنی احوال پرس شهرام شدم و بنظرم آمد حال مساعدی نداشت؛ آمین ومادر وخاله اش دیدنش رفتند که شب هم نزدشان بمانند کمی روحیه اش عوض شود؛ خودم حال دیدن او را نداشتم وآرزوی شفای عاجل برایش دارم-جمال تماس و برای مشورت با وکیل برای موضوع دوستشان گفت وبا ساکی تماس گرفته و راهنمایی کرده بود- محسن آزما امروز عمل کرده و تلفنی از غلامحسین ودخترش احوال پرس او شدم ونگران او هستم؛ به همسایه های دیگر هم اطلاع دادم - سری به استاد مهدی زدم وبرف پاک کن های ماشین یکی از منسوبینم را که خراب شده بود تعویض وتنظیمات طایرها هم انجام شد؛ در هنگام رانندگی با آن حس کردم عملا ماشین تعادل نداشت- حسین هتل جدید رفت وبسیار راضی بود وبرایم فیلم هم فرستاد وچند بار حرم هم رفته بود وخوشحال بود؛ زیارت قبولی گفتم- محمودی تماس واحوال پرسی کرد واطلاع داد که جسد آن کودک را که برای بدهی وهزینه بیمارستان نگه داشته بودند با کمک خیرین داده اند؛ عکسش را دیدم بسیار منقلب شدم- دو جلد کتاب خاطرات سال ۸۰ آقای هاشمی را که سفارش داده بودم آوردند تحویل دادند از سرعت آن متعجب وتشکر کردم- حاذقی تلفنی برای کارهای جعفری گفت وخود عمران هم توضیح داد وامیدوارم که مشکلات حل شود- بیمه بدنه ماشین هم انجام شد برای سال آتی- معصومه دختر قندی همسایه مان برای مشکل مدرک تحصیلی همسرش مشورت کرد وبنا شد مدارک را بفرستد ببینم مشکل چیست؟- همسر رضوی گفت از اپراتور تماس وگفته اند تلفن های همسرش از طریق دادستانی کل کشور قطع شده و مربوط به اینستاگرام است ومن نمیدانم دقیقا چه کرده ا, ...ادامه مطلب

  • پنجمین روز و شب نیمه ی شعبان المعظم

  • به نام خداسری به طوسی زدم و احوال پرسی کردم؛ در مغازه ای کار میکند و راضی بود از اوضاع؛ امیدوارم همه مشکلات مرتبط هم حل شود در مسیر برگشت هم رستورانی را که کلی از آن تبلیغ میشد؛ دیدم ورفتیم اما آن گونه که تبلیغ میشد بنظر نیامد- یکی از دوستان هم برای انتخابات بماند یا خیر؟ مشورت کرد ولی بهرحال این نوع شیوه حضور در انتخابات بدون تبلیغ صحیح نیست ونمیدانم چه میخواهند بکنند؟- با طاها دوست جوانم برای تبلیغات انتخاباتی مشورت کردم او هم بسیار دیر اقدام کرده وامیدوارم موفق بشود- یکی دیگر از دوستان هم دیدم نامش در یکی از این لیست ها بود وتعجب کردم وخودش هم دنبال رایزنی برای حضور در لیست های نهایی بود- خواهرم وخانواده اش با دکتر سعید وهمسرش آبادان بودند ورستوران پاکستانی رفته بودند وباران شدیدی هم می بارید اما دیر هم رفته بودند و کمی شوهرش عصبی شده بود- کاشانی احوال پرسی کرد و بنا شد اگر وقت شد هماهنگ کنیم زیارتش کنیم- دکتر حسین هم تماس واحوال پرسی کرد و مشغول کارش هست وآرزوی موفقیت برایش دارم- به پیام های ایام شعبانیه ونیمه شعبان پاسخ دادم وتشکر فراوان و آرزوی سلامت وبرکات متقابل کردم- سری به بیمه زدم در محل برای بیمه ماشین که متوجه شدم مژده همسایه مان انجام داده اما متاسفانه هم قسطی صادر میکند وهم دیر می فرستد وبعدا پیام داد وگفت مادرش میخواهد سری بزند که بنا شد وقتی هستم بیایند- پاسخ موقت مناطق نفت خیز هم برای سوال اشرفی برای امریه سربازی آمد به او گفتم اما هنوز دنبال نکرده!! گفتم نه به آن پیگیری سفت وسخت ونه این اهمال!- سری به ابوذر هم زدم برای سلمانی- سینا از عدم پاسخ احتمالی ریاست جمهوری برای کپی نامه گفت- ساجدی برگی از یک کتاب فرستاد که نام او هم میان خاطرات بود؛ جالب بود- یکی از, ...ادامه مطلب

  • روز برفی

  • به نام خدادم ظهر بیرون رفتم چند جا خواستم بروم با اینکه برف سنگین هم نبود اما با قفل شدن شمال شهر به هیچ کدام مقصدهایی که میخواستم نرسیدم و با احتیاط فراوان رانندگی کرده وبرگشتم وشب برای خرید ها به فروشگاه بزرگ که سالهاست میروم رفتم برای خرید ومقداری خرید کردیم- از حسن دوست جوانم که در رستوران کار میکند سوال کردم با وجود تبلیغات در شهر برای افتتاح شعبه جدید آیا این شعبه است یا همان قدیمی؟ گفت در همان شعبه اول است وچندین بار گفته بروم سری بزنم که نشده فعلا- لباسشویی و دیگر وسایل سوسی را فرستادم ودستش رسید و تشکر کرد- پیامک به وکلایی که میشناختم فرستادم و روز وکیل را تبریک گفتم با اینکه متاسفانه بین کانون ها و مرکز وکلا برای این روز اختلاف است اما بهرحال به همه وکلایی که میشناختم صرف نظر از اینکه مجوز آنها صادره از کدام مرجع است؟ تبریک وخدا قوت گفتم- راجا دوست رستوران دار من برای مشکلی که برای یکی از دوستانش پیش آمده بود مشورت کرد؛ گفتم در صورتی که چنین است بهتر است شکایت کند- پسر علی نقی از مذاکراتش با حاذقی گفت بنظرم آمد خودشان هم نمیدانند چه میخواهند؟- احمد زاده احوال پرسی وپاسخ سوالی را که منوچهر خواسته بود داد واز تاخیر هم عذرخواهی کرد- شوهر خواهرم از رفتن با سعید سر مزار اهل قبور و مسعود گفت- عمو غلام تلفنی تبریک نیمه شعبان را گفت که وظیفه من بود زنگ بزنم وتشکر کردم وامروز هم البته ساعتی به پاسخ به پیام های اینگونه وتشکر گذشت- یکی از دوستان هم تماس وبرای دوستش مشورت کرد ونحوه شکایت کردن و تظلم خواهی و تبریک عید هم- یکی از دوستان دیگر هم احوال پرسی کرد تشکر کردم از لطف او. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گریز روز نوشت

  • به نام خداسعید تماس وگفت دانشگاه آزاد برای انتقال علی میرود والبته چندان هم در جزییات چیزی نگفت وگفت اگر شد سری میزند بیرون او را ببینم؛ با اینکه خیلی سَرم شلوغ است چیزی نگفتم- صبری احوال پرسی کرد وسوال داشت طبق معمول- شب سالروز درگذشت مرحوم گلی است و همچنین عمو که جداگانه به بستگان و بازماندگان پیام دادم وبه روح بزرگشان درود میفرستم- عمران هم تماس ودادگاه رفته بود وتقاضای تسریع در ارسال به تجدید نظر نموده وامیدوارم تکلیف او بالاخره روشن شود- خسرو مشکلی برای تمدید اجاره دارد که بنا شد بنوعی حل شود وشد؛ شکر خدا- از یکی از دوستان دیگر سوال کردم آیا انتخابات شرکت کرده ؟گفت بله از حوزه تهران هم؛ امیدوارم که موفق شود اما در این حوزه خیلی بعید است وبه برادر دیگری هم گفته بودم همین را- احوال پرس حاجی قریب شدم و خبری نداشتم ونگرانش شدم که شکر خدا خوب بود وگفت شنبه ها امامزاده محل میرود که ان شاالله هماهنگ کنم خدمتش برسم؛ مرد شریفی است- شعبان زاده هم احوال پرسی وسوالی داشت حقوقی که از دوستی سوال کردم ودر جریان نبود- از شکوه خواستم در صورت امکان برای محاسبه بازداشت حسن با اجرای احکام مکاتبه کند که گفت میفرستد وتشکر کردم- جابر از ایجاد مشکل برای برادرش در روند تایید صلاحیت ها گفت واینکه ادعا داشت سابقه او را به جای برادرش القا کرده اند- الی احوال پرسی کرد وتشکر کردم- خواهرم گفت علی حرکت کرده که با مادر وبرادر همسرش برگشته واحوال پرسی کردم- سعید هم برای مشارکت در طاق بهشت آباد با خانواده عمو سوال کرد؛ گویا مادرم گفته بوده وتوجیهاتی داشت؛ هیچ بحثی نکردم و تشکر کردم وبعد به خواهرم زنگ زدم وبدون اشاره به این جریان تلفن گفتم که هزینه را خودم شخصا پرداخت میکنم واز اول هم خودم باید اینگونه ع, ...ادامه مطلب

  • نمایشگهی از روزگاران

  • به نام خدانیرومندی تماس واز حضور جوانی بنام عقیلی گفت که مدتها بود یادش بودم وخبری از او نبود با او هم تلفنی صحبت کردم وخیلی متاثر شدم آنجا هست؛ خیلی خوشحال بود که اسم او وپدرش وشماره اش هم یادم هست؛ امیدوارم مشکلاتش حل شود- تا صبح مطالعه روزنوشت ها را ادامه دادم؛ آمین هم طبق روال نزد من بود وجالب این است مادرش راخوابانده ویواش خودش را به من میرساند! وبادقت هم نگاه میکند وکمی هم بازیگوشی و اذیت وعصر هم برای اینکه او مثلا یاد بگیرد روی سفره تمرکز وغذا بخورد تذکری علنی وجلوی میهمانان به من دادند بسیار خویشتن داری کردم چیزی نگویم ولی حال رفتن به فاتحه ای هم که میخواستم بروم از من سلب شد- رفتم ماشین را نشان فرهاد بدهم هرچه زنگ زدم جواب نداد ومغازه اش را هم پیدا نکردم وبعد مشخص شد بیرون بوده وگوشی در مغازه وبنا شد فرصت دیگری بروم چون برگشته بودم دیگر- عمران بالاخره پس از مدتی جواب تلفن را داد ومشخص شد گوشی اش مشکل دارد وبدون اینکه تلفن بزند وهماهنگ‌ کند رفته بود سری به مغازه میرصادقی زده بود که دیگر فعلا نیست آنجا وبعد آمد سری به من زد وتا آخر شب هم ماند؛ یک گوشی که میخواستم به شخص دیگری بدهم قسمت شد وبه او دادم والبته به روز رسانی وتنظیمات آن ساعتها طول کشید ونیمه تمام ماند که بنظرم انتقال مالکیت لازم دارد که هرچه با خسرو تماس گرفتیم و کدها را زدیم موفق نشدیم وباید دید چه باید کرد؟ وبنا دارد قسمتی از قسط ها را هم بدهد وبعد اعتراض را به رای دادگاه ثبت کند- پروین ونورالدین هم آدرس مادرم را گرفتند که سری به او بزنند وتشکر کردم از زحمت آنها- الی از بی حالی مادرش گفت واوضاع آنجا؛ دوست دارم سری به آنها بزنم ولی نمیدانم وهربار نشده- سهام هم از اوضاع واحوال خودش وپیمان گفت واینکه هنوز مو, ...ادامه مطلب

  • اولین روز آذر و ابلاغیه های قضایی منفی برای دوستان

  • به نام خداامروز روز وصول ابلاغیه های قضایی برای دوستان بود ومنفی هم؛ امانی زنگ زد وبرایش ابلاغیه ای آمده بود و شورای حل اختلاف محکوم به پرداخت وجه چک کرده با ضرر وزیان؛ متاسفانه به حرف من گوش نکرد که در جلسه شورا برود ولایحه ای داده بود که در رای هم آمده؛ برای اعتراض کردن مشورت کرد اگر بازهم سرخود عمل نکند- نسیم حکم دادگاه تجدید نظر را فرستاد که اعاده دادرسی را رد کرده اند وآنهم بدلیل عدم صلاحیت درخواست مدعی استدعای اعاده دادرسی؛ مدارک را هم نتوانستند به موقع به دادگاه تقدیم کنند؛ متاثر شدم با لطفی صحبت کردم اگر بشود تقاضای اعمال ماده ۴۷۷ کنند گرچه بعید است مورد پذیرش واقع شود توسط رییس کل دادگستری استان ورییس قوه قضاییه - عمران برایش ابلاغیه آمده بود با کمال تعجب ودر حالی که دادگاه تحقیقات تکمیلی هم داده بود؛ تعدیل اعسار او را رد کرده بود؛ قرار شد اعتراض بنویسد وامیدوارم دادگاه تجدید نظر توجه کند- روند پرونده شهره هم چک شد که دیدم تجدید نظرخواهی برای رای شعبه بدوی دیوان عدالت اداری هم مدتی است رد شده وبا وکیل ابلاغ شده اما به او نگفته؛ متاثر شدم وبنظرم باید به معاون دیوان به لحاظ موضوع مبتلا به عام منعکس شود شاید توجهی شود- شب میزبان نجفی وخانواده اش بودیم؛ کلی صحبت شد واز دیدنشان خوشحال شدم واز تجارب خودش بار دیگر استفاده کردیم؛ خود خواسته از دیگران فاصله گرفته و در تنهایی خود است- شکوه هم با سند آزاد شده وامیدوارم از این پرونده هم ختم به خیر شود- حسین احوال پرسی کرد ونگران بود که چند روز است از من خبری ندارد؛ تشکر کردم- بیمه موتور هم امین رفت انجام داد- با یاسی برای فردا هماهنگ کردیم- سری به احمدی وجعفری زدم وبخش مهمی از بدهی ها را با ایران کارت دادم- یکی از دوستان هم برای, ...ادامه مطلب

  • دومین روز از ماه آخر پاییز

  • به نام خداشب در راه رفتن به خانه؛ فیلمی از حوالی منزل الی ومادرش فرستادم؛ جالب بود برایشان- کلیپی از مراسم درگذشت مرحوم منوچهر حامدی در سال ۱۳۷۴ برای اولین بار دیدم که انبوهی از مردم وهنر پیشگان قدیمی شرکت کرده بودند که اکنون در میان ما نیستند؛ روحشان شاد؛ هنوز گویی دیروز بود در حین پخش سریال شبانه با بازیگری او در آن مکان خاص پای تلویزیون نشسته بودم که خبر فوت او مرا متاثر کرد؛ روحش شاد- صبری تماس واحوال پرسی کرد؛ تشکر کردم- از سهیلا برای ملاقات سام پرسیدم که گفت یکشنبه قرار است برود سری بزند- آزما پیگیری درخواست گردآوری سوابق خود را کرده بود که به من نگفته بود وعجیب بود برایم وراه را صحیح نرفته وبه جای یافتن سوابق در شرکت محل کار به جهاد معرفی شده؛ به دخترش گفتم باید از راه صحیح اقدام کند ودوباره مراجعه کند- آرمین ومادر وپدرش شوش رفته بودند و درحال رفتن به باغ زن عمویش بودند که احوال پرسی کردم وامیدوارم به آنها خوش بگذرد ومیخواست سیم کارت اعتباری اش را دائمی کند که نشد وبه بعد موکول کردم؛ امروز هم وقت زیادی از من از بابت پرداخت قبوض موبایل وثابت و بعد امتیازهای همراه اول آنها از من گرفت که البته پایان هم نشد وبرای دریافت کد های ورود البته کوتاه با بستگان ودوستان تماس می گرفتم واحوال پرسی مختصر؛ خوشحال شدم- خواهرم مبلغی اجاره را فرستاد که بسیار تشکر کردم والبته برای مادرم پیشاپیش فرستادم و پای مادرم نیز ضرب دیده بود که تماس واحوال پرسی کردم وخدا را شکر نشکسته بود- آمین کمی سرما خورده وآبریزش بینی دارد؛ دکتر رفت و علائم بیشتری نداشت شکر خدا؛ امیدوارم کامل بهبود یابد زودتر- ابوالفضل تلفنی احوال پرسی وبرای حکم اعسار یکی از دوستانش مشورت کرد- عمران نگران وناراحت از پرونده است, ...ادامه مطلب

  • باز هم‌ روز بیست و یکم آبان

  • به نام خداامروز خواستم روایت تلخ این روز را فراموش کنم البته کمی؛ ومگر میشود؟- بازار رفتم؛ عمران وخسرو هم آمدند؛ مراکزی که میخواستم در برنامه داشتم رفتم؛ نهار هم جای جدیدی پیدا کردم حوالی دیزی قبلی وخوب وجالب بود؛ مقداری هم وسایل خریدم و برای خسرو هم لوازم تحریر وعینک مطالعه گرفتم که متاسفانه به درمان چشم توجه ندارد وعمل هم؛ در کنار قهوه خانه قدیمی هم مدرسه علمیه قدیمی بازار را دیدم جالب بود- عباس میهمانی نزد نصراللهی رفته بود وشام دعوت بود؛ کمی سر به سر او میگذاشت وخوشحال بودند- مادر وبرادر حسن تماس گرفته وبرای پرونده اش مشورت کردند؛ او کماکان فراری است؛ برادرش از دیدن فیلم نزد شاکی گفت وبسیار ناراحت بود؛ با دو وکیل هم مشورت کردم تقریباً ابا داشتند که وکالت او را بر عهده بگیرند؛شکوه هم که گفت بعد از فرهاد اصلا حال وتوان پذیرش چنین پرونده هایی را ندارد- حسین از یکی از دوستان مشترک پس از مدتها که طلب داشته اطلاع داده بود که نیازدارد وبه من گفت وگفتم اشکال ندارد گفته ای ویادآوری بوده- خواهرم برای داروها و وسایلی که خریده بودم گفت که حساب کند؛ گفتم اینها را هدیه گرفته ام- بخاطر آلودگی هوا تصور کردم فردا تعطیل است که به آرمان وعلیرضا و آرمین گفتم وبعدا مشخص شد اشتباه بوده- امینی مجددا پیگیر درخواست آزادی مشروط خود بود به شعبان زاده گفتم دنبال کند- حاذقی از عدم توجه کانون سردفتران به درخواست استعلام خود گفت که بالاخره به حرف من رسید که سرکارش گذاشته اند- عبد همسایه مان از نامه نگاری ومشکلات خودش در فاتحه نوری گفت وبشدت اصرار عجیب برای پیگیری داشت؛ بنا شد نامه ای بنویسد ومن دنبال کنم؛ دیدم خبری از او نیست؛ عجیب بود؛ سوال کردم گفت یادش رفته بوده اصلا!!! ودر اولین فرصت میفرستد؛ ای, ...ادامه مطلب

  • آخرین روز از ماه اول پاییز

  • به نام خداماشین را نزد استاد محسن بردم وخودش البته نبود وهمکارانش سرویس کردند متاسفانه شمع ها به موقع سرویس نشده و دفترچه ای هم برای تنظیم ویادداشت سرویس های ادواری تهیه نکرده اند ومن هم وقت این چنینی ندارم و شمع هم شکسته ودر موتور رفته که بهرحال با اوضاعی انجام شد وخدا را شکر که بدتر نشده بود- شب حاذقی ودوستش آمدند وشام هم میزبانشان بودم وکلی گپ زدیم وبرای کارهایش مشورت کرد که بنا شد فردا از کانون خودشان دنبال کند- آمین هم با مادرش برای ویزیت دکتر خودش رفته بود که شکر خدا مشکلی نداشت- سهام پیگیر کارها بود که تشکر کردم-پیگیر پست سعید بودم که نرسیده بود وشاید فردا برسد- حسین برای خرید بسته های اینترنت مشورت کرد وبرایش انجام دادم- به جعفر همسایه مان برای پیگیری نامه استانداری یادآوری کردم بنا شد فردا برود- طاووس با شکوه صحبت کرده بود برای وکالتش وبه جمع بندی رسیده بودند ظاهرا- وکیل سابق پدرم اطلاع داد چون نمیتواند در جلسه آتی دادگاه تجدید نظر شرکت کند استعفا داده و خوابی هم دیده بود که همسرم از من ناراحت است!؛خیر است ان شاالله- امروز همچنین اعلام شد ۳ ماه از مدت خدمت نظام وظیفه سربازان کسر شده که حتما بسیار موجب خوشحالی سربازان میشود- ایران قسط دیگری از سیم کارتش را داد وتشکر کردم ویک قسط دیگر مانده- مهندس آرش گفت یکی از دوستانش کلاهبرداری کرده وحسابی شانش آورده که پولهای او را نبرده اند- برای ایمان پول فرستادم که برای امتیازاتش اقدام کند- با شهیری هم احوال پرسی کردم خیلی خوشحال شد- شاهین هم تماس وخواست با محسن برایش هماهنگ کنم که کار مشترکی کنند که انجام وتوصیه کردم- سهام هم آخر شب از دریافت گواهینامه وکارت بانکی اش گفت که خوشحال شدم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اولین روز از ماه دوم پاییز

  • به نام خداتولد آرمین وپدرش را که در یک روز هست جداگانه تبریک گفتم و یکی از دوستان دیگر هم؛ آرزوی سلامتی و موفقیت برایشان دارم- مرسوله پستی مدارک مدرسه دخترش رسید وآخر شب با همسرم بردیم وتحویل دادیم اصلا در جایی بود که بنظرم بعید بود در عمرم روزی آنجاها بروم وشانس آوردیم عصر خسرو آزمایشاتش را آورده بود برای دکتر سعید فرستادم وتجویز مجددی کرد برای آزمایش بود وپس از اینکه شهروند رفتیم وخرید کردیم با ما آمد و درمسیر خانه اش بود وآنجا را با داستانهایی پیدا کردیم- مادر افسانه تماس وبرای کارها وپیگیری های طاووس تشکر کرد؛ امیدوارم که با تلاش وکیل وتوجه محکمه تجدید نظر فرجی بشود- عمران از ارجاع مجدد پرونده اش واین بار به دادسرای نیابت گفت؛ عجیب است که پاسخ استعلام ها رفته ولی دوباره ثبت شده است؛ توصیه کردم مراجعه کند و دنبال کند- زیبایی گزارشی از روند پزشکان ودرمانش داد؛ آرزوی شفای عاجل دارم- جعفر تماس وگفت رفته شرکت وامور حقوقی توجهی نکرده به ابلاغات قضایی و توصیه کردم به شرکتی که هیات مدیره شرکت خودشان هست هم نامه بنویسد شاید فرجی شد واگر نشد نهایتا به دادستان شکایت کند- حاذقی هم گفت به کانون سردفتران رفته ودرخواست خودش را داده وامیدوارم راهی قانونی برای کمک پیدا شود- سهبلا گفت سری به توکلی زده و از او سنگ خریده اند؛ جالب بود آشنایی بخاطر سام- سینا هم از پیگیری هایش گفت از ریاست جمهوری گرفته تا خصوصی سازی و ایمیدرو که از تلاش هایش تقدیر کردم- طاها دوست جوانم هم از پیگیری هایش برای تبلیغات گفت- دکتر سیاوش هم احوال پرسی کرد که تشکر کردم- ساجدی اطلاع داد که ویزای تحصیلی را به اقامت تبدیل کرده اند وهردو همسر سر کار میروند؛ خیلی خوشحال شدم- احمد را خواستم فردا شام دعوت کنم که متوجه شدم ا, ...ادامه مطلب

  • دومین روز ماه دوم پاییز

  • به نام خداحمیده پیام وحال سام را پرسید؛ نگفتم کجاست؟اما گفتم حالش مساعد است و اورا دیده ام؛ خواست به او بگویم او هم تحت درمان است- شعبان زاده هم مشورتی در مورد یک پرونده داشت که راه های قانونی ای که میشناختم گفتم- دوست جاوید که دوره قبل خیلی دیر عمل کرد امروزهم در آخرین مرحله انتقالات برای همسرش مشورت کرد که هیج راهی در توان من نبود وفرصتی برای پیگیری- حاذقی از پیگیری های سند مادرم گفت که دستی نمیدهند و گفتم عجله ای نیست وپست بیاورد اشکال ندارد-وکیل اطلاع داد فاضل بدون معرفی خود ونام بردن از من سوال خودش را پرسیده واو هم جواب داده؛ حداقل امیدوارم عمل کند- برگه عدم سوابق سامه هم ابلاغ شد که به شهره گفتم برایش بفرستند- نمونه موتورهای وسپا را دیدم که میخواستم برای امین بخرم که فعلا نشد و خودش هم گفت این نمونه عین موتور خودش هست-یک سیم کارت داشتم که سالهاست استفاده نمیکنم وبا پیشنهاد همسرم بدرد یکی از بستگان میخورد آن را فروختم تا بعدا اقدام برای بنام شدن بشود-با آرمین و پدرش و انصاری جداگانه تبریک گفتم تلفنی؛ تولدشان را و برای آنها هم کادو قبض موبایل را پرداخت کردم و آرمین هم اینترنت فرستادم؛ خیلی خوشحال شدند- عصرهم ابتدا دندان پزشکی رفتم برای اصلاح دندان که انجام شد وهرچه هم اصرار کردم به بهانه اینکه همان دندان سابق است که اصلاح میشود پولی نگرفتند وخیلی تشکر کردم- قنادی رفتم ومقداری وسایل برای خانه خریدم با همسر ومدتهاست مشتری آنجا شده ام وکیفیت خیلی خوبی هم دارد کارهایش وبعد برای سیم کارت های مشابه رفتم وخریدم؛ مرد خوبی هم بود نمایندگی اپراتور؛ احمدی را هم که از مسافرت برگشته بود دیدم و ساعتی هم آورده بود که بسیار زیبا اما جوان پسند بود- یگانه هم احوال پرسی کردم وگفت ۱۰ روز د, ...ادامه مطلب

  • شب بیست و‌سوم‌ خونین و روز پر تاثر

  • به نام خدادقایقی پیش در فضای مجازی از خبر قتل آقای داریوش مهرجویی وهمسرشان مطلع شدم وبسیار متاثر شدم؛ بقدری حالم گرفته شد بخصوص وقتی که یادداشت همسرشان را در فضای مجازی خواندم که چند روز پیش تهدید شده بودند وامیدوارم همین موجب سرنخ بزرگی برای کشف قاتل یا قاتلین شود که تلفنی با عمران هم صحبت کردم واو هم بسیار متاثر شد؛ حیف واقعاً وافسوس- امروز با توجه به بیماری خاله آمین مسئولیت او با من بود والبته چندان اذیتم نکرد و بعد هم غروب اورا به یک مرکز خرید بردم تا ساعتم را درست کنم وتا آخر شب با بچه ها سرگرم بود بخصوص با امین که از امشب اسمش را یاد گرفته ومرتب او را صدا میکرد- آرمان هم برای معاینه دندان ها رفته و ابزار جدیدی هم اضافه کرده بود دندان پزشک- مقداری روغن موتور برای ماشین ها سفارش دادم با کمک امین که داشته باشیم وبا این دست فرمان اقتصادی گران تر نشود- سعید شمعونی متعاقب نظرهای رویا که برایش فرستادم زنگ زد و در مورد بیماری همسرش گفت واین هفته تهران میروند برای ادامه درمان وبنا شد مشورت های بیشتری کنم و پرس وجو؛ این خبر وبیماری هم متاثرم کرده بود- یکی از بستگانم به کمک بی منت وبرادری ام که کرده بودم واکنش خوبی نداشت وگفت نیاز ندارم و اعاده کرد؛ از بزرگی وروح بزرگش خوشحالم اما از رفتارش بسیار متاثر شدم- قرار بود سعید هم نزد دکتر نادری برود که برایش وقت گرفته بودم؛ متاسفانه همسرش اطلاع داد دیر رسیده اند اما قیمت های احتمالی آنژیو گرافی را سوال کرده وحتی نزد دکتر برای معاینه هم نرفته ! ولزومی هم طبق معمول ندیده با من مشورتی کند؛ از این رفتار هم متاثر شدم وکاری که با خودش میکند؛ برای بیمه اش هم با یکی از بستگان ودوستان صحبت کردم که در صورت امکان راهی برای کمک به او یافت شود- حسی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها