روز برفی

ساخت وبلاگ


به نام خدا
دم ظهر بیرون رفتم چند جا خواستم بروم با اینکه برف سنگین هم نبود اما با قفل شدن شمال شهر به هیچ کدام مقصدهایی که میخواستم نرسیدم و با احتیاط فراوان رانندگی کرده وبرگشتم وشب برای خرید ها به فروشگاه بزرگ که سالهاست میروم رفتم برای خرید ومقداری خرید کردیم- از حسن دوست جوانم که در رستوران کار میکند سوال کردم با وجود تبلیغات در شهر برای افتتاح شعبه جدید آیا این شعبه است یا همان قدیمی؟ گفت در همان شعبه اول است وچندین بار گفته بروم سری بزنم که نشده فعلا- لباسشویی و دیگر وسایل سوسی را فرستادم ودستش رسید و تشکر کرد- پیامک به وکلایی که میشناختم فرستادم و روز وکیل را تبریک گفتم با اینکه متاسفانه بین کانون ها و مرکز وکلا برای این روز اختلاف است اما بهرحال به همه وکلایی که میشناختم صرف نظر از اینکه مجوز آنها صادره از کدام مرجع است؟ تبریک وخدا قوت گفتم- راجا دوست رستوران دار من برای مشکلی که برای یکی از دوستانش پیش آمده بود مشورت کرد؛ گفتم در صورتی که چنین است بهتر است شکایت کند- پسر علی نقی از مذاکراتش با حاذقی گفت بنظرم آمد خودشان هم نمیدانند چه میخواهند؟- احمد زاده احوال پرسی وپاسخ سوالی را که منوچهر خواسته بود داد واز تاخیر هم عذرخواهی کرد- شوهر خواهرم از رفتن با سعید سر مزار اهل قبور و مسعود گفت- عمو غلام تلفنی تبریک نیمه شعبان را گفت که وظیفه من بود زنگ بزنم وتشکر کردم وامروز هم البته ساعتی به پاسخ به پیام های اینگونه وتشکر گذشت- یکی از دوستان هم تماس وبرای دوستش مشورت کرد ونحوه شکایت کردن و تظلم خواهی و تبریک عید هم- یکی از دوستان دیگر هم احوال پرسی کرد تشکر کردم از لطف او.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 12:50