دومین روز از ماه آخر پاییز

ساخت وبلاگ


به نام خدا
شب در راه رفتن به خانه؛ فیلمی از حوالی منزل الی ومادرش فرستادم؛ جالب بود برایشان- کلیپی از مراسم درگذشت مرحوم منوچهر حامدی در سال ۱۳۷۴ برای اولین بار دیدم که انبوهی از مردم وهنر پیشگان قدیمی شرکت کرده بودند که اکنون در میان ما نیستند؛ روحشان شاد؛ هنوز گویی دیروز بود در حین پخش سریال شبانه با بازیگری او در آن مکان خاص پای تلویزیون نشسته بودم که خبر فوت او مرا متاثر کرد؛ روحش شاد- صبری تماس واحوال پرسی کرد؛ تشکر کردم- از سهیلا برای ملاقات سام پرسیدم که گفت یکشنبه قرار است برود سری بزند- آزما پیگیری درخواست گردآوری سوابق خود را کرده بود که به من نگفته بود وعجیب بود برایم وراه را صحیح نرفته وبه جای یافتن سوابق در شرکت محل کار به جهاد معرفی شده؛ به دخترش گفتم باید از راه صحیح اقدام کند ودوباره مراجعه کند- آرمین ومادر وپدرش شوش رفته بودند و درحال رفتن به باغ زن عمویش بودند که احوال پرسی کردم وامیدوارم به آنها خوش بگذرد ومیخواست سیم کارت اعتباری اش را دائمی کند که نشد وبه بعد موکول کردم؛ امروز هم وقت زیادی از من از بابت پرداخت قبوض موبایل وثابت و بعد امتیازهای همراه اول آنها از من گرفت که البته پایان هم نشد وبرای دریافت کد های ورود البته کوتاه با بستگان ودوستان تماس می گرفتم واحوال پرسی مختصر؛ خوشحال شدم- خواهرم مبلغی اجاره را فرستاد که بسیار تشکر کردم والبته برای مادرم پیشاپیش فرستادم و پای مادرم نیز ضرب دیده بود که تماس واحوال پرسی کردم وخدا را شکر نشکسته بود- آمین کمی سرما خورده وآبریزش بینی دارد؛ دکتر رفت و علائم بیشتری نداشت شکر خدا؛ امیدوارم کامل بهبود یابد زودتر- ابوالفضل تلفنی احوال پرسی وبرای حکم اعسار یکی از دوستانش مشورت کرد- عمران نگران وناراحت از پرونده است وامروز هم مجال نیافتم لایحه اعتراضیه اش را بنویسم برایش به رای دادگاه که ان شاالله در اولین فرصت می نویسم- خواهرم وعلیرضا احوال پرسی کردند وبرای امتیازات ناشی از پرداخت قبوض سوال کردند که برایشان فعال کردم- خسرو هم قبض های خدماتی اش معطل مانده بود پرداخت کردم واز تعدیل هزینه های جدید اجاره توسط موجر گفت- به عبد همسایه مان که این همه عجله داشت تا درخواست خودش را به صندوق بازنشستگی بفرستد سوال کردم چه کرد؟گفت فاکس پیدا نکرده! عجیب است واقعا؛ گفتم پست کند به آدرس صندوق- غروب یاسی وفرهاد وبچه هایشان آمدند هرچه اصرار کردم شام نماندند وبرای ماشین هم با فرهاد صحبت کردم قرار شد به او بدهیم انجام دهد- لایحه شکایت کیفری جعفر را نوشتم وفرستادم تا با تکمیل برای دادستان بفرستد؛ شاید پاسخ او را بدهند- به پسر وحیده برای پیگیری استدعای استخدام خودش گفتم وتاکید کردم؛ ناامید بود- طوبی از احوال پرسی دخترش مریم گفت وگازهایی که به شوخی از او گرفته بودم- از صبح چند بار با شکوه تماس گرفتم که حکم شعبه دیوان را بفرستد وپاسخ نداد عجیب بود- همسربابک همسایه مان از پیگیری عجیب وغریب آگاهی گفت برای گوشی سرقتی؛ گفتم باید با دادسرا هماهنگ کند وبعد اقدام کند- احمدی نیا قرار بود مرا ببیتد که مجال نشد وگفت اصفهان است وبه بعد موکول شد وعذرخواهی کردم- همسر ملکوتی هم احوال پرسی کرد؛ تشکر کردم وان شاالله مجال شود سری به خانواده این دوست قدیمی بزنیم بخصوص با تشدید بیماری ملکوتی که آرزوی شفای عاجل دارم.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 14:37