باران غم

ساخت وبلاگ


به نام خدا
باران امروز رحمت الهی را افزون تر کرد؛ ظهر در این هوا به سَرم زد بروم سری به بهزاد بزنم که دیزی دارد واخیرا با او آشنا شدم و به عمران هم زنگ زدم خودش را با مترو رساند واتفاقا گفت الان هوس دیزی کرده بودم وزنگ زدی شاخ در آوردم؛ در این حال وهوا شب در راه برگشت پیمان زنگ زد وگفت مادرش فوت کرده؛ اصلا حالم بشدت منقلب شد ودر حال رانندگی بودم کنار خیابان متوقف شدم؛ این روزها نوری در اراک بستری بود وتمام تلاشم وآرزویم این بود تهران برود در مرکز درمانی ای مجهز ولی پزشکان اجازه نمیداند وحالش مساعد نبود ودر بخش مراقبت ویژه بود؛ خاطرات کودکی ام رژه رفت از جلوی چشمانم که او وخانواده اش چقدر به من لطف داشتند؛ به همسایگان دیگر هم اطلاع دادم وهمه متاثر شدند؛ رضوان الله تعالی علیها- خسرو از مسدود شدن حساب بانکی اش و تماس تلفنی از کلانتری گفت که پولی به حساب او آمده وامیدوارم که مشکل خاصی نباشد وکار دست خودش نداده باشد- آمین ومادرش هم دیدن یکی از بستگان رفتند وحال نداشتم من بروم؛ عذر خواهی کردم- حسین تماس واز مشکلات پسر پیکانی گفت متاثر شدم و توصیه هایی کردم- سعید احمد زاده تماس واحوال پرسی کرد واز شرایط خودش گفت وناراحت بود- سیم کارت ایران هم پست شد وبه او اطلاع دادم- یگانه اطلاع داد از سفر برگشته ومدال سوم گرفته؛ خوشحال شدم وتبریک گفتم- علیرضا تماس واز آرزوی خود برای ps5گفت کاش بتوانم برایش بگیرم- محسن برای چک نیمه این ماه گفت که ملاحظات واحتیاط هایی داشت ومیخواست عوض کند وگفتم با آن شخص ذی نفع هماهنگ کند که او هم البته به دیگری واگذار کرده؛ اوضاعی شده واقعا وبرای مشارکت جدیدی هم مشورت کرد که برایش هماهنگ کردم-یکی از دوستان هم احوال پرسی کرد ومدتی بود از او خبر نداشتم؛ خوشحال شدم - نتیجه پیگیری برای هادی همسایه مان را گفتم تا دنبال کنند- گرامی از ارجاع نامه های پسرش به مجدد به دانشگاه علوم پزشکی گفت گفتم با دکتر حسین هماهنگ کند- تولد سوسی و محمد پسر عمویم را جداگانه تبریک گفتم- شعبان زاده در مورد نامه اش مشورت کرد؛ نیاز به اصلاحاتی داشت که یاد آوری کردم- اشرفی هم در مورد ممنوع الخروجی اش سند را گرفت وموضوع ضمانت عبادی بود ومتاثر شدم- نامه دختر لادن هم برای هواپیمایی رفته بود وامیدوارم توجه کنند وبه آرزویش برسد؛ نامه های مکاتبات سینا هم رسیده بود برایش فرستادم وبنا شد پاسخی بدهند؛ از اساس وجود این سوابق را عدم موجودی نوشته اند وعجیب است- از امید برای دانشگاه سوال کردم خیلی راضی بود وخوشحال شدم واز امین سوال کردم متاسفانه این ترم نرفته وبه من هم اطلاع دقیق نداده متاثر شدم وتوصیه کردم هماهنگ تر باشد ودرس را جدی تر بگیرد- از حسین وبرادرش طاها هم امور مرتبط خودشان را پیگیری کردم که در حال پیگیری اند- قرار بود سری به یاسی بزنم که نشد واگر بتوانم فردا گرچه اگر برای مراسم نوری بخواهم بروم به بعد موکول میشود- بهزادی هم در مورد عدم موافقت تامین اجتماعی شهرستان شان گفت، گفتم به مدیرکل استان برای مساعدت با تقسیط مراجعه کند.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 17:05