شروع نیمه ی دوم

ساخت وبلاگ


به نام خدا
بنا داشتم که یکی از دوستان را پس از مدتها ببینم وتماس گرفتم و هماهنگی نبود و بنا شد احتمالا به هفته بعد موکول شود- کمش را هم بنا داشتم ببینم که امروز کمی سرم خلوت بود وپیام دادم و او مسافرت خارج از کشور بود وبه بعد موکول شد- عصر بالاخره عزم کردم والبته مجال که بروم سری به شعرباف بزنم وسری زدم وبیشتر احوال پرسی بود و در پی توسعه شرکت خودش بود وبرنامه های برگزاری مراسم ها وجشن ها وخواستم علیان را هم ببینم که مرتب میخواست مرا ببیند وآمد همان جا چند دقیقه ای اورا هم دیدم بیشتر مراد دیدن بود والبته شب تماس ومشورتی حقوقی هم برای مهلت تخلیه خانه ای داشت که پاسخ دادم- چون از دفترچه وامکانات بیمه ای یکی از منسوبان که برایم گرفته بود در کارهای درمان دیروز استفاده کردم؛ فاکتور ها ودفترچه را به ایشان دادم تا کارهای بیمه را انجام دهند- به صادقی که پیام داده بود ومیخواست با او تماس بگیرم زنگ زدم ومشکلی قضایی با همسایه شان داشت که به محکمه کشیده ومشورت داشت- شهرام پیک فرستاد وجواب آزمایش را گرفت واز دکتر هم وقت گرفت و رفت ویزیت شد و تجویزهای دارویی به او داد- به شاهین پیام دادم وموضوعی را که با من مشورت کرده بود پرسیدم که گویا پیگیری نکرده بود- از امیر شمس هم سوال کردم برای وسایل بچه واسباب بازی که قرار بود بیاورد برای آمین تهیه کنم که یادش رفته بود گویا والبته پاسخی نداد- خواهر دوستانم سازگار برای حق وحقوق شوهر خواهرشان که اخیرا فوت کرده؛ سوال کرد وبا توضیحاتی که داد توصیه کردم به محکمه دادخواست دهند- فتحی از بایگانی شدن پرونده اش وختم به خیر شدن گفت وبرای نحوه برگشت به کار سوال کرد که گفتم بهتر است با وکیل مشورت بیشتری کند- تلفنی احوال پرس آرمین شدم که مدتی است با او صحبت نکرده بودیم با آرمان؛ خوشحال شد- آمین هم با مادرش به دیدن فیروزه رفته بود وشب اورا آوردم وبچه ها سرگرم او بودند وآخر شب خواب بود که اورا بردم و موقع برگشت باز میخواست با من برگردد- محمد جعفر از آزادی دوستش با پرداخت جزای نقدی تخفیف یافته در قسمت کیفری خود گفت؛ خوشحال شدم- امید گفت نزد یکی از دوستان بوده با مدیر خودش وخبر نداشته مرا میشناسد وحس کرده آشنا هست و گفتم بله میشناسم واو هم متوجه نشده این پسر بزرگ من است- تولد بیلندی دوست نوجوانم را به فضه پیام دادم وتبریک گفتم؛ گفت خیلی خوشحال شده؛ از خوشحالی اش خرسندم-یکی از دوستان هم که متاسفانه با سهل انگاری واهمال و البته با استیصال کارش را بدون تدبیر پیش می برد شنیدم که به استانی انتقال شده که هم کارش حل شده باشد وهم نارضایتی را منعکس کرده باشند وامیدوارم که بتواند راهی برای حل آن بیابد- احمد از ادامه پیگیری هایش گفت وامروز کمی امیدوار بود به رایزنی هایش؛ امیدوارم با نا تدبیری وضع را از این که هست بدتر نکند؛ کاش توجه میکرد وارزش خودش را بیش از این که هست میدانست و فرصت ها ی مشروع خودش را این گونه خراب نمیکرد- پسر شهین تماس وگفت که از بازرسی وزارت راه با او تماس واطلاعات بیشتری خواسته اند وخودش ومادرش هم تشکر کردند وامیدوار بودند که حل شود- رویا خانم اطلاع داد که پیگیر نتایج سنجش بوده اما مربوط به دانشجویان غیر پزشکی بوده؛ تشکر کرد از پیگیری من اما من متاثرم که او با یک فراموشی نتوانست امسال در قبولی کنکور خود شرکت کند وثبت نام- احوال سام را پرسیدم وان شاالله فرصت شود اورا بروم به همراه مادر محترمش ببینم- خاله ام حالم را پرسید ونگرانم بود که از توجهش تشکر کردم وان شاالله بزودی بتوانم زیارتش کنم- علیشاهی از مصاحبه اش راضی بود وامیدوارم آنچه موجب رضای الهی است ومصلحت خودش جاری شود- ندا سوالاتی برای ویرایش یک متن داشت ومنهم در اوج کارهایم که اجمالی وتند پاسخ دادم والبته چندان متوجه هم نشدم- پسر بخشی از پاسخ سازمان سنجش به او گفت که باید از طرف سازمان مربوطه مکاتبه شود وگفتم برای کد ایثارگری باید به سپاه شهر خودشان برود وپیگیری کند- همسرساجدی هم احوال پرسی کرد تشکر کردم وبرای سرفه هایم اعتقاد داشت که باید به شهر دیگری بروم که هوا سالم باشد.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 94 تاريخ : جمعه 18 شهريور 1401 ساعت: 20:16