پیچیده اما ساده مثل بارون

متن مرتبط با «دنياي وارونه رو باش» در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون نوشته شده است

به سرعت روزهای اردیبهشتی در حال سپری شدن است

  • به نام خداصبح ملکی عکس فرستاد که بسیار بینی و صورتش زخم شده وبعد زنگ زدم توضیح داد افتاده روی زمین و گویا سکته کرده و همین جاری شدن خون باعث نجات او از مرگ شده؛ عصر به عیادتش رفتم و خواهر وشوهر خواهرش هم بودند ومشورت هایی هم کردند برای کارهای خانوادگی شان؛ با دکتر ثابتی هم تماس وبرای اینکه برود نزد او برای عمل مشورت کردم وتوصیه؛ آرزوی بهبودی برایش دارم- قانون برای پیگیری پسرش تماس واز پسرش هم سوال کردم قرار شد برنامه تهیه و با جایی که توصیه کردم دنبال کنند شاید نتیجه بخش باشد- واعظ هم تماس واحوال پرسی کرد وتشکر کردم از لطف او- راجا تماس واز مشکل گزینشی شخصی گفت که دقیق هم نگفت ودر حدی که میدانستم راهنمایی کردم- به ایران برای پیگیری تغییر نام سیم کارت که یادش رفته بود یادآوری کردم- هویزه هم طبق معمول پیگیر کارهای خودش بود وامید به توجه دارد- سالار هم تماس وموضوع شخصی را گفت که گفتم توجه نکند- امینی را تماس گرفتم و گفت یک هفته مرخصی داده اند واحوال پرسی کردم واگر شد سری به او بزنم بعدا- عباس از پیگیری کارهایش وطبق معمول مشکلات قضایی با اشخاص گفت- خشنود پیگیر موضوع انتقال دختر دوستش بود-شرفی سوالی داشت ومشورت پاسخ دادم- تولد نگار ویک دوست دیگری را هم جداگانه تبریک گفتم خیلی خوشحال شدند- داریوش همسایه مان برایش پیامک آمده که عریضه اش به شورای هماهنگی بانکها رفته ونمیدانست چیست؟ گفتم لابد نامه ای در سفر مسئولان دولتی داده ای ویادش آمد که ارجاع شده وبرای این است- آمین سرما خورده ودکتر رفت وشکر خدا تب پایین آمده وبیشتر با من سرگرم بود فکر کنم دیشب لباس مناسب نداشته در بیرون و مترو- ناعم هم طبق معمول پیگیری های بیهوده سوال در مورد وام بانکی داشت؛ راهنمایی کردم- محسن برای سیم کارت گف, ...ادامه مطلب

  • بیست و هشتم فروردین و انبوه غم

  • به نام خداحسین تماس وبرایش هتل رزرو کردم که با خانواده برای انجام کارهای پزشکی بیاید-مومنی که از آنجا سالهاست بازنشست شده تماس واحوال پرسی وجویای کار بود- کمش از حکم دادگاه گفت که شکایت کرده اند وامیدوار است به نتیجه برسد طلب هایش- شهرام تماس واز اینکه بیمارستان رفته و عیادت کرده بود تشکر کرد-ایمان نور الدین احوال پرسی کرد و بهتر بود از ابتلای بیماری- ایمان پسرخاله هم گفت بالاخره ایران کارتش طلایی شده وخوشحال بود گفتم برود فیزیکی هم طلایی بگیرد بهتر است- میترا از روند درمان منوچهر گفت آرزوی شفای عاجل دارم- تولد فاضل و سام را جداگانه تبریک گفتم واز برادر وهمسر امینی هم خواستم اگر تماس گرفت پیام تبریک مرا بگویند- ساکی از پیگیری نامه اش از استان برای وکالت گفت که بالاخره واصل شد وبه کارشناس ارجاع شده وامیدوارم حل شود- باشناس تماس و در مورد خرید گوشی مشورت کرد و حرف در آمد و گپ وگفت و مطالبی گفت که بسیار متعجب شدم و اصلا خبر نداشتم و او باور نمیکرد من مطلع نباشم؛ بیشتر از دروغ شنیدن و مظلوم نمایی شخصی ناراحت شدم ونه پنهان کاری وبازهم از سویی خوشحالم که دیگر نگرانی ندارم محتاج باشند و... باقی با خداست ودر مورد فعالیت های اقتصادی امین با یکی از بستگان به لحاظ اینکه تخصص کافی ندارد به او تذکر داده بودم ودیدم پیش از تذکر من که اطلاعاتم هم کامل نبوده در کارهای اجرایی او وارد شده وامیدوارم که مشکلی برایش پیش نیاید به مادرش وامید هم گفتم مجددا- عمو غلام تماس ودر مورد موضوع خانه مشورت شد که از او متشکرم- شنیدم آقای علی پور پدر که در خانه تاریخی ریاب بود وبسیار به من لطف داشت فوت کرده؛ متاثر شدم وبرای فرزندان محترمش پیام فرستادم؛ خاطرات او و مهربانی هایش برایم زنده شد و حاج خانم همسر م, ...ادامه مطلب

  • عجیب تر از دیروز

  • به نام خدااول صبح ایمان تماس واز پسردار شدن خودش گفت واینکه پسرش ۵ ماهه است ونخواسته اند بگویند!!! گفت خواسته سورپرایز کند والبته شدم؛ مادر وخانواده وخاله ام هم! تبریک گفتم وظاهرا کسی خبر نداشته اصلا ولی بهر حال بسیار عجیب است این روایت- با عمران دیدن عبدالله رفتیم پس از چند سال دیدمش و کمی گپ زدم خوشحال شد وهمسرش هم بیمار که آرزوی شفای عاجل دارم- حاذقی در مورد پرونده شکایت مادرم مشورت کرد وبنا شد با لطفی مشورت کند- محسن غروب تماس و طبق روال برای تادیه بدهی هایش اظهار عجز کرد و حدس هم میزنم که حساب وکتاب هایش بالاخره با هم نمی خواند قرار شد در فرصت ده روزه این بخش را تادیه کند وبیشترین نگرانی هم سیم کارت است که در وثیقه اوست وامیدوارم ختم به خیر شود- به عمران برای پرداخت بخشی از اقساط خودش در اوایل ماه بعد تاکید کردم- احوال پرس خسرو شدم وجواب نمیداد احتمال دادم یا مشکلی پیش آمده یا گوشی ایراد دارد یا بیمارستان است خبری هم نداد بیشتر نگران شدم با توجه به وضعیت جسمی و روحی او- ملکوتی هم احوال پرسی کرد تشکر کردم از توجهش- خشنود از مطالبه مدارک مورد نیاز توسط دانشگاه از دوستشان گفت وامیدوارم که حل شود مشکل- روز ارتش را به ارتشی هایی که میشناختم تبریک وخدا قوت گفتم خوشحال شدند- حسین دوست جوانم هم برای سرمایه گذاری ارزی در این شرایط مشورت کرد- مولایی برای گوشی آیفون گفت که خواهر زاده اش میخواهد بفروشد ومورد نیازم نبود- حسن زنگ زد وگفت آن جوانی که هم بندی اوست وبا من صحبت کرده بود وبرای اجرای حکم اعدام به انفرادی رفته بود برگشته وحکم اجرا نشده تا رای مجدد دیوان خوشحال شدم هرچند این رفت وبرگشت ها برای اجرای حکم کمتر از اعدام برای انسان نیست وضع روحی آن- صادقی تماس وبرای کمیسیون پز, ...ادامه مطلب

  • وهنوز فروردین ادامه دارد…

  • به نام خدامخمل درمان را نیمه کاره رها وهمسرم او را برد برساند وهمان جا ادامه دهد؛ آمین هم این مدت به او علاقمند شده بود وخوب شد او را دید خیلی دوست داشت ببیند اورا- کارهای بانکی محسن را رفتم پیگیری کردم وکمی بی خوابی هم بر من غالب بود - سری به مغازه ابوذر زدم خودش نبود وهمکارش برای سلمانی انجام داد-تولد فرزند حسین دوست جوانم را تبریک گفتم خیلی خوشحال شد که یادم بوده و به همسرایمان هم یادم رفته بود تبریک تولد فرزندشان را بگویم که پیام فرستادم خوشحال شد- ظهر حالم بد شد تنها بودم وبشدت استفراغ کردم وبی حال و اتفاقی برادرم تماس و به او گفتم ونخواستم مزاحم خانواده بشوم ولی بنظرم یا از کم خوابی ویا خوردن توت فرنگی بوده؛ شب هم با اینکه گلویم از رفلاکس معده می سوخت سری به یک ساندویچی زدیم جالب بود که البته قبلا رفته بودم وبعدسری به شهرام که آنجا باز ضعف شدید داشتم و مقداری خوابیدم و البته از توجهشان متشکرم- نگران عدم پاسخ خسرو بودم به اپراتور زنگ زدم و مشخص شد قطع دوطرفه است وقضایی ولابد برای همین بدهی است که دارد حداقل علت را متوجه شدم وآخر شب زنگ زد وهمین را گفت با شماره دیگری وامیدوارم حل شود ودیگر داشتم فکر میکردم بروم منزل او نکند مرده باشد؟!!!- سالار مشورت داشت که پاسخ دادم به او- امروز هم روز علوم آزمایشگاهی است به فعالان این رشته تبریک میگویم وبه کفولی هم که خوشحال شد- دکتر داودی معاون اول اسبق رییس جمهور هم امروز فوت کرد؛ روحش شاد- با آمین برای بنزین زدن که علاقه دارد پمپ بنزین رفتیم وخوشحال شد در مسیر ویک کامیون هم بود از راننده اش خواستم آمین کابین را ببیند که علاقه دارد خوشحال شد- با مادر وخواهرانم تماس واحوال پرسی کردم که میهمان خواهرم بودند-حسین آخر شب اطلاع داد آمده , ...ادامه مطلب

  • روز کاری در کشور

  • به نام خداشروع روز کاری در کشور با افزایش عجیب وهیجانی ارز تا بالای ۶۳ هزار تومان و سکه طلا تا بالای ۴۰ هزارتومان حکایت داشت وآن هم شایعات عجیب وغریب احتمال وقوع جنگ وامثالهم- خانم مالی و دخترش بنا بود بیایند سری بزنند و چون همسرم نبود به عمران گفتم بیاید وبعد از ساعاتی زنگ زد که برادر همسرش صبح ناگهانی سکته کرده و بیمارستان رفته وحالش مساعد نیست و ممکن است برگردند ونمی آید وساعتی بعد فیروزه اطلاع داد عمویش فوت کرده؛ متاثر شدم وبه خانواده شان تسلیت گفتم وتلفنی به حسن هم تسلیت گفتم و اینها هم برگشتند برای مراسم- عمران هم درگیر سیم کارتی است که ترابرد کرده وفعال نمی شود و کارهای تکمیلی انجام شد و گفتند احتمالا تا سه روز دیگر فعال میشود- احوال پرس ملکوتی شدم که شهرستان بود وبعد هم سری مغازه اش زدم و نصیر بود و کارت کشیدم برای امتیازات آنها که بچه ها در آن متوقف و عقب افتاده اند از طلایی- خواستم ماشین را برای تعمیر آیینه ها ببرم که استاد کاری که میشناختم نبود وبه بعد موکول کردم اما تنظیمات باد ماشین انجام شد که سروصدا میکرد وتنظیم نبود- سری به ناصری هم زدم و کالایی که یکی از منسوبینم میخواست برایش خریدم؛ خوشحال شد واز خوشحالی اش خرسندم؛ در مورد یکی از آشنایانش هم مشورتی حقوقی کرد که در مرحله آخر طرف یادش افتاده مشورت کند ؛ اعتراضی به پذیرش اعسار شخصی داشت ولایحه مفیدی هم برای اعتراض به رای دادگاه نوشته اند اما موضوع این است بعید است سیاست دادگاه های تجدید نظر رد اعسار باشد- احوال پرس ایمان شدم که بیماری اش تشدید شده وتوصیه کردم حتما درمان را جدی بگیرد وهمین تاکید را هم به یکی از منسوبینم مکررا کرده ام وامروز هم تلفنی در مورد او با دکتر سعید مشورت کردم واو هم انتقاد داشت که توجه ن, ...ادامه مطلب

  • نیمه فروردین

  • به نام خدامحسن امروز قرار بود بخشی از بدهی اش را بدهد؛ امین گفت در توانش نبوده وطلب داشته وطلبش را وصول نکرده فعلا- بهنام همسایه مان برای وقت دکتر یادآوری کرد که برایش از دکتر بیات وقت گرفتم اگر فرصت کند فردا برود- یکی از منسوبین عزیزم هم اطلاع داد شکر خدا رفته آزمایشات تجویزی را انجام داده؛ آمین هم مجددا رفت برای ویزیت دکتر وتجویز به انجام آزمایشات داده است- امتیازات کارت همسرم شکر خدا برگشت به طلایی وببینم بچه ها هم چه میشوند؟ دوستان دیگر وبستگان هم که مقداری پول قرض دادم باید کمی کار کنند چون امتیاز های موجودی تقریبا تکمیل شده- امید آمد واز برنامه هایش برای ازدواج گفت وخواستار آن شد من هم دختر را ببینم؛ الکی الکی یعنی میخواهم پدر شوهرشوم؟!!!! موکول به تمهیداتی کردم- تولد زن عمو را تبریک گفتم و به خانواده هم اطلاع دادم- حسن تماس وپیگیر کارهای هم بندی اش بود؛ گفتم خودش وکیل حاذقی دارد وخوب هم دنبال میکند ودر مرحله ماده ۴۷۷ است ان شاالله مشکلش حل میشود- ابوالفضل رفته بود بالاخره برای اخذ گواهینامه ماشین وکار خوبی کرد؛ همان جایی که من گواهینامه گرفته بودم؛ امیدوارم موفق شود وبه دوستان آنجا هم سلام برساند- احوال پرس ایمان شدم که شکر خدا بهتر بود؛ آرزوی شفای عاجل دارم برایش- امینی اطلاع داد که دکتر مواساتیان که وکیل واستاد دانشگاه اهواز بود فوت کرده؛ رحمت الله علیه- ابول زنگ زد وخواسته بود مرا ببیند که نشد وخواب بودم واز روزه بیحال وعذرخواهی کردم- علیان هم احوال پرسی کرد وبرای رستوران پیگیری کرد که طرف جواب نداده؛ گفتم تامل کند- آخر شب پیام ها در فضای مجازی خبر از احتمال واکنش ایران به حمله اسراییل وشروع جنگ میداد تا سحر؛ تا دید بالاخره چه میشود؟. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شروع نیمه دوم فروردین

  • به نام خداامروز کمی ضعف روزه بر من غالب شد وآن هم بنظرم ناشی از این بود سحر دیر متوجه اوقات شرعی شدم وبعد هم یکی دو لقمه نان خوردم البته عصر قند خونم را گرفتم خوب بود تقریبا- افطار میخواستم بچه ها را ببرم چنجه باشی آرمان وامید نیامدند برایشان غذا گرفتم و امین آمد؛ خوب بود واز برنامه هایش گفت- محسن تماس گرفت و از ناهماهنگی در برنامه هایش گفت وبا مقداری جابجایی زمان توافق کردیم برای پرداخت هایش؛ امیدوارم زودتر این حساب وکتاب ها ختم شود واسترس های آن که ناشی از خُلف وعده های اوست- احوال پرس خواهرها شدم ومادرم وشنیدم زن برادرم هم بازنشست شده وبرای آینده امید مشورت شد- خسرو تماس گرفتم حالش مساعد نبود کمی درد داشت وبیمار وآخرشب اطلاع داد پرونده هایش را چک کنم که حکم شورای حل اختلاف به اجرای احکام رفته است ونگران خلف وعده هایش بود- برای یاسی قهوه عمانی را که قول داده بودم توسط امین فرستادم واحوال پرسی وتبریک عید گفتم- یاسان برای انتقال پول قرض گرفته شده مشکل داشت بالاخره اطلاع داد پلیس فتا در استان دیگری حساب او را مسدود کرده وخودش هم نمیدانست چرا؟ دیر هم به من گفت وباید شنبه دنبال کند که موضوع چیست؟- با اشفعی برای خرید مشورت وپیگیری کردم وتشکر از لطف او کردم- بهنام نزد دکتر بیات رفت وراضی بود از معاینات ونظر او و باید سه ماه دیگر هم برود- قرار بود که یکی از دوستان را ببینم که احتمالا به فردا موکول شد- مازیار را هم قرار بود ببینم که نشد ونگران عدم اطلاع او شدم وگفت کمردرد شدید دارد و فردا هم بر میگردد واحتمالا بعد از عید فطر میشود- ابول هم اطلاع داد کارت بلو او آمده وفعال کرده- نظر مشورتی برای عدم وجاهت تعلیق سردفتر در فرض عدم صدور کیفرخواست در فضای مجازی دیدم برای حاذقی فرستادم اگر, ...ادامه مطلب

  • شروع نیمه دوم اسفندماه

  • به نام خداشرفی احوال پرسی ومشورت داشت وبرای یکی از همکارانش هم اطلاع داد که موضوع در همان مراحل بازپرسی حل شده ومتعجب هم بود - امین پاسخ آزمایش را گرفته وبرای سعید هم فرستاد واو هم صحبت کرد وگفت مشکل خاصی ندارد خدا را شکر؛ بسیار نگران شده بودم- فرید تماس وبرای خرید یک خط ۱۱۱ تهران مشورت کرد؛ موضوعی ‌که مدتهاست دنبال آن است ولی هیچ وقت هم عملی نشده- حسین برای پدرش وبستری در مرکز سالمندان مشورت کرد وبا همسرش هم مشهد رفته بود وطبق معمول عجله کرده بود وهتل خوبی نگرفته بود که برایش سفارش دادم وفردا به آن هتل برود- آزما تماس واز حال نامساعد محسن گفت وشب هم عیادت او رفته بود وتلفنی با من صحبت کرد؛ محسن حال مساعدی نداشت ولی متوجه شد واحوال پرسی کردم وآرزوی شفای عاجل دارم؛ مژده همسایه مان هم از بستری شدن مادرش در بیمارستان برای عمل چشم گفت که آرزوی شفای عاجل دارم- یکی از دوستان هم تماس واز اینکه با تاخیر تماس می گیرد عذر خواهی کرد و تبریک گفتم وآرزوی موفقیت برایشان- با عمران برای سفارش کت وشلوار رفتیم و سفارش دادم و قرار شد بعدا اطلاع دهند برای پرو بروم؛ از دیدن حبیب و محمد آقا مجددا خوشحال شدم- برای قلم گوشی که دچار مشکل شده یک مرکز موبایلی رفتم حدود نیم ساعت با آن کلنجار رفت ودرست نشد ونزد بدری رفتیم و خوشبختانه نزد یک فروشگاه رفتیم و فوری تعمیر کرد و بسیار خوشحال شدم وبا زور پول حق الزحمه گرفت- خسرو هم در مسیر آمد ویک فروشگاه قدیمی بوتیک دیدیم که عمران میشناخت آقای قاسمی واز او لباس پیراهن عالی خریدم با تخفیف ویژه؛ مرد خوب و مسلطی بر کار خود او را یافتم- کافه نادری رفتیم خوب بود ؛ دومین بار است میروم- سری هم به پلاسکو زدیم خوب ساخته شده پس از آن آتش سوزی دلخراش؛ جالب بود- دختر فیرو, ...ادامه مطلب

  • گذشت روز کمی با بیحالی و خستگی

  • به نام خدامیخواستم امروز اگر میشود بازار برویم که دیر بیدار شدم و چون پنجشنبه هم بود بازار رفتن به تعطیلی می کشید و بعد از ظهر هم دیدم بقیه خوابیده اند باز دوباره خوابم برد!- تلفنی احوال پرس شهرام شدم و بنظرم آمد حال مساعدی نداشت؛ آمین ومادر وخاله اش دیدنش رفتند که شب هم نزدشان بمانند کمی روحیه اش عوض شود؛ خودم حال دیدن او را نداشتم وآرزوی شفای عاجل برایش دارم-جمال تماس و برای مشورت با وکیل برای موضوع دوستشان گفت وبا ساکی تماس گرفته و راهنمایی کرده بود- محسن آزما امروز عمل کرده و تلفنی از غلامحسین ودخترش احوال پرس او شدم ونگران او هستم؛ به همسایه های دیگر هم اطلاع دادم - سری به استاد مهدی زدم وبرف پاک کن های ماشین یکی از منسوبینم را که خراب شده بود تعویض وتنظیمات طایرها هم انجام شد؛ در هنگام رانندگی با آن حس کردم عملا ماشین تعادل نداشت- حسین هتل جدید رفت وبسیار راضی بود وبرایم فیلم هم فرستاد وچند بار حرم هم رفته بود وخوشحال بود؛ زیارت قبولی گفتم- محمودی تماس واحوال پرسی کرد واطلاع داد که جسد آن کودک را که برای بدهی وهزینه بیمارستان نگه داشته بودند با کمک خیرین داده اند؛ عکسش را دیدم بسیار منقلب شدم- دو جلد کتاب خاطرات سال ۸۰ آقای هاشمی را که سفارش داده بودم آوردند تحویل دادند از سرعت آن متعجب وتشکر کردم- حاذقی تلفنی برای کارهای جعفری گفت وخود عمران هم توضیح داد وامیدوارم که مشکلات حل شود- بیمه بدنه ماشین هم انجام شد برای سال آتی- معصومه دختر قندی همسایه مان برای مشکل مدرک تحصیلی همسرش مشورت کرد وبنا شد مدارک را بفرستد ببینم مشکل چیست؟- همسر رضوی گفت از اپراتور تماس وگفته اند تلفن های همسرش از طریق دادستانی کل کشور قطع شده و مربوط به اینستاگرام است ومن نمیدانم دقیقا چه کرده ا, ...ادامه مطلب

  • پنجمین روز و شب نیمه ی شعبان المعظم

  • به نام خداسری به طوسی زدم و احوال پرسی کردم؛ در مغازه ای کار میکند و راضی بود از اوضاع؛ امیدوارم همه مشکلات مرتبط هم حل شود در مسیر برگشت هم رستورانی را که کلی از آن تبلیغ میشد؛ دیدم ورفتیم اما آن گونه که تبلیغ میشد بنظر نیامد- یکی از دوستان هم برای انتخابات بماند یا خیر؟ مشورت کرد ولی بهرحال این نوع شیوه حضور در انتخابات بدون تبلیغ صحیح نیست ونمیدانم چه میخواهند بکنند؟- با طاها دوست جوانم برای تبلیغات انتخاباتی مشورت کردم او هم بسیار دیر اقدام کرده وامیدوارم موفق بشود- یکی دیگر از دوستان هم دیدم نامش در یکی از این لیست ها بود وتعجب کردم وخودش هم دنبال رایزنی برای حضور در لیست های نهایی بود- خواهرم وخانواده اش با دکتر سعید وهمسرش آبادان بودند ورستوران پاکستانی رفته بودند وباران شدیدی هم می بارید اما دیر هم رفته بودند و کمی شوهرش عصبی شده بود- کاشانی احوال پرسی کرد و بنا شد اگر وقت شد هماهنگ کنیم زیارتش کنیم- دکتر حسین هم تماس واحوال پرسی کرد و مشغول کارش هست وآرزوی موفقیت برایش دارم- به پیام های ایام شعبانیه ونیمه شعبان پاسخ دادم وتشکر فراوان و آرزوی سلامت وبرکات متقابل کردم- سری به بیمه زدم در محل برای بیمه ماشین که متوجه شدم مژده همسایه مان انجام داده اما متاسفانه هم قسطی صادر میکند وهم دیر می فرستد وبعدا پیام داد وگفت مادرش میخواهد سری بزند که بنا شد وقتی هستم بیایند- پاسخ موقت مناطق نفت خیز هم برای سوال اشرفی برای امریه سربازی آمد به او گفتم اما هنوز دنبال نکرده!! گفتم نه به آن پیگیری سفت وسخت ونه این اهمال!- سری به ابوذر هم زدم برای سلمانی- سینا از عدم پاسخ احتمالی ریاست جمهوری برای کپی نامه گفت- ساجدی برگی از یک کتاب فرستاد که نام او هم میان خاطرات بود؛ جالب بود- یکی از, ...ادامه مطلب

  • روز برفی

  • به نام خدادم ظهر بیرون رفتم چند جا خواستم بروم با اینکه برف سنگین هم نبود اما با قفل شدن شمال شهر به هیچ کدام مقصدهایی که میخواستم نرسیدم و با احتیاط فراوان رانندگی کرده وبرگشتم وشب برای خرید ها به فروشگاه بزرگ که سالهاست میروم رفتم برای خرید ومقداری خرید کردیم- از حسن دوست جوانم که در رستوران کار میکند سوال کردم با وجود تبلیغات در شهر برای افتتاح شعبه جدید آیا این شعبه است یا همان قدیمی؟ گفت در همان شعبه اول است وچندین بار گفته بروم سری بزنم که نشده فعلا- لباسشویی و دیگر وسایل سوسی را فرستادم ودستش رسید و تشکر کرد- پیامک به وکلایی که میشناختم فرستادم و روز وکیل را تبریک گفتم با اینکه متاسفانه بین کانون ها و مرکز وکلا برای این روز اختلاف است اما بهرحال به همه وکلایی که میشناختم صرف نظر از اینکه مجوز آنها صادره از کدام مرجع است؟ تبریک وخدا قوت گفتم- راجا دوست رستوران دار من برای مشکلی که برای یکی از دوستانش پیش آمده بود مشورت کرد؛ گفتم در صورتی که چنین است بهتر است شکایت کند- پسر علی نقی از مذاکراتش با حاذقی گفت بنظرم آمد خودشان هم نمیدانند چه میخواهند؟- احمد زاده احوال پرسی وپاسخ سوالی را که منوچهر خواسته بود داد واز تاخیر هم عذرخواهی کرد- شوهر خواهرم از رفتن با سعید سر مزار اهل قبور و مسعود گفت- عمو غلام تلفنی تبریک نیمه شعبان را گفت که وظیفه من بود زنگ بزنم وتشکر کردم وامروز هم البته ساعتی به پاسخ به پیام های اینگونه وتشکر گذشت- یکی از دوستان هم تماس وبرای دوستش مشورت کرد ونحوه شکایت کردن و تظلم خواهی و تبریک عید هم- یکی از دوستان دیگر هم احوال پرسی کرد تشکر کردم از لطف او. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گریز روز نوشت

  • به نام خداسعید تماس وگفت دانشگاه آزاد برای انتقال علی میرود والبته چندان هم در جزییات چیزی نگفت وگفت اگر شد سری میزند بیرون او را ببینم؛ با اینکه خیلی سَرم شلوغ است چیزی نگفتم- صبری احوال پرسی کرد وسوال داشت طبق معمول- شب سالروز درگذشت مرحوم گلی است و همچنین عمو که جداگانه به بستگان و بازماندگان پیام دادم وبه روح بزرگشان درود میفرستم- عمران هم تماس ودادگاه رفته بود وتقاضای تسریع در ارسال به تجدید نظر نموده وامیدوارم تکلیف او بالاخره روشن شود- خسرو مشکلی برای تمدید اجاره دارد که بنا شد بنوعی حل شود وشد؛ شکر خدا- از یکی از دوستان دیگر سوال کردم آیا انتخابات شرکت کرده ؟گفت بله از حوزه تهران هم؛ امیدوارم که موفق شود اما در این حوزه خیلی بعید است وبه برادر دیگری هم گفته بودم همین را- احوال پرس حاجی قریب شدم و خبری نداشتم ونگرانش شدم که شکر خدا خوب بود وگفت شنبه ها امامزاده محل میرود که ان شاالله هماهنگ کنم خدمتش برسم؛ مرد شریفی است- شعبان زاده هم احوال پرسی وسوالی داشت حقوقی که از دوستی سوال کردم ودر جریان نبود- از شکوه خواستم در صورت امکان برای محاسبه بازداشت حسن با اجرای احکام مکاتبه کند که گفت میفرستد وتشکر کردم- جابر از ایجاد مشکل برای برادرش در روند تایید صلاحیت ها گفت واینکه ادعا داشت سابقه او را به جای برادرش القا کرده اند- الی احوال پرسی کرد وتشکر کردم- خواهرم گفت علی حرکت کرده که با مادر وبرادر همسرش برگشته واحوال پرسی کردم- سعید هم برای مشارکت در طاق بهشت آباد با خانواده عمو سوال کرد؛ گویا مادرم گفته بوده وتوجیهاتی داشت؛ هیچ بحثی نکردم و تشکر کردم وبعد به خواهرم زنگ زدم وبدون اشاره به این جریان تلفن گفتم که هزینه را خودم شخصا پرداخت میکنم واز اول هم خودم باید اینگونه ع, ...ادامه مطلب

  • شروع سال جدید2024

  • به نام خداخاطرات آقای زید آبادی در فضای مجازی منتشر شد که جلد پنجم است؛ شروع کردم آخر شب به خواندن آن- سالروز فوت فرید شوهر فرانک هم هست یادش را گرامی میدارم وبه روحش درود میفرستم وپیام به فرانک دادم- احمد احوال پرسی و برای تلفن مشورت کرد و طبق معمول سرمایه گذاری که نیمه کاره رها میکند- برادر بزرگتر شهیری فوت کرده؛ تماس گرفتم وتسلیت گفتم وبه دوستان مشترک هم اطلاع دادم- اشفعی قبول زحمت کرده بود برای کارهای من که تشکرکردم از پیگیری هایش- شکوه در موردی مشورت حقوقی داشت که تا جایی که میدانستم راهنمایی کردم- تغییرات در زندانها را شنیدم که البته هیچ کدام را نمی شناختم وبعد احمد زاده هم تلفنی گفت وامیدوار بود با این تغییر در کار او هم تغییری حاصل شود ووضع محدود فعلی او- یکی از دوستان هم مشکل تلفن را دنبال کرد که گویا هنوز پاسخ استعلام دایر شدن برای آنها نیامده وگفتم دنبال کنند خوب است- محسن تماس وبرای فروش خط تلفن خودش مشورت کرد؛ مشخص است که کمبود منابع دارد اما توصیه کردم بخصوص الان در این مقطع این کار را نکند ومشکلاتش را به نحو دیگری رفع ورجوع کند والبته در جزییات چیزی به من نگفت- با فرهاد مشورت کردم تا ماشین را ببرم تست کند که امین گفت لرزش دارد و فرصت نشد امروز ببرم- شهره لطف کرد و آمین را دندان پزشکی برد برای معاینه دندان ها که خوب بوده وبعد هم باغ کتاب برده بود وحسابی سرگرم بود وخسته وتقریبا بیهوش خوابید- فری خریدهایش را به لطف یکی از منسوبینم اینترنتی سفارش داد که هدیه ایران کارت بود وشوهر خواهرم هم جداگانه سفارش داد که وقت آن نگذرد- فرید برای یکی از دوستانش سوال بانکی داشت که اطلاع دقیقی نداشتم- آغاز سال جدید میلادی را به دوستانی که در خارج از کشور اند ومیشناختم وهمچنین مدد, ...ادامه مطلب

  • نمایشگهی از روزگاران

  • به نام خدانیرومندی تماس واز حضور جوانی بنام عقیلی گفت که مدتها بود یادش بودم وخبری از او نبود با او هم تلفنی صحبت کردم وخیلی متاثر شدم آنجا هست؛ خیلی خوشحال بود که اسم او وپدرش وشماره اش هم یادم هست؛ امیدوارم مشکلاتش حل شود- تا صبح مطالعه روزنوشت ها را ادامه دادم؛ آمین هم طبق روال نزد من بود وجالب این است مادرش راخوابانده ویواش خودش را به من میرساند! وبادقت هم نگاه میکند وکمی هم بازیگوشی و اذیت وعصر هم برای اینکه او مثلا یاد بگیرد روی سفره تمرکز وغذا بخورد تذکری علنی وجلوی میهمانان به من دادند بسیار خویشتن داری کردم چیزی نگویم ولی حال رفتن به فاتحه ای هم که میخواستم بروم از من سلب شد- رفتم ماشین را نشان فرهاد بدهم هرچه زنگ زدم جواب نداد ومغازه اش را هم پیدا نکردم وبعد مشخص شد بیرون بوده وگوشی در مغازه وبنا شد فرصت دیگری بروم چون برگشته بودم دیگر- عمران بالاخره پس از مدتی جواب تلفن را داد ومشخص شد گوشی اش مشکل دارد وبدون اینکه تلفن بزند وهماهنگ‌ کند رفته بود سری به مغازه میرصادقی زده بود که دیگر فعلا نیست آنجا وبعد آمد سری به من زد وتا آخر شب هم ماند؛ یک گوشی که میخواستم به شخص دیگری بدهم قسمت شد وبه او دادم والبته به روز رسانی وتنظیمات آن ساعتها طول کشید ونیمه تمام ماند که بنظرم انتقال مالکیت لازم دارد که هرچه با خسرو تماس گرفتیم و کدها را زدیم موفق نشدیم وباید دید چه باید کرد؟ وبنا دارد قسمتی از قسط ها را هم بدهد وبعد اعتراض را به رای دادگاه ثبت کند- پروین ونورالدین هم آدرس مادرم را گرفتند که سری به او بزنند وتشکر کردم از زحمت آنها- الی از بی حالی مادرش گفت واوضاع آنجا؛ دوست دارم سری به آنها بزنم ولی نمیدانم وهربار نشده- سهام هم از اوضاع واحوال خودش وپیمان گفت واینکه هنوز مو, ...ادامه مطلب

  • اولین روز آذر و ابلاغیه های قضایی منفی برای دوستان

  • به نام خداامروز روز وصول ابلاغیه های قضایی برای دوستان بود ومنفی هم؛ امانی زنگ زد وبرایش ابلاغیه ای آمده بود و شورای حل اختلاف محکوم به پرداخت وجه چک کرده با ضرر وزیان؛ متاسفانه به حرف من گوش نکرد که در جلسه شورا برود ولایحه ای داده بود که در رای هم آمده؛ برای اعتراض کردن مشورت کرد اگر بازهم سرخود عمل نکند- نسیم حکم دادگاه تجدید نظر را فرستاد که اعاده دادرسی را رد کرده اند وآنهم بدلیل عدم صلاحیت درخواست مدعی استدعای اعاده دادرسی؛ مدارک را هم نتوانستند به موقع به دادگاه تقدیم کنند؛ متاثر شدم با لطفی صحبت کردم اگر بشود تقاضای اعمال ماده ۴۷۷ کنند گرچه بعید است مورد پذیرش واقع شود توسط رییس کل دادگستری استان ورییس قوه قضاییه - عمران برایش ابلاغیه آمده بود با کمال تعجب ودر حالی که دادگاه تحقیقات تکمیلی هم داده بود؛ تعدیل اعسار او را رد کرده بود؛ قرار شد اعتراض بنویسد وامیدوارم دادگاه تجدید نظر توجه کند- روند پرونده شهره هم چک شد که دیدم تجدید نظرخواهی برای رای شعبه بدوی دیوان عدالت اداری هم مدتی است رد شده وبا وکیل ابلاغ شده اما به او نگفته؛ متاثر شدم وبنظرم باید به معاون دیوان به لحاظ موضوع مبتلا به عام منعکس شود شاید توجهی شود- شب میزبان نجفی وخانواده اش بودیم؛ کلی صحبت شد واز دیدنشان خوشحال شدم واز تجارب خودش بار دیگر استفاده کردیم؛ خود خواسته از دیگران فاصله گرفته و در تنهایی خود است- شکوه هم با سند آزاد شده وامیدوارم از این پرونده هم ختم به خیر شود- حسین احوال پرسی کرد ونگران بود که چند روز است از من خبری ندارد؛ تشکر کردم- بیمه موتور هم امین رفت انجام داد- با یاسی برای فردا هماهنگ کردیم- سری به احمدی وجعفری زدم وبخش مهمی از بدهی ها را با ایران کارت دادم- یکی از دوستان هم برای, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها