پیچیده اما ساده مثل بارون

متن مرتبط با «دنياي وارونه از سعيد مدرس» در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون نوشته شده است

عجیب تر از دیروز

  • به نام خدااول صبح ایمان تماس واز پسردار شدن خودش گفت واینکه پسرش ۵ ماهه است ونخواسته اند بگویند!!! گفت خواسته سورپرایز کند والبته شدم؛ مادر وخانواده وخاله ام هم! تبریک گفتم وظاهرا کسی خبر نداشته اصلا ولی بهر حال بسیار عجیب است این روایت- با عمران دیدن عبدالله رفتیم پس از چند سال دیدمش و کمی گپ زدم خوشحال شد وهمسرش هم بیمار که آرزوی شفای عاجل دارم- حاذقی در مورد پرونده شکایت مادرم مشورت کرد وبنا شد با لطفی مشورت کند- محسن غروب تماس و طبق روال برای تادیه بدهی هایش اظهار عجز کرد و حدس هم میزنم که حساب وکتاب هایش بالاخره با هم نمی خواند قرار شد در فرصت ده روزه این بخش را تادیه کند وبیشترین نگرانی هم سیم کارت است که در وثیقه اوست وامیدوارم ختم به خیر شود- به عمران برای پرداخت بخشی از اقساط خودش در اوایل ماه بعد تاکید کردم- احوال پرس خسرو شدم وجواب نمیداد احتمال دادم یا مشکلی پیش آمده یا گوشی ایراد دارد یا بیمارستان است خبری هم نداد بیشتر نگران شدم با توجه به وضعیت جسمی و روحی او- ملکوتی هم احوال پرسی کرد تشکر کردم از توجهش- خشنود از مطالبه مدارک مورد نیاز توسط دانشگاه از دوستشان گفت وامیدوارم که حل شود مشکل- روز ارتش را به ارتشی هایی که میشناختم تبریک وخدا قوت گفتم خوشحال شدند- حسین دوست جوانم هم برای سرمایه گذاری ارزی در این شرایط مشورت کرد- مولایی برای گوشی آیفون گفت که خواهر زاده اش میخواهد بفروشد ومورد نیازم نبود- حسن زنگ زد وگفت آن جوانی که هم بندی اوست وبا من صحبت کرده بود وبرای اجرای حکم اعدام به انفرادی رفته بود برگشته وحکم اجرا نشده تا رای مجدد دیوان خوشحال شدم هرچند این رفت وبرگشت ها برای اجرای حکم کمتر از اعدام برای انسان نیست وضع روحی آن- صادقی تماس وبرای کمیسیون پز, ...ادامه مطلب

  • نمایشگهی از روزگاران

  • به نام خدانیرومندی تماس واز حضور جوانی بنام عقیلی گفت که مدتها بود یادش بودم وخبری از او نبود با او هم تلفنی صحبت کردم وخیلی متاثر شدم آنجا هست؛ خیلی خوشحال بود که اسم او وپدرش وشماره اش هم یادم هست؛ امیدوارم مشکلاتش حل شود- تا صبح مطالعه روزنوشت ها را ادامه دادم؛ آمین هم طبق روال نزد من بود وجالب این است مادرش راخوابانده ویواش خودش را به من میرساند! وبادقت هم نگاه میکند وکمی هم بازیگوشی و اذیت وعصر هم برای اینکه او مثلا یاد بگیرد روی سفره تمرکز وغذا بخورد تذکری علنی وجلوی میهمانان به من دادند بسیار خویشتن داری کردم چیزی نگویم ولی حال رفتن به فاتحه ای هم که میخواستم بروم از من سلب شد- رفتم ماشین را نشان فرهاد بدهم هرچه زنگ زدم جواب نداد ومغازه اش را هم پیدا نکردم وبعد مشخص شد بیرون بوده وگوشی در مغازه وبنا شد فرصت دیگری بروم چون برگشته بودم دیگر- عمران بالاخره پس از مدتی جواب تلفن را داد ومشخص شد گوشی اش مشکل دارد وبدون اینکه تلفن بزند وهماهنگ‌ کند رفته بود سری به مغازه میرصادقی زده بود که دیگر فعلا نیست آنجا وبعد آمد سری به من زد وتا آخر شب هم ماند؛ یک گوشی که میخواستم به شخص دیگری بدهم قسمت شد وبه او دادم والبته به روز رسانی وتنظیمات آن ساعتها طول کشید ونیمه تمام ماند که بنظرم انتقال مالکیت لازم دارد که هرچه با خسرو تماس گرفتیم و کدها را زدیم موفق نشدیم وباید دید چه باید کرد؟ وبنا دارد قسمتی از قسط ها را هم بدهد وبعد اعتراض را به رای دادگاه ثبت کند- پروین ونورالدین هم آدرس مادرم را گرفتند که سری به او بزنند وتشکر کردم از زحمت آنها- الی از بی حالی مادرش گفت واوضاع آنجا؛ دوست دارم سری به آنها بزنم ولی نمیدانم وهربار نشده- سهام هم از اوضاع واحوال خودش وپیمان گفت واینکه هنوز مو, ...ادامه مطلب

  • دومین روز از ماه آخر پاییز

  • به نام خداشب در راه رفتن به خانه؛ فیلمی از حوالی منزل الی ومادرش فرستادم؛ جالب بود برایشان- کلیپی از مراسم درگذشت مرحوم منوچهر حامدی در سال ۱۳۷۴ برای اولین بار دیدم که انبوهی از مردم وهنر پیشگان قدیمی شرکت کرده بودند که اکنون در میان ما نیستند؛ روحشان شاد؛ هنوز گویی دیروز بود در حین پخش سریال شبانه با بازیگری او در آن مکان خاص پای تلویزیون نشسته بودم که خبر فوت او مرا متاثر کرد؛ روحش شاد- صبری تماس واحوال پرسی کرد؛ تشکر کردم- از سهیلا برای ملاقات سام پرسیدم که گفت یکشنبه قرار است برود سری بزند- آزما پیگیری درخواست گردآوری سوابق خود را کرده بود که به من نگفته بود وعجیب بود برایم وراه را صحیح نرفته وبه جای یافتن سوابق در شرکت محل کار به جهاد معرفی شده؛ به دخترش گفتم باید از راه صحیح اقدام کند ودوباره مراجعه کند- آرمین ومادر وپدرش شوش رفته بودند و درحال رفتن به باغ زن عمویش بودند که احوال پرسی کردم وامیدوارم به آنها خوش بگذرد ومیخواست سیم کارت اعتباری اش را دائمی کند که نشد وبه بعد موکول کردم؛ امروز هم وقت زیادی از من از بابت پرداخت قبوض موبایل وثابت و بعد امتیازهای همراه اول آنها از من گرفت که البته پایان هم نشد وبرای دریافت کد های ورود البته کوتاه با بستگان ودوستان تماس می گرفتم واحوال پرسی مختصر؛ خوشحال شدم- خواهرم مبلغی اجاره را فرستاد که بسیار تشکر کردم والبته برای مادرم پیشاپیش فرستادم و پای مادرم نیز ضرب دیده بود که تماس واحوال پرسی کردم وخدا را شکر نشکسته بود- آمین کمی سرما خورده وآبریزش بینی دارد؛ دکتر رفت و علائم بیشتری نداشت شکر خدا؛ امیدوارم کامل بهبود یابد زودتر- ابوالفضل تلفنی احوال پرسی وبرای حکم اعسار یکی از دوستانش مشورت کرد- عمران نگران وناراحت از پرونده است, ...ادامه مطلب

  • تحت تاثیر فضای مجازی

  • به نام خدادر فضای مجازی شرحی از یک قهوه خانه قدیمی در طرشت دیدم که دیزی وصبحانه و...داشت؛ با امین هماهنگ کردیم وبا آمین واحمد رفتیم وخوب بود؛ سنتی وکمی شلوغ بنام ناصر که البته خودش فوت کرده وپسرش بود وغذاهای دیگرش را هم تمام کرده بود؛ به خسرو هم چندین بار تماس گرفتیم که بیابد که جواب نداد وشب گفت حالش مساعد نبوده-فیلم وتبلیغش را برای دوستان وبستگان فرستادم والبته در فضای مجازی روند درمان یک کاربر را هم مانند چند نفر دیگر دنبال میکردم وعصر دیدم فوت کرده؛ خانم جوان ۳۴ ساله؛ متاثر شدم بسیار؛ اخیرا خبر بیماری های صعب العلاج را متاسفانه بسیار میشنوم- اکانتی هم در مورد تیم بسکتبال دختران خرمشهر نوشته بود برای کبری فرستادم؛ خوشحال شد ومیشناخت آنها را- لایحه تجدید نظرخواهی عمران را نوشتم وبا او صحبت کردم برای اقدام و البته پیش از آن قسطی را پرداخت کند تا بهانه را کمتر کند- جعفر هم در مورد شکایت کیفری ومدارک لازم مشورت کرد- حسن زنگ زد واز آوارگی ونگرانی هایش گفت وخجالت میکشید از حرف های مردم وخانواده؛ حال روحی او را درک میکنم- سهام اپلیکیشنی را معرفی کرد جالب بود شارژ میشود پولی و شماره موبایل را وارد وپس از وصول پیامک و درج آن بدون نیاز به سیم کارت میشود تماس گرفت- امید برای تهیه کاپشن زمستانه مشورت کرد وکاپشنم را که تازه خریده ونپوشیده بودم به او دادم خوشش آمد وعینکش هم شکسته بود ورفت نزد فیلی سفارش عینک جدید داد وخوشحال بود وتشکر کرد- صبری تماس واحوال پرسی کرد ودر ادامه تماس دیشب سوال داشت وخواب بودم بیدارم کرد- مرسل هم حکم سجده ای را که ملک پور دیده بود خوانده بود وسوالی در مورد نقد آرا داشت وبنا شد اگر مجال شود زیارتش کنیم ومشورت کنیم؛ حکم سجده ای هم عجیب بود این همه افعال نا, ...ادامه مطلب

  • باز هم‌ روز بیست و یکم آبان

  • به نام خداامروز خواستم روایت تلخ این روز را فراموش کنم البته کمی؛ ومگر میشود؟- بازار رفتم؛ عمران وخسرو هم آمدند؛ مراکزی که میخواستم در برنامه داشتم رفتم؛ نهار هم جای جدیدی پیدا کردم حوالی دیزی قبلی وخوب وجالب بود؛ مقداری هم وسایل خریدم و برای خسرو هم لوازم تحریر وعینک مطالعه گرفتم که متاسفانه به درمان چشم توجه ندارد وعمل هم؛ در کنار قهوه خانه قدیمی هم مدرسه علمیه قدیمی بازار را دیدم جالب بود- عباس میهمانی نزد نصراللهی رفته بود وشام دعوت بود؛ کمی سر به سر او میگذاشت وخوشحال بودند- مادر وبرادر حسن تماس گرفته وبرای پرونده اش مشورت کردند؛ او کماکان فراری است؛ برادرش از دیدن فیلم نزد شاکی گفت وبسیار ناراحت بود؛ با دو وکیل هم مشورت کردم تقریباً ابا داشتند که وکالت او را بر عهده بگیرند؛شکوه هم که گفت بعد از فرهاد اصلا حال وتوان پذیرش چنین پرونده هایی را ندارد- حسین از یکی از دوستان مشترک پس از مدتها که طلب داشته اطلاع داده بود که نیازدارد وبه من گفت وگفتم اشکال ندارد گفته ای ویادآوری بوده- خواهرم برای داروها و وسایلی که خریده بودم گفت که حساب کند؛ گفتم اینها را هدیه گرفته ام- بخاطر آلودگی هوا تصور کردم فردا تعطیل است که به آرمان وعلیرضا و آرمین گفتم وبعدا مشخص شد اشتباه بوده- امینی مجددا پیگیر درخواست آزادی مشروط خود بود به شعبان زاده گفتم دنبال کند- حاذقی از عدم توجه کانون سردفتران به درخواست استعلام خود گفت که بالاخره به حرف من رسید که سرکارش گذاشته اند- عبد همسایه مان از نامه نگاری ومشکلات خودش در فاتحه نوری گفت وبشدت اصرار عجیب برای پیگیری داشت؛ بنا شد نامه ای بنویسد ومن دنبال کنم؛ دیدم خبری از او نیست؛ عجیب بود؛ سوال کردم گفت یادش رفته بوده اصلا!!! ودر اولین فرصت میفرستد؛ ای, ...ادامه مطلب

  • وادی دوازدهم

  • به نام خداعلیان مشورتی برای شخصی کرد که من چندان متوجه نشدم وموکول شد اگر فرصت شد حضوری صحبت کنم-هدی همسایه مان حکم شکایتش را به دیوان عدالت فرستاد که آن را رد کرده اند ولایحه تجدید نظر خواهی را هم دیدم خوب ومفید بود وامیدوارم در مرحله تجدید نظر توجه شود- سیم کارت ایران را که نرفته بود بگیرد برایش پست کردم- بهزادی از توافق با تامین اجتماعی گفت که قسطی پرداخت کند وامیدوارم حل شود- جعفر زاده گفت صورت جلسه را از بانک گرفته وبه حکم دادگاه هم هفته آتی اعتراض میکنند- حسن هم از عدم توافق برای رضایت با شکات خود گفت واینکه میخواهد خودش را معرفی کند که ناچارا زندان برود و اعسار را هم وقت اعتراض گذشته وتوجه نکرده بود- اشرفی برای پرونده اش گفت وخواستار پیگیری- دختر زواری عکسم را خواست مادرشان ببیند که بیش از ۳۰ سال است اورا ندیده ام واو هم مرا؛ خیلی تعجب کرده بود- کسی که مدعی خرید خانه بود وحرفش دوتا شد بازهم پیام هایی داد ودیگر توجه نکردم- یکی از دوستان در مورد اسکن برای پدر همسرش سوال کرد که هماهنگی کردم ولی بعدا خودش گفت از مشهد دنبال میکند؛عجیب بود رفتارش- علیرضا عکس های لباس هایش را فرستاد؛ خوشحال بود؛ از خوشحالی اش خرسندم- سالار احوال پرسی کرد- فاضل از تماس با وکیل گفت ودقیق هم منتقل نکرده؛ گفتم هر طور میدانی عمل کن؛ وقتی خودش گوش نکرده دیگر چه کنم؟- علی پسر ناهید هم احوال پرسی کرد و از پیگیری هایش گفت- طاووس توضیحات برای پرونده اش داد وگفتم به وکیل خودش اطلاع تکمیلی بدهد- هادی همسایه مان در مورد یکی از آشنایانش مشورت کرد- دوست جاوید برای پرونده دوستش مشورت کرد وگفتم با وکیلان مشورت بیشتر کند- یکی از دوستان برای یک متن نامه مشورت کرد- عباس فراهانی دایی اش فوت کرده ؛ تسلیت گفتم وبه , ...ادامه مطلب

  • آخرین روز از ماه اول پاییز

  • به نام خداماشین را نزد استاد محسن بردم وخودش البته نبود وهمکارانش سرویس کردند متاسفانه شمع ها به موقع سرویس نشده و دفترچه ای هم برای تنظیم ویادداشت سرویس های ادواری تهیه نکرده اند ومن هم وقت این چنینی ندارم و شمع هم شکسته ودر موتور رفته که بهرحال با اوضاعی انجام شد وخدا را شکر که بدتر نشده بود- شب حاذقی ودوستش آمدند وشام هم میزبانشان بودم وکلی گپ زدیم وبرای کارهایش مشورت کرد که بنا شد فردا از کانون خودشان دنبال کند- آمین هم با مادرش برای ویزیت دکتر خودش رفته بود که شکر خدا مشکلی نداشت- سهام پیگیر کارها بود که تشکر کردم-پیگیر پست سعید بودم که نرسیده بود وشاید فردا برسد- حسین برای خرید بسته های اینترنت مشورت کرد وبرایش انجام دادم- به جعفر همسایه مان برای پیگیری نامه استانداری یادآوری کردم بنا شد فردا برود- طاووس با شکوه صحبت کرده بود برای وکالتش وبه جمع بندی رسیده بودند ظاهرا- وکیل سابق پدرم اطلاع داد چون نمیتواند در جلسه آتی دادگاه تجدید نظر شرکت کند استعفا داده و خوابی هم دیده بود که همسرم از من ناراحت است!؛خیر است ان شاالله- امروز همچنین اعلام شد ۳ ماه از مدت خدمت نظام وظیفه سربازان کسر شده که حتما بسیار موجب خوشحالی سربازان میشود- ایران قسط دیگری از سیم کارتش را داد وتشکر کردم ویک قسط دیگر مانده- مهندس آرش گفت یکی از دوستانش کلاهبرداری کرده وحسابی شانش آورده که پولهای او را نبرده اند- برای ایمان پول فرستادم که برای امتیازاتش اقدام کند- با شهیری هم احوال پرسی کردم خیلی خوشحال شد- شاهین هم تماس وخواست با محسن برایش هماهنگ کنم که کار مشترکی کنند که انجام وتوصیه کردم- سهام هم آخر شب از دریافت گواهینامه وکارت بانکی اش گفت که خوشحال شدم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اولین روز از ماه دوم پاییز

  • به نام خداتولد آرمین وپدرش را که در یک روز هست جداگانه تبریک گفتم و یکی از دوستان دیگر هم؛ آرزوی سلامتی و موفقیت برایشان دارم- مرسوله پستی مدارک مدرسه دخترش رسید وآخر شب با همسرم بردیم وتحویل دادیم اصلا در جایی بود که بنظرم بعید بود در عمرم روزی آنجاها بروم وشانس آوردیم عصر خسرو آزمایشاتش را آورده بود برای دکتر سعید فرستادم وتجویز مجددی کرد برای آزمایش بود وپس از اینکه شهروند رفتیم وخرید کردیم با ما آمد و درمسیر خانه اش بود وآنجا را با داستانهایی پیدا کردیم- مادر افسانه تماس وبرای کارها وپیگیری های طاووس تشکر کرد؛ امیدوارم که با تلاش وکیل وتوجه محکمه تجدید نظر فرجی بشود- عمران از ارجاع مجدد پرونده اش واین بار به دادسرای نیابت گفت؛ عجیب است که پاسخ استعلام ها رفته ولی دوباره ثبت شده است؛ توصیه کردم مراجعه کند و دنبال کند- زیبایی گزارشی از روند پزشکان ودرمانش داد؛ آرزوی شفای عاجل دارم- جعفر تماس وگفت رفته شرکت وامور حقوقی توجهی نکرده به ابلاغات قضایی و توصیه کردم به شرکتی که هیات مدیره شرکت خودشان هست هم نامه بنویسد شاید فرجی شد واگر نشد نهایتا به دادستان شکایت کند- حاذقی هم گفت به کانون سردفتران رفته ودرخواست خودش را داده وامیدوارم راهی قانونی برای کمک پیدا شود- سهبلا گفت سری به توکلی زده و از او سنگ خریده اند؛ جالب بود آشنایی بخاطر سام- سینا هم از پیگیری هایش گفت از ریاست جمهوری گرفته تا خصوصی سازی و ایمیدرو که از تلاش هایش تقدیر کردم- طاها دوست جوانم هم از پیگیری هایش برای تبلیغات گفت- دکتر سیاوش هم احوال پرسی کرد که تشکر کردم- ساجدی اطلاع داد که ویزای تحصیلی را به اقامت تبدیل کرده اند وهردو همسر سر کار میروند؛ خیلی خوشحال شدم- احمد را خواستم فردا شام دعوت کنم که متوجه شدم ا, ...ادامه مطلب

  • هفت روز از شهربورماه گذشت

  • به نام خداآمین دکتر رفت و واکسن زده وبی حال بود وپایش هم درد میکرد؛ خیلی خیلی متاثرم کرد این بی حالی او؛ گویا یکی دوروز عوارض دارد -سری به قریشی زدم وخانه ای خریده و خوب بود؛ با موتور رفتم ودر مسیر طوفان ومقداری کم هم باران آمد عجیب بود؛ خوشحال شدم از دیدنشان-مولایی از نحوه پذیرش شخصی برای طرح پزشکی گفت که من اطلاعاتی نداشتم وبنا شد سوال کند دقیقا مرجع آن کجاست؟ومشکل چیست؟- سینا هم از پیگیری حق وحقوق خودشان از شرکت فولاد گفت که پاسخ دقیقی به او نداده اند وفعلا باید صبر کنند تا ببینیم چه باید کرد؟- حاذقی هم مجدانه پیگیری میکند قضیه پدرم را؛ تشکر کردم از او- جعفرزاده گفت پدرش نامه را تحویل داده وامیدوارم حل شود- تولد مادر الی را تبریک گفتم که فردا هست- شکوهمند گفت که شکر خدا شهریار بهتر شده-مسلم حضرت امیر علیه السلام بود فیلم فرستاد زیارت قبولی گفتم- تاجری نامه اش را برده بود وقرارشد فردا برود حضوری ملاقات کند وامیدوارم حل شود- امین هم مسافرت رفت؛ حسین ودامادهایش آمدند و رضا پیگیری کرد که شرکت گاز پاسخ لازم نتوانست بدهد چون سیستم هاقطع بودونامه برایش آماده کردم که اگر شد وفردا پاسخ ندادند فردا برود تحویل دهد- نیرومندی از پیگیری کارش گفت و صبری هم جداگانه از اوضاع خودش و آنجا گفت- کاووس مکرر پیگیری ساختمان خودش را میکند ومشورت ونگران است که نروند تخریب کنند- محسن گفت برادرش پس از سالها می آید؛ خیلی سال است اورا ندیده ام-نوروزی تماس و احوال پرسی کرد و از توجهش تشکر کردم و احوال پرسی هایش. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آغاز شهریور با خبر سروش

  • به نام خدادم سحر همسرم مسافرت رفت -سروش زنگ زد وگفت دیشب خواب ابراهیم گلستان را می دیده و برایش بسیار تعجب داشته و صبح با خبر لی لی گلستان مواجه شده که پدر فوت کرده وشوکه شده بود از این همزمانی- من هم- بعد علی ثبتی هم گفت در حال دیدن فیلمی از او بوده ‌که امروز مواجه با خبر فوت او شد که من به اشتراک گذاشتم- امروز هم میخواستم رستوران یا مراسمی بروم که ناهماهنگی پیش آمد وآمین هم خواب وبرنامه هایم بهم ریخت- به نوری پیام دادم برای نحوه کار پیمان ووکیل او که ناقص ونیمه عمل کرده- افسانه روند پرونده طاووس را چک کرد واداره کار پاسخ شعبه را داده وبرای دریافت وملاحظه پاسخ اداره کار سوال کرد که گفتم خود شاکی یا وکیل باید باشد- به گرایش که پیگیر کار همکارش بود وحل شده بود نوشتم که خوشحالم واو را توصیه کند که احتیاط بیشتری کند- به علی چاقه زنگ زدم جواب نداد وبه بابک وهمسرش ومحمد شمعونی نوشتم من سراز کار این در نیاوردم بالاخره چه کار داشت وچه شد؟- پیگیر کار جعفر زاده شدم که گفته بود وامیدوارم نتیجه بخش باشد- از فتح نیا هم نتیجه کارش را پرسیدم که مراجعه کرده بود اما سرشان شلوغ بوده و توجه کافی نکرده بودند- سعید با تعجب وبسیار غافلگیر کننده مواجه با دسته گلی شده بود به مناسبت روز پزشک از جانب عمو غلام و خانواده اش؛ وخوشحال شده بود خیلی؛ متعجب هم؛ من هم از او بیشتر؛ از دختر عموها هم بسیار تشکر کردم وبه دیگر اعضای خانواده هم گفتم بیشتر تعجب وخوشحال شدند- امیری بیش از یک ساعت تماس ووگریه میکرد ومستاصل از کارهایش؛ هر آنچه لازم بوده راهنمایی وکمک کرده ام اما دریغ از توجه و وکیل هم معرفی کردم که نخواست ادامه دهد؛ قاطی کرده واقعا وچه باید بکنم؟- خسرو اطلاع داد حکم دادگاه تجدید نظر آمده و ابلاغ را دی, ...ادامه مطلب

  • کشف امین از آمین

  • به نام خداغروب خواهران برای خرید به مرکزی رفته بودند که کارت های بانکی را جا گذاشته بودیم و امین لطف کرد با اینکه موتورش را که یک هو خراب شده بود و تازه تعمیر کرده بود رفت گرفت وبرایمان در مرکز خرید آورد؛ متوجه حالتی زیبا در چانه آمین شد وگفت وخیلی برایم جالب بود من تا الان متوجه نشده بودم!!! -میهمان ها شب هم خانه علی رفتند ومقداری هم خرید داشتند که آنهارا بردم تهیه کردند وقرار بود امروز بچه ها به خانه خاله بروندکه خاله هم خانه دخترش بود وبه بعد موکول شد؛ میعاد هم تازه زایمان کرده ونیازمند استراحت است وباید مراعات شود- یکی از دوستان در مورد دادگاهش گفت که مجددا بزودی تشکیل میشود ومن جزییات آن را هم نمیدانم- یکی از دوستان برای کمک به موسسه خیریه ای که دارند برای دانش آموزان گفت که به یکی از دوستان توصیه کردم- شهره برای بردن سگ یکی از بستگان با خودش به خارج از کشور وممنوعیت جدیدی که وضع شده گفت وتوصیه کردم از شاهین زاد مشورت بگیرند- الکس هم احوال پرسی کرد وخوشحالم که سر خانه وزندگی اش است- ناعم در مورد نحوه تشکیل کمیسیون پزشکی قانونی سوال داشت که من اطلاعاتی نداشتم ونخواستم هم دخالت ویا پیگیری کنم- نیمه شب مواجه با قطعی آنتن گوشی آیفون شدم که امیدوارم طبق رویه گذشته فردا هم حل شود؛ داستانی شده است این قطع ووصل ها- فواد پسر مرحوم آلبودویرج تماس واحوال پرسی کرد؛ خیلی از توجهش تشکر کردم وخوشحال شدم؛ روح پدرش شاد ان شاالله- نصرالله تماس واحوال پرسی کرد- حسین آخر شب آمده بود وپیام داد که برایم میگو آورده و رفتم گرفتم وسری هم زدم؛ خانه کوچکی اجاره کرده روزانه وهرچه تعارف کردم بیاید خانه ما نیامد- ابوالفضل حرم رضوی بود ونایب الزیاره؛ زیارت قبولی گفتم- به عمران تاکید مجدد کردم برای پرد, ...ادامه مطلب

  • مرداد ماهی دیگر آغاز شد

  • به نام خدایکی از دوستان مشورتی حقوقی داشت که چندان سر از آن درنیاوردم وبه یکی از دوستان دیگر ارجاع دادم؛ بناشد همدیگر را حضوری ببینند وامیدوارم مشکلشان حل شود-طوبی وسوسی وبچه هایشان آمدند؛ آمین هم شب با اینکه رفتم دنبالش وخواب بود وبعد از بیدار شدن آمد ولی دیگر به جاهایی که میخواستم ببرم نشد ببرم ودیر شد وشکر خدا کمی بهتر است وسروش هم که برنامه داشت بیرون برود نرفت وگفت حال وحوصله ندارد ولی گویا با مادر وخواهر وبرادرم سر شب کمی بیرون وپارک رفته بودند وبنا شد اگر بشود فردا هماهنگ کنیم بیاید- دختر وخواهر اسدلو پیام وبسیار از اینکه یاد حسین بودم تشکر کردند- فردا هم سالروز درگذشت سرهنگ تبرایی است که یادش را گرامی میدارم ورحمت وبرکات خدا بر روح آن بزرگوار دلسوز باد- یک آقایی معلم با معرفی جاوید تماس ومشورتی حقوقی داشت که مدارک را هم فرستاد متاثرشدم از آنچه که خواندم واکنون اعاده دادرسی کرده وامیدوارم دلایل او مورد تایید دیوان قرار گیرد- ناهید پیام داد وبرای معافیت پزشکی پسرش مشورت کرد گفتم معافیت باید بیماری قبلی وفعلی واقعی باشد وبعد به کمیسیون مربوطه دلالت شود- فیلی قیمت لنز را فرستاد که بنظرم مناسب بود وبعد خودشان تصویری تماس واحوال پرسی کردند ولی از این شاخه وآن شاخه پریدن وبعد که به بن بست میرسند یاد من می افتند ناراحتم ومطالب خود را هم نصفه ونیمه میگویند ومن چندان توجهی نمی کنم وفقط نظاره گرم والبته مادر بیشتر والی بهتر ودر حال تحصیل خودش هست- حاذقی سندی از پایان کار فرستاد وبسیار تشکر کردم از پیگیری ولطف او وبرای امینی ولطفی هم فرستادم ولطفی هم اطلاع داد دیروز رسیده وبسیار خسته بود که حق دارد وعصر هم حسین مشورتی برای سرمایه گذاری اش داشت که من چندان نمیتوانستم پاسخ دهم وتای, ...ادامه مطلب

  • تشدید بیماری ام و دردهای آن و اطلاع از کرونای مجدد

  • به نام خداتا صبح درد شدید گوش بسیار آزارم داد و دم صبح مزاحم خانواده نشدم وناچارا میدانستم موقع نماز مادرم بیدار است زنگ زدم وگفت گوشم را با کهنه داغ نگه دارم وبعد همسرم هم آمد انجام داد وبخور کمی به گوش داد ودود واین کارها؛ کمی بهبود یافتم؛ پیامکی به دکتر سعید ودکتر ثابتی هم گفتم که دکتر سعید گفت اگر درد برگشت باید گوش معاینه شود و دکتر ثابتی تا عصر پاسخ نداده بود که عذر خواهی کرد وگفت درگیر بیماری مادرش بوده و چون عصر درد برگشت نوبت اینترنتی گرفتم وتنهایک خانم متخصص برای امروز نوبت داد که با امین وآرمان ناچارا رفتیم؛ جالب بود که در مطب گویی من وصله ناجور بودم همه دختر ها وخانم ها در صف معاینه برای جراحی بینی!! ومن تنها بیمار درمانی! لطف کردند و زود معاینه و نسخه تجویز کردند و به سرم و آمپول ضد عفونت وآنهم زدن در بیمارستان توصیه کردند؛ در حال رفتن به بیمارستان بودیم که با دکتر ثابتی مشورت کردم وگفت اصلا نزن ونیازی به این مشقت نیست وبا سوالاتی مبتنی بر درمان وتجربه؛ نسخه نوشت وآن را از داروخانه گرفتم واز شب شروع به درمان کردم بر پایه خوراکی؛ امیدوارم بهبودی حاصل شود البته تا آخر شب دردی برنگشت اما کمی در اتاق خوابیده بودم نفسم گرفت که فوری با کمک امید وآرمان به صحن خانه برگشتم- جالب اما دکتر سعید بود که از دهانش در آمد که من مبتلا به کرونا بوده ام ونخواسته اند به من بگویند وخوب هم شد نگفتند وعلی نگران بوده مبادا از من بگیرد که اینجا بوده!- در برگشت از دکتر با استفاده از بُنی که علی داده بود رفتم هاکوپیان و دیدم به اندازه کافی کت وشلوار دارم وامین هم نخواست برای آرمان کت وشلوار وکفش خریدم وچقدر این بچه زیبا وجنتلمن تر شد با این کت وشلوار؛ مرتب تشکر کرد ومن خوشحال که از خوشحالی, ...ادامه مطلب

  • خستگی پس از سفر

  • به نام خدااول صبح رسیدم ودم صبح عملا بسیار خسته شدم وکمی در کنار اتوبان خوابیدم وعمران هم رانندگی کرد؛ اورا تا منزل رساندم وبا اینکه بشدت خواب آلود بودم اما خودم را خانه رساندم؛ آمین هم خواب بود وبغل او خوابیدم و کمی بعد بیدار شد واز دیدن من ذوق زده شد و متعجب وکمی با او سرگرم بودم وتقریباً بیهوش شدم تا ظهر- با اینکه بسیار کسل بودم وخسته از حدود ۱۴ ساعت رانندگی با تغییرات آب وهوایی متعدد ولی برای مراسم درگذشت مادر شکوهمند رفتم و به او وبرادرانش هم تسلیت گفتم؛ خوشحال شدند؛ امیدهم قبل از رفتن گفت برای دیدن آمین می آید که کمی با او بازی کرد ورفت وچون آرمان تنها بود اورا نبرد آنجا- پرواز همسرم هم که صبح بوده گویا کنسل شده بود وشب با پرواز دیگری آمد وامین رفت اورا آورد- ایمانِ نورالدین اطلاع داد که سید محمد برادر سید مهدی گویا سکته مغزی کرده و در بیمارستان بستری شده وبعد از فاتحه خواستم بروم بیمارستان که با پروین خانم صحبت کردم وگفت ممنوع الملاقات است تا ۳ روز؛ آرزوی شفای عاجل دارم -سهیلا خانم هم برای سام گفته بود که سری بزنم وبسیار اصرار داشت ورفتم منزل آنها ولی هرچه زنگ زدم گوشی خودش وسام خاموش بود و حدود نیم ساعتی هم مرتب زنگ زدم که خبری نشد وبعدا در راه برگشت پیام داد ومتوجه شد وگوشی را خاموش کرده بوده وخیلی شرمسار بود که گفتم اشکال نداره و ان شاالله در فرصت دیگری خدمتشان میرسم- شب از داروخانه به من زنگ زدند برای موجودی شیرهای آمین که از امید خواستم و رفت ۳تا شیر تهیه کرد و از یک شرکت پخش هم برای موجود شدن شیر خشک های اصلی ۸۰۰ گرمی اطلاع دادند که ۲ قوطی سفارش دادم تا بفرستند اگر به سرنوشت شیرهای قبلی دچار نشوند وباز دوباره مدتی بعد شیرها را اعاده کنند!!- ساعاتی به حساب وکتاب ه, ...ادامه مطلب

  • روز دهم در بازار

  • به نام خداتولد عمران را تبریک گفتم وبه دوستان مشترک دیگر هم اطلاع دادم وبرایش شارژ تلفن هم کادو فرستادم؛ برایش هم دو ابلاغیه آمده بودکه ناراحت بود ومیگفت این روزها خواب زندان هم دیده ونگران است؛ برایش ابلاغیه ها را با رمزی که فرستاد باز کرده وبرایش هم فرستادم؛ اولی که یک وقت رسیدگی دادگاه حقوقی بود وخوشبختانه نگرانی نداشت ودومی ابلاغیه اجرای احکام بود که اخطار داده ظرف ده روز بدهی معوق خودش را پرداخت کند و همین نگرانی اش را معنی دار کرد که سوال کردم گفت دوماه قسط معوق مانده است وباید تدبیری بیاندیشد- خسرو آمد والبته قرار بود صبح زودتر بیاید که ظهر آمد وبا کمی تاخیر بازار رفتیم سری به مومنی زدم واحوال پرسی کردیم وبعد سری به میلاد زدم و خودش نبود واز همکارش یک انگشتر خریدم با تخفیف خیلی فوق العاده مثلِ همیشه وتشکر از لطف ایشان؛ سری به بازار بین الحرمین هم زدم که فِرِم های عینک جدید را ببینم وآن مدلی که میخواستم را نیافتم؛ یک بار من وشوهر خواهرم خریده بودیم اما برای من حس میکنم کمی کوچک است؛ به یک دوست لوازم التحریر فروش هم سر زدم وآدرس مدرسه شیخ عبدالحسین را هم گرفتم که میخواستم آنجا را ببینم وبا اینکه نزدیک هم بود اما حال پیاده روی بیشتر واینکه شب شده بود را نداشتم وبه بعد موکول کردم که بروم؛ تا الان البته نشده کل بازار را بگردم وباید زودتر بروم روزی؛ به سجاد دوست ساعت فروشم نیز سری زدیم ومقداری لوازم کوچک آشپزخانه هم خریدم وبرگشتم-امید اطلاع داد عینکش را که برای تعمیر به فیلی داده بوده گرفته وهرچه اصرار کرده پول نگرفته؛ نامه اش به معاون دادستان کل برای گوشی آیفون ۱۴ را هم آماده کردیم که امضا کرد فردا بفرستد شاید این مشکل عامه شهروندان حل شود بالاخره با دخالت دادستانی کل از با, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها