وادی دوازدهم

ساخت وبلاگ


به نام خدا
علیان مشورتی برای شخصی کرد که من چندان متوجه نشدم وموکول شد اگر فرصت شد حضوری صحبت کنم-هدی همسایه مان حکم شکایتش را به دیوان عدالت فرستاد که آن را رد کرده اند ولایحه تجدید نظر خواهی را هم دیدم خوب ومفید بود وامیدوارم در مرحله تجدید نظر توجه شود- سیم کارت ایران را که نرفته بود بگیرد برایش پست کردم- بهزادی از توافق با تامین اجتماعی گفت که قسطی پرداخت کند وامیدوارم حل شود- جعفر زاده گفت صورت جلسه را از بانک گرفته وبه حکم دادگاه هم هفته آتی اعتراض میکنند- حسن هم از عدم توافق برای رضایت با شکات خود گفت واینکه میخواهد خودش را معرفی کند که ناچارا زندان برود و اعسار را هم وقت اعتراض گذشته وتوجه نکرده بود- اشرفی برای پرونده اش گفت وخواستار پیگیری- دختر زواری عکسم را خواست مادرشان ببیند که بیش از ۳۰ سال است اورا ندیده ام واو هم مرا؛ خیلی تعجب کرده بود- کسی که مدعی خرید خانه بود وحرفش دوتا شد بازهم پیام هایی داد ودیگر توجه نکردم- یکی از دوستان در مورد اسکن برای پدر همسرش سوال کرد که هماهنگی کردم ولی بعدا خودش گفت از مشهد دنبال میکند؛عجیب بود رفتارش- علیرضا عکس های لباس هایش را فرستاد؛ خوشحال بود؛ از خوشحالی اش خرسندم- سالار احوال پرسی کرد- فاضل از تماس با وکیل گفت ودقیق هم منتقل نکرده؛ گفتم هر طور میدانی عمل کن؛ وقتی خودش گوش نکرده دیگر چه کنم؟- علی پسر ناهید هم احوال پرسی کرد و از پیگیری هایش گفت- طاووس توضیحات برای پرونده اش داد وگفتم به وکیل خودش اطلاع تکمیلی بدهد- هادی همسایه مان در مورد یکی از آشنایانش مشورت کرد- دوست جاوید برای پرونده دوستش مشورت کرد وگفتم با وکیلان مشورت بیشتر کند- یکی از دوستان برای یک متن نامه مشورت کرد- عباس فراهانی دایی اش فوت کرده ؛ تسلیت گفتم وبه دوستان دیگر اطلاع دادم- به نصراللهی برای ادامه درمان وانجام اکو تاکید مجدد کردم- شیرگیر برای واردات خودرو پرسید که گفتم خبر جدیدی از واردات نیست وبعید میدانم هم حالت اجرایی بگیرد- به خانم سعید وزهرا برای رعایت درمان پدرش تاکید کردم- از نجیه ولیلا و پیمان پیگیر حال نوری شدم که متاسفانه گویا سرطان است و حال مساعدی ندارد؛ آرزوی شفای عاجل دارم وبسیار متاثر شدم- علیشاهی از پیگیری هایش برای برادرانش گفت وامکان بهره مندی از ارفاقات قانونی؛ شرایط روحی او را درک میکنم- محسن برای کارهایش مشورت کرد وسرمایه گذاری هایش؛ قرار شد بررسی بیشتری کنم برایش ومشورت- دکتر حسین احوال پرسی کرد وزن عمویش هم فوت کرده بود تسلیت گفتم- آمین هم دم غروب افتاد و صورتش به کناره میز خورد خیلی متاثرم کرد-احوال پرس آرمین را پرسیدم که شکر خدا بهتر بود- حاذقی مشورت کردبرای خانه مادرم وکارهای حقوقی مرتبط.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 17:05