بهار زمستانه

ساخت وبلاگ

به نام خدا
بعد مدتهای مدید ناصر دوست بسیار قدیمی ام را که آمده دیدم وبا امید وآرمان دعوت کردم به کافه رستورانی زیبا که اتفاقی دیدیم وکلی تجدید خاطره شد وخوشحال شدم ؛ازدوستان مشترک هم صحبت کردیم وتلفنی با ابول نیز تماس وجویای احوالش شدیم؛با تماس برادر وخواهر حسین که نگران حال او بودند سری به منزلشان زدم؛مراکه می بیند آرام میشود وعالی است ولی بعد دچار استرس وتلاطم هست وهمین برایش خوب نیست وتوصیه هایی میکنم به او که امیدوارم توجه کند-شب حسین هم که برای شرکت درمراسم ازدواج دختریکی ازبستگان آمده بود پیش ما آمد خوشحال شدیم-امین هم ماشین را برای تعمیر سپربرد که ازاو متشکرم.تولد سولماز ومهنازخانم را هم تبریک گفتم وسولماز کلی ذوق کرده بود که یادم بوده است؛منهم خوشحال شدم-تولدخانم سعید آقاراهم تبریک می گویم وبرایشان سلامت وتندرستی ودل آرامی آرزومیکنم.-زن عمو تماس ودرخصوص اقدامات عمو برای خانه ی پدری وهمچنین موانع برای فروش آن گفت؛بارضا هم مشورت کردم وازاقدامات او پرسیدم وظاهرا خبری ازمزایده ی بعدی نیست؛اگر درتوان خودم بود حتما" آن را به دلایل بسیار می خریدم.-داماد ها ودختران حسین آمدند منزل ما؛خوش گذشت-پهلوون زنگ زد وگفت مشمول عفو شده وان شاالله بزودی رها میشود خوشحال شدم.-رفتم عباس آقا وخانمشان را برای اولین بارحضوری دیدم؛متین وسنجیده ومعقول یافتم-درخصوص مورمور شدن انگشتان دستم ودرد کتفم با دکتر سعید وسپس دکترسجاد مشورت کردم متفقا" عصبی تشخیص دادند وگفتند مشکل خاصی نیست-این روزها دریکی از شبکه های تلویزیونی مستندهایی تاریخی پخش میشده که من دراینترنت آنهارا یافته وجالب است وکلی وقت مرا می گیرد؛اگرچه فکرمیکنم قدری روایت ها دقیق نیست واشکالات زمانی ومکانی هم دارد اما برای علاقمندان به تاریخ بخصوص معاصر مفیداست.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 244 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 22:34