ماییم که اصل شادی و غم ایم

ساخت وبلاگ

به نام خدا
مدارک بیمارستان حسین را برای بیمه که قراربود بروم بگیرم وفرصت نکرده بودم گرفتم ودیشب به ایشان رساندم وخانم واخوی اش هم برای دیدن وعیادت ازایشان بعدا" به من پیوستند-ظهر با هماهنگی قبلی برای اولین باردیدن برادر یکی از دوستان قدیمی مرحومم رفتم وچنددقیقه ای صحبت کردیم وازآشنایی با آنان خرسندشدم واتفاقا"در موردی هم سوال ومشورتی داشتند که درحد خودم راهنمایی وازاشخاص خبره نیز سوال کردم وبه دوست دیگری ارجاع دادم-نمایشگاه گردشگری رفتم ومختصرآنجارادیدم والبته غرفه ی اقامتگاه های بوم گردی گناباد وتجدیددیداربادوستان قدیمی ام خوشحالم کرد وآنان نیز خرسندشدند-بعدسالیان طولانی سیامک وخواهروسام عزیزرا دیدم وکلی خوشحال شدم؛این دوستان خانوادگی صمیمی من را بااینکه مدتهابود ندیده بودم اما گویی زمان درهریک ازما متوقف شده ودلهانزدیک است قرارشد مجددا" خدمت آنان برسم وقدری بیشترصحبت کنیم-یکی ازدوستان هم بامن تماس ودرخصوص دوستشان صحبت کرد وایشان هم تماس گرفت که من حیث المجموع اشتغال به کاربود ومن نمیدانم باید چه کنم؟این روزها تقاضاهایی ازاین دست به من زیادشده وکاری هم ازمن ساخته نیست وناراحت میشوم.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 222 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 22:34