جُمعیات

ساخت وبلاگ

به نام خدا
سری به ننه؛ همسایه ی قدیمی زدم وحال واحوالی کوتاه پرسیدم؛یعقوب وسیروس هم آمدند وتجدید دیداری شد؛یعقوب نگران کارامید پسرش بود که اورا جوانی معقول ودلسوزیافتم وسیروس هم برای کارخودش صحبت کرد که درحال دنبال کردن هستم؛خواستم امید ومادر وخانواده اش را هم ببینم که به هردلیل نشد وطبق معمول سری به اموات هم زدم؛ یکی از اموات را که به دلایلی درسالهای دوربا اوآشنا شدم سرزدم وجالب است که پس ازاین همه سال این سفرمجالی داد تا ردی از خانواده اش بزنم وآنهارا شاید پیداکنم؛خلیل وملکه خانم همسایگان قدیمی راهم رفتم وپس از سالها برای اولین بار مزار عمه کبری راهم یافتم و حتما از دیدن من خوشحال شده است وعمه ی مرحوم دیگرم راهم رفتم وبرای سنگ مزارش سفارش دادم وازآنها خواستم درزمان مقررنصب وبه من اطلاع دهند؛دراین امردوست جدیدی را هم آشناشدم؛عمو وبی بی راهم رفتم ودرکناربی بی با مردی دیدارکردیم که دوپسرخودش رادرسانحه ازدست داده بود وگریه هایش آزارم داد-دیدن خواهرم رفتم واحوال پرسی کردم وعلیرضا سخت دل بسته ودل تنگی میکرد-با حسین درخصوص قضیه ی پدرش صحبت شد وروستایی رفتیم تا شاید باوساطت من حل شود وطرف بد نمی گفت وقرارشد با سعه ی صدرطرفین حل شود ان شاالله-قدری به سلمانی واصلاح موی سرپدرگذشت وخوشحال شدم-امروزمراسم ازدواج خواهردوستم بود که نشد بروم ونماینده فرستادم وتبریک گفتم وآرزوی سلامتی وخوشبختی کردم-درفرودگاه دونفراز عزیزان قدیمی رااتفاقی دیدم وتجدیداحترام کردم بخصوص یکی ازعزیزان که خاطرات نوجوانی مرا زنده کرد-باخوشحالی از اتفاقات خوب این چندروزوشکرگذاری خدای بزرگ برگشتم.مدتی قبل جناب آقای قزوه شاعرمعاصردرخصوص شاعرگمنامی درتلویزیون گفت وباعث شد به مزار آرش باران پوربروم وفاتحه ای بخوانم وازجناب قزوه هم برای اهتمام به ایشان مجددا متشکرم

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 226 تاريخ : شنبه 1 دی 1397 ساعت: 17:53