نیمه ی این آبان

ساخت وبلاگ
بنام خدا

   دیروز صبح آرمان را برای تست سلامت عمومی که مدرسه اش گفته به سرای سلامت محله بردم واز ایجاد این سرای سلامت درمحلات که تا کنون اطلاع نداشتم ورفتار انسانی وفوق العاده ی آنها  نسبت به همه مراجعین خرسندشدم-یکی از دوستانی که درشهری که بودم برای کارهای خدمات مشترکین خدمت ایشان می رسیدم زنگ زد وجویای احوالم شد؛خیلی خرسند شدم وتشکرکردم؛خود وهمسربزرگوارشان ومجموعه ی دفتر آنها انسانهای بامحبت وبزرگواری اند-وکیل پدرم اطلاع داد که مدارک متقّنی از تخلف وجرم نسبت به ایشان یافته که خرسندشدم وامیدوارم محکمه محترم رای شایسته وخداپسندانه صادر نمایند وازایشان هم متشکرم-با دونفراز دوستان قدیمی صحبت تلفنی کردم وجویای احوال شدیم وامیدوارم بتوانم حضوری خدمتشان برسم-عمران درخصوص کارهایش گفت که معطل مانده وخیلی متاثرشدم؛این بنده خدا در تلاطم پرونده اش مانده وشرایط اورا درک میکنم توصیه کردم عریضه ای بنویسد تا من بروم جایی برسانم شاید فرجی حاصل شود؛جابر هم زنگ زد وگفت برای بخشی ازپرونده اش اعاده دادرسی اش پذیرفته شده خوشحال بود وامیدوارم اوهم پس از این همه سال رهاشود-سعید هم درخصوص نحوه ی آزادی مشروط یکی ازاین خارجی ها مشورت کرد ومن توصیه کردم خودش به دادسرای مربوطه زنگ بزند؛پهلوان هم گفت یکی از خارجی ها رهاشده؛خوشحال شدم-زمانی هم جویای حالم شد وخوشحال شدم ولی از اینکه اوهم دراین وانفسا مانده وتکلیفش معطل است ناراحتم؛در بند بودن اشخاص آزارم میدهد؛حسن هم چندروز پیش زنگ زد وهمچنان محبوس است وظاهرا" کسی قول داده که برایش وثیقه تهیه کند؛کاش درس بگیرد؛کاش-روستا دچارمشکلی شده وازاینکه نتوانستم درشرایط فعلی کمکی کنم کلی شرمنده شدم واکبرآقا هم چندروز پیش درخواست مشابه ای داشت وشرمنده شدم؛کاش امکان توجه واهتمام به همه ی مراجعین به این بنده ی کمترین را داشتم؛بزرگترین لطف خداوند به بنده اش آن است محل رجوع دیگربندگان خدا باشد-کتاب خاطراتی از فرزند حضرت امام خریدم وهمین طور اجمالی که آن را توّرق زدم اطلاعات مفید وجالبی داشت که تاالان جایی نخوانده بودم؛درمیان روزنوشته ها وخاطرات چه نکات ارزشمندی پیدا میشود؛مثل اینکه آقای خلخالی شوهرخواهرآقای رسولی بوده ویا شهیدمطهری خواستگاردخترامام وباوجود موافقت امام این ازدواج سرنگرفته وشنیده بودم همسر آقا مصطفی خمینی نوه آشیخ عبدالکریم است اما نمیدانستم نوه دختری آیت الله حجت هم هست؛نکات جالبی است وروایت زنانه ولطیفی ازخانواده امام-شب مجموعه ای از عینک های قدیمی ام را یافتم؛هرکدام از عینک ها خاطره ای از دوره ای اززندگی ام بود؛کلی ذوق کردم.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 165 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:18