روز باران ولیمو و‌نعناع

ساخت وبلاگ

به نام خدا
صبح برای پیگیری نامه ای که برای نصب تابلوهای راهنمایی در محدوده مجتمع به مسولان استانی نوشته وتا کنون اقدام بایسته ای معمول نشده به وزارت راه رفتم ونامه ام به رییس سازمان ذیربط ارجاع شد وامیدوارم به نتیجه برسد-با وبلاگ باران کلمه وترافیک از مترو بیشتر استفاده کردم ودارم متروسوار نیمه حرفه ای میشوم و علاوه برکاهش هزینه ها سرعت زیادی هم به کارهایم میدهد؛نمیدانم چرا هربارکه شتاب سرعت ورسیدن به ایستگاه هارا می بینم حسی قوی درمن زنده میشود که این راهی که ما درفضا می رویم چیزی مثل رانندگی درخیابانها ست تا مترو واین قبیل ها وروزی خواهد رسید که برای رفتن به سیارات وفضا ما راه هایی وتونل هایی اینگونه کم وبیش کشف خواهیم کرد وواقعا نمیدانم چرا همیشه درمترو به این چیزها وراه ها فکرم میرود؛-برای پیگیری کار پدر سازمانی رفتم ونامه ام پیدا نشد وبا فاکس مجدد دستورصادروبه بازرس محترم ودلسوزی ارجاع شد وخدمت ایشان هم توضیحاتی دادم وراهکاری هم البته پیشنهاد دادند که قرارشد همزمان اینگونه دنبال کنیم وازتوجه اولیای محترم نظارتی مرتبط متشکرم-مدتها تمایل داشتم کافه نادری راکه محفل مشاهیربزرگی بوده است ببینم ورفتم؛فضایی ساده وبی آلایش وسرشاراز عکس های خاطره انگیزی ازایام دوربود اما بنظرم رسید خیلی سلیقه برای پاس داشت آن به خرج نرفته وبه نامی از آن اکتفاکرده اند وروح حاکم برآن آنچنان که باید وشاید نبود وکاش توجه بیشتری شود؛در اندیشه ی پویا کافه ای را درخلال مصاحبه ها خواندم وحس کردم جای مناسب وزیبایی باید باشد آنجاهم رفتم؛فضایی بشدت سنتی وفرهنگی وزیبابود؛زندگی بخصوص دراین هوا ی وبلاگ باران کلمه ی عصرگاهی درآن جاری بود؛ یکی از هنرمندان خیّر راهم دیدم واز کارهای خوبش تقدیرکردم وایشان هم ازدیداری آمده بود وبشدت ازرفتارمسوول مربوطه ناراحت بود ومشاوربزرگواری هم ایشان را همراهی کرد که صفای باطن او به دلم نشست القصه راه را اشتباه رفته بود-طبق مرسوم اشخاص- وتوصیه هایی کردم تا ان شاء الله درروال بیافتد-نامه عریضه ی عمران هم که دچار حاشیه هایی شد وداستانی والبته قابل پیش بینی؛به مرجع مربوطه ارجاع وامیدوارم همزمان با کار قضایی ونظارتی مشکل این دوست عزیز هم حل شود-دوست دیگری خبرداد که ازمرجعی تقاضای توضیحات تکمیلی شده وکاش قدری بیشترتوجه میکرد وشتاب درپیگیری هارا والان گفتم حتما" با شتاب مدارک ومستندات راخودش ببرد به مرجع رسیدگی کننده بدهد وتوضیحات هم وامیدوارم این بار مشکل آنها حل شود که بنظرمیرسد بیشترسوء تفاهم است تا مشکل-سر شب دیدن دوستی قدیمی رفتم والبته برای باراول همدیگرراحضوری دیدیم!!با همه ی اختلاف نظر ودنیاهای متفاوت اما خاطراتی تلخ وشیرین درفضایی متفاوت اساس این دوستی را پی ریخت وخوشحالم از آشنایی بااو؛بزرگواردیگری راهم آنجا زیارت کردم واز دیدن ایشان خرسند شدم-حسن زنگ زد وگفت بالاخره پرونده اش دادگاه رفته وظاهرا" آنچه به او گفته بودند واقعیت نداشته وبهرحال امیدوارم مشکل اونیز حل شود-فردا هم تولد ابول است که تولدش را تبریک می گویم وبرایش سلامت وشادکامی آرزومیکنم-عینکم را که داده بودم شیشه ی جدید بگذارند گرفتم؛عالی تراش وکارکرده؛خوشحال شدم.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 182 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:18