بنام خدا
زمانی به اطلاع داداریک بیماروبه بیمارستان منتقل شده،انسان آرام ودوست خوبی برای من بوده؛ناراحت شدم وپیگیراو؛متوجه شدم دربخشccuبیمارستان بستری است وقلبش بسیارآرام میزند ازعزیز بزرگواری خواستم تاازجانب من عیادت کرده واگرکاری هست انجام دهم؛دراین فاصله ازساجدی وحسن هم خواستم دیدن اوبروندکه گویاقراراست فردابروند؛سهام زحمت کشیدوعیادت رفت وبه من گفت روحیه اش عالی شده وبعدهم به من این راگفتند؛خوشحال شدم؛کاش میشددراین فاصله باخانواده اش هم صحبت میکرددرروحیه اش تاثیرداشت،قراراست گویابرای قلبش باطری بگذارند؛خداشفادهدانشاالله؛به نوبووفستوس هم گفتم خوشحال شدند؛ازکادردرمانی ودوستان خوبم هم متشکرم-جویای حال دوستی بسیارقدیمی آقای قدس شدم؛بازنشست شده منتهافعال وپرانرژی،خرسندشدم یاددوست مرحوم مشترکمان محمدپورهم کردیم که حق بزرگی برمن داشت ودارند-باقایم مقام حرف زدم وقدری خاطره گفتیم-اقیانوسی رادرخصوصی توصیه ای کردم ظاهرابرایش سوتفاهم پیش آمدوقدری دلخوری؛متاثرشدم-دل نگرانی های موهوم زی زی هم ادامه داردوناراحتم میکند-اصولاازنگرانی واظهارضعف وگله فراری شده ام-باامین شب قدری گشتیم وخاطره گفتم برایش جالب بود.
برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 152