صباي تابستان

ساخت وبلاگ


بنام خدا
صبح باخوابی ناراحت کننده بیدارشدم؛صدقه هم دادم منتهاتلخی اش بامن ماند؛شب پیش همسایه ای برای قدری صحبت کردن باصدای بلندبه من تذکرداده بود؛عذرخواهی کردم؛برای امری بدبهی که خانواده حرف میزدندوچون ایشان درحیاط می خوابیده صدابلندبوده!ولی تلفن صاحب خانه محترم مرامتاثرکرد واینکه رعایت کنم والبته تلاش داشت تکریم کندبه دوستان عزیزی گفتم کمک کنند من به جای دیکری بروم؛صاحب خانه متاثرشده وعذرخواهی کرده ولی رفتارهمسایه اصلابرایم قابل هضم نبود-باشایسته دیدن قنات قدیمی رفتیم وخیلی خرسندشد؛به موزه ومسجدکهن جامع اینجارفتیم؛برایش جالب بود؛به آثارباستانی تعلق خاطردارد-بابچه هاکاخک رفتیم زیارت وسیاحت؛فضای محیط اینجاباهمه ی محدودیت برایشان جالب بود-دراخبارشنیدم رویین برای ادامه قضیه بایدمدتی دیگربه آنجابرود متاثرشدم،حالش راپرسیدم تایید کرد وگفت که بادینی حرف من بوده وخاطرات مرامیگفته اند-امروزهم یادامین تنهایم راگرامی میدارم-...درخصوص مزاحمت وقضیه اش مشورت کرد-قدری اززی زی ناراحتم که توجه به کارهاوبرنامه هانمیکندوبه تذکرات منهم توجه نمی کند ولی این راحمل بربی توجهی میداند ومن فقط سکوت میکنم-اصولاازنق شنیدن وگله وشکایت مکررفراری ام؛ازانسانهایی که بجای حل مشکلات وتدبربرای راهکاربایسته فقط به مشکل فکرونگرانی تولیدمیکنندفراری ام-باغزل وسروش صحبت کردم خوشحال شدیم از...دوست عزیزم که یادتولدامیدبودومراغافلگیرکردهم متشکرم. آخرشب اشکال ونیازبه تعمیرآب گرم کن هم داستان جالبی شد که به خیرگذشت.

+ نوشته شده در  پنجشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 10:47  توسط م - موسوی  | 
پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 199 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 17:38