خود محوری در جمعه

ساخت وبلاگ


به نام خدا
امروز هم بیشتر خوابیدم؛ بیداری های مکرر بی حالی وخواب های طولانی می آورد تا میزان شوم؛ بچه ها هم هریک جایی بودند وحال مطالعه هم نداشتم-قرار بود سری به همسر بیمار مرحوم حسن انصاری هم بزنم که دیر بیدار شدم وهمسرم رفت عیادت- قرار بود محمد هم هماهنگ کند سری بزند که حتما سرش شلوغ بوده و نتوانسته بیاید؛ فشرده بودن کارش را درک میکنم ومزاحمش نشدم-غروب پیامک هایی برای بانوانی که میشناختم برای روز جهانی زن فرستادم وتبریک گفتم؛ غالباَ خوشحال شدند واز خوشحالی شان خرسندم- احوال پرس خواهرانم شدم تلفنی و مادر وپدرم هم؛ آرزوی سلامتی دارم- آمین هم سرگرم دایی وخانواده بوده وپارک هم رفته و بازی کرده و آمده بود مست خواب بود- یکی از دوستان تلفنی برای مشکل کسانی صحبت کرد که به او مراجعه وتوان شکایت هم دارند اما میترسند ونمیدانم چه باید کرد؟- حسن تلفنی در مورد دادگاه پرسید که رای داده یانه؟ برایش چک کردم رای نداده بود وبرای ادغام محکومیت ها سوال کرد که گفتم صبرکند تا نتیجه این دادگاه مشخص شود- امید همسایه مان برای تصویب قانون برای تبدیل وضعیت ها سوال کرد که اطلاعی نداشتم- امینی پس از مدتها تماس و احوال پرسی کرد واز شلوغی آنجا گفت واینکه با هیچ کدام از در خواست های او موافقت نشده- مجله اندیشه پویا ۸۹ را خریدم که اجمالی مطالعه کردم تا بعد بتوانم بخوانم؛ جالب بود- سوابق بیمه را در سامانه چک کردم که مبلغ زیادی بدهی از من نشان میداد وتعجب کردم چرا؟ در سامانه هم مشخص نبود وبنا شد مراجعه ای به بیمه کنم ببینم موضوع چیست؟- یکی از دوستان عکس شخصی را فرستاد در تلویزیون که که خیلی شبیه من بود البته از دور؛ جالب بود- وامی که یکی از دوستان گرفته بود و چند ماه دیگر فرصت آن بود اقساط باقیمانده را دادم وتسویه وتمام شد.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 14:22