مانده در گرد و غبار و طوفان

ساخت وبلاگ


به نام خدا
سری به کاروان سرای تاریخی بازسازی شده زدیم وغزل هم آمد واو خانواده برادر را به نهار دعوت کردم؛ خوب بود شکر خدا؛ مقداری لباس های دست دوز هم خریدم، جالب بودند والبته دیشب میخواستم بخرم که نشد؛ در میان نهار که آماده میشدم مستقیماً فرودگاه بروم باد وگرد وخاک بسیار شدیدی شروع شد که من خودم تا کنون ندیده بودم وهمزمان هم برق برای چند ساعت قطع شد وپرواز اعلام شد کنسل شده است؛ تمام تلاش های من برای بلیط جایگزین حتی از شهرهای اطراف به نتیجه نرسید و ناچارا چون برای فردا هم نبود بلیط اتوبوس گرفتم وسالهای بسیاری هم هست که سوار اتوبوس نشده بودم وشب راه افتادم البته بادهای شدید ادامه داشت و اکنون هم در اتوبوس در حال نوشتن خاطرات امروزم وتکان های عجیب وجالبی دارد اتوبوس؛ کمی ابتدا حس خوبی نداشتم که بحمدالله رفع شد؛ میخواستم ماهان هم بروم وصدیقه خانم و نخعی را هم ببینم که میسر نشد وحال ماندن هم نداشتم؛ گرچه امروز از دیروز خیلی بهترم- آرمان؛ آمین؛ خواهرانم وحسین دوستم جداگانه تماس وجداگانه احوال پرسی کردند- تولد مرصاد را هم تبریک گفتم وبه خاله هم وبه خانواده هم اطلاع دادم ویادآوری؛ برایش همه خوبی ها را آرزو دارم- عمو هم با برادرم تماس گرفته وتبریک گفت وخوشحالی وبا من هم صحبت کرد خوشحال شدم- شاهینِ یاسی اطلاع داد رفته در بابل یک کافی شاپ زده و عکس برایم فرستاد؛ برایش برکات آرزو کردم- سروش یک صندوق قدیمی از خانه مادر بزرگش آورده بود تاریخی بود و توصیه کردم حتما مرمت کند- چک های محسن را هم امید گفت تغییر داده و گرفته که امیدوارم در موعد مقرر وصول شوند-ساکی هم‌ پیگیر وضعیت در خواست وکالت خودش بود که در استان خودش باید دنبال کند.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 32 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 15:01