گرگ و میش پاییزی

ساخت وبلاگ


به نام خدا
امروز هم سرگرم نگهداری آمین بودم واو هم سرگرم من؛ چندان اذیتی نمیکند اما بشدت باید مراقب او بود وشش دانگ حواس را می طلبد وعملا تا مادرش بیاید مطالعه؛ تماس تلفنی وحتی پاسخ پیامکی تعطیل است؛ ظهر البته عمران آمد سری به من زد واو هم مقداری سرگرم او شد ونهار هم خدمتش بودیم؛ متاسفانه یک ابلاغ دیگر دادنامه حقوقی برایش آمد که بانک درخواست ضرر وزیان حقوقی سفته کرده؛ ظاهرا در جلسه دادگاه هم شرکت نکرده بوده؛ گفتم اولا در فرصت قانونی اعتراض کند ودر ثانی روی اعسار دادگاه کیفری مانور دهد وسالهایی که دچار مشکل بوده؛ نگران حال روحی اش هستم-با یکی از بستگان برای کارها و بدهی اش برای سیم کارت که خریده صحبت کردم؛ بنظرمیرسد نمی تواند سر موقع که اول ماه است قسط خودش را پرداخت کند وبرنامه هایش بهم ریخته وبنا شد نیمه ماه بدهد وبعد با یکی از دوستان برای خرید یک سیم کارت مشورت وهماهنگ کردم بخرم وبرای علی هم صحبت کردم وبنا شد با شخصی که میشناسد صحبت کند شاید مشکل او هم حل شد؛ تشکر کردم وبرای بیمه سعید هم یادآوری کردم- ذوقی برای مشکل تعاونی که سپرده کرده برای خانه در مشهد و وعده وعیدهای آنها گفت ونگران بود راهنمایی در حدی که تصور میکردم کردم- سعید زنگ زده بود که درگیر آمین بودم نشد صحبت کنم وبعد پیام های همسر ودخترش را جواب دادم که دنبال انتقال سوگند بود وهمچنین ناراحت اند از عدم مراجعه به پزشک برای معاینه وخواستند من تذکر بدهم که چه بگویم به او؟- زیبایی از پیگیری هایش برای دکتر امروز گفت وبنا شد به متخصص دیگری هم رجوع شود وآرزوی شفای عاجل برایش دارم- خسرو هم احوال پرسی کرد وبرای آزمایشات او هم به دکتر سعید گفتم لطفا بنویسد تا اورا آزمایشگاه ببریم- زهره همسایه مان سوالی مالیاتی در مورد شخصی داشت که مایل هم نبود با جزییات بنویسد ومن هم از طریق سامانه انتشار وآزادی اطلاعات از سازمان مالیاتی سوال کردم که چه باید کرد؟- نیرومندی هم از صدور حکم ادغامی خودش در دیوان گفت وامیدوارم مشکلات او هم مرتفع شود- شب خواهرم اطلاع داد بی بی آمنه همسایه مان فوت کرده؛ غمی سنگین مرا فرا گرفت؛ مدتی قبل بهروز با من تصویری تماس و خواست پس از سالها با مادرش صحبت کنم وچقدر هم من وهم او خوشحال شدیم؛ بهروز گفته بود سرطان پیشرفته دارد اما خودش نمیداند؛ بسیار سختی در زندگی دیده بود؛ رضوان الهی بر آن بزرگوار باد؛ اصلا حال تماس گرفتن برای تسلیت هم با بهروز نداشتم و با آمین بیرون رفتم دور بزنیم او هم علاقه شدید دارد وعادت کرده در بغل من باشد و رانندگی کنم و می ایستم با فرمان بازی میکند؛ کبری تماس گرفت واحوال پرسی کرد وناگهان سر یا صورتش به فرمان خورد وشکر خدا چیزی نشد ولی اندوهم از گریه اش دوچندان شد- از حسن سوال کردم مادرش را دکتر برده یانه؟ که وقت گرفته بودم ؛ او هم نبرده ؛ چه بگویم به اینها؟- احمد احوال پرسی کردم و مشغول دوره اش هست وگفت شاید آخر هفته آزاد باشد زیارتش کنیم- شنیدم غزل هم بیمار شده وفقط سروش را میدانستم؛ احوال پرسی کردم وسروش هم گفت رو به بهبود است وشهره هم شکر خدا بهتر شده اما باید دوره نقاهت را سپری کند- رضا داماد حسین هم اطلاع داد بالاخره مشکل گزینش حل شده و کارهایش به غلطک افتاده؛ خیلی خوشحال بود ومن هم خدا را شاکرم- علی هم تماس واز پیگیری یکی از بستگان برای کار خودش گفت که امیدوار بود رسیدگی بشود وکسی حرفهای اورا بشنود- از اشفعی در مورد سوال دکتر سیاوش پرسیدم که او هم گفت عملا کاری سر در نمی آورد وعجیب است کار اینها- سینا هم از پیگیری درخواست هایشان با مقامات مربوطه گفت که ضمائم ناخوانا بوده وقرار شد حضوری ببرد؛ از پیگیری هایش خیلی تشکر کردم- ایمان نورالدین هم از تغییر دوباره مدیرشان گفت؛ تعجب کردم واقعا در آن شرکت چه خبر است؟- منصوری هم اطلاع داد که بالاخره حساب بانکی شان رفع توقیف شده؛ خوشحال بود تظلم خواهی اولیه به بازرسی پلیس به نتیجه رسیده و مولایی هم پیام داد وتشکر از راهنمایی که من جز به توصیه به پیگیری از مبادی قانونی کاری نکرده بودم.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 31 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 22:40