هجدهمین روز شهریور

ساخت وبلاگ


به نام خدا
به یاسین گفتم برای پیگیری زمین هایی که ادعا داشت با لطفی مشورت کند- رفیعی در مورد موضوعی حقوقی مشورت کرد- نجفی که جاوید معرفی کرده بود پس از چندین روز تازه یادش آمد که با شکوه تماس ومشورت کند ودیگر خود داند- زن سعید دوستم گفت خانه را عوض کرده و ویلایی گرفته اند که برای تردد سعید هم با وجود بیماری بهتر است؛ خوشحال شدم- برادر خانم ساجدی هم از پیگیری هایش گفت که هنوز نتیجه نداشته است- امانی طبق معمول گفت فردا شورای حل اختلاف نمی رود ومیترسد وتوصیه کرده بودم از وکیل مشورت بگیرد که گفت ترسیدم مرا تحویل نگیرد وزنگ نزدم؛ دیگر چه بگویم؟!!!- حسین در مورد پیگیری هایش برای اعسار دادگاه گفت به عمران گفتم اورا راهنمایی کند- لادن پاسخ وزارت راه را فرستاد که پاسخ درخواست دخترش را منفی داده وگفته اند باید طبق فرایند فراخوان ها اقدام کند- حاذقی بیمار بود واحوال پرسی کردم ولطفی پیگیر کار پدرم بود که گفت استعلام محضری صورت گرفته وامیدوارم بزودی حل شود- یکی از وکلا هم مشورتی حقوقی داشت در پرونده ای که آنچه میدانستم عرض کردم واطلاعات خودش هم دقیق نبود- شاهین تماس وبرای بنام کردن سیم کارت هایی که قبلا فروخته بودم گفت وبه همسرم گفتم با او تماس بگیرد وتاکید کردم شخصا هماهنگی کند وتا آخر شب متاسفانه مجال تماس نداشته؛ من که بسیار دقیق ومعمولاً وفای به عهد میکنم شرمنده شدم-منصوری و مولایی نگران تماسی بودند که از شخصی مدعی بوده از پلیس فتا تماس می گیرد؛ گفتم به ۱۱۰ و۱۹۷ اطلاع دهند وبدون دستور قضایی کاری نکنند مگر اینکه برایشان احراز شود واقعا پلیس فتا بوده- ایران گفت بالاخره امین سیم کارت را پست کرده برایش- فاطی احوال پرسی کرد که تشکر کردم- امینی تماس واحوال پرسی کرد ونگران برای انتقال ومرخصی بود که بنظرم اطلاعات او دقیق نبود- کاووس هم مشورت ونگران تخریب ساختمان خود بود مجدداً- فیلی برای ایران کارت وبرنامه های مغازه اش مشورت کرد- حسین هم احوال پرسی کرد که تشکر کردم از توجهش- علیپور برای پسرش مشورت کرد که برای مصاحبه آموزش وپرورش میرود ونگران بود- یکی از بستگان با عذر خواهی از خلف وعده بخشی از بدهی اش را داد که تشکر کردم وگفتم راضی نیستم وسیله ای بفروشد وادا کند وشرایط او را درک میکنم- دکتر سعید هم احوال پرسی کرد ونسخه برای آمین نوشت که آزمایش قبلی را تکرار کند- شهرام خوشبختانه نیاز به عمل نداشت وانسداد رفع شد؛ آرزوی شفای عاجل دارم؛ نامه اش را هم برای مدیرعامل نوشت وتحویل دفترشان داد وامیدوارم توجه کافی بشود- ایمان وپدر ومادرش هم رفتند وشب هم نان های مادرم را دادند وخواهر وشوهرخواهرم هم تماس وتشکر کردند واحوال پرسی هم کردم وتصویری با مادرم هم صحبت کردم وجویای احوالش شدم- خواهرم وعلیرضا هم بالاخره تصمیم گرفتند تا چشم پزشک بروند ورفتند وخوشبختانه مشکل خاصی نبود گویا- شب با عمران وخجسته؛ شام رفتیم رستوران و کلی گپ زدیم؛ خوشحال شدیم.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 41 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1402 ساعت: 23:03