کوتاه نوشت امروز

ساخت وبلاگ


به نام خدا
از یکی از دوستان مشورتی خواستم که سرشان شلوغ بود وبنا شد اول هفته اگر یادشان نرود دنبال کند- عمران پیگیر رضایت دادن یا ندادن شاکی خسرو بود که گویا نتیجه ای حاصل نشده فعلا وگرنه اطلاع میداد وعجیب است طبق معمول کارهایش- با یکی از دوستان ملاقات داشتم که اصرار عجیب داشت برای دیدن من وطبق معمول تکرار مکررات ونگرانی ها ومن چه میتوانم بکنم؟- با شهریار تلفنی صحبت کردم وحالش را پرسیدم ونگران او هستم برای آنچه برای خودش آورده بود وخدا کمک کرد که نجات یافت وتلخ بود وقتی که شنیدم گفت در بیمارستان به مادرش زنگ زده اند ونیامده بوده اورا ببیند- تولد زینب را تبریک گفتم که فردا هست ومادرش هم زنگ زد و گفت آمده با پدرش و دعوت کرد برای نهار که به فرصت دیگری موکول کردم- پرونده های جاری ومختومه بنا زاده را که بلد نبود نگاه کند برایش فرستادم وامیدوارم حل شود با این اوصاف؛ وقت وجوانی و زندگی خود وخانواده اش را سپری کرد با این مشقات وحیف- اسدالله تلفنی از مشکلاتی گفت با دوستش که گفتم برود نزد دادستان وبه او اطلاع وبا اجازه او هرکار میخواهد بکند- علیپور از پذیرفته شدن پسرش در آموزگاری آموزش وپرورش گفت- محسن از پیگیری هایش در صندوق گفت- همسرم سیم کارتی که به ایران فروختم گرفت تا برایش بفرستد- حاذقی هم از پیگیری برای ملک پدرم گفت که اگر برایش مشتری پیدا کند-آخر شب سهام پیام داد ومدتی بود از او خبر نداشتم واتفاقا در فکرش بودم که پیامش رسید؛ خوشحالم که خوب است.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 22:51