مهاجرت در هجدهمین روز مرداد

ساخت وبلاگ


به نام خدا
صبح خواهران آمدند وامیدوارم درمان هم به نحو شایسته انجام شود که فردا میرود وتا جلسه بعدی هم سوال کنیم- یکی از منسوبینم هم از دکتر وقت گرفته که برود که دکتر را هم چند سالی است ندیده ام وامیدوارم مجال شود بروم زیارت کنم- نوری برای پرونده های پیمان گفت وبنا شد سوابق آن را بفرستد من ببینم که نفرستادند- شنیدم که حال پدرم خوب نبوده؛ ناراحت بودم تا آخر شب که شوهر خواهرم عکس فرستاد واز انجام آزمایشات گفت که خوب بوده وپرستار سابقش هم دچار مشکل شده گویا وشاید به او وابسته بوده؛ سایه اش مستدام ان شاالله- تاجری از صبح پیگیر کارها ووسایل هایش بود که در رجایی شهر مانده وبالاخره گفتند به او اطلاع میدهند پیدا شود- احمد تماس واحوال پرسی کرد وگفت مشکل ارشدیت حل شده واحتمالا تا آخر سال ارتقای او هم انجام میشود؛ خوشحال شدم وبرایش موفقیت آرزو دارم- سالار تماس واحوال پرسی کرد تشکر کردم از لطفش مسافرت بود- احمد زاده ونیرومندی هم جداگانه تماس گرفتند واحوال پرسی واز کارهایشان گفتند- از دکتر حسین برای نتیجه کار امیرمحمود پرسیدم که گفت حل شده ولی هنوز کارت معافیت نرسیده- حسین دنبال مدارک برای محسن بود که انجام داد- زینب از وصول ابلاغیه ای که برایش آمده گفت ورمزها را فرستاد ودیدم وبرایش فرستادم - باستان در حرم رضوی بود ودنبال راهی برای تهیه بلیط برای تهیه غذای حضرتی بود- شکوه که برای تکمیل نقایص دادگاه تجدید نظر رفته بود برای سیم کارت از پرداخت نقصی هزینه ها گفت وتجدید نظر خواه هم باید گویا مبلغی پرداخت کند- از نجفی زاده برای کد رهگیری شکایتشان در سامانه ۱۹۵ سوال کردم که یادش رفته بود اطلاع دهد برای اخلال در آنتن دهی در محدوده خانه شان- فاضل اطلاع داد که خانوادگی تا اردبیل میروند وشاید اینجا هم سری بزنند- از فیلی برای صدور فاکتور برای بیمه خواهرم سوال کردم که اصل نسخه همراهش نبود- مهران زواری از صدور اجراییه دادگاه ولی تسریع در رسیدگی آن گفت که شخصیت حقوقی است ونه حقیقی- دکتر سعید تذکر داد برای شیوع سرخک در اطفال برای آمین وتشکر کردم وخیلی خدا را شاکرم که نتیجه پاتالوژی یکی از منسوبینم هم آمد ومشکلی نداشت- شهیری گفت مکرر بیمارستان بوده ونشد زیارتشان کنیم؛ فردا فکر کنم عازم شهرشان اند- پارسا از مراجعه به وکیل گفت برای مشورت در مورد دیوان ومبلغ هنگفتی خواسته که در توان او نبود- مسلم مشهد بود واحوال پرسی کرد و گفتم نایب الزیاره باشد- علی محمد طاهر ومحمد شمعونی عکس جمال که همسایه قدیمی ما بود وتازه فوت کرده را فرستادند؛ تازه شناختم وخیلی متاثر شدم؛ روحش شاد- مجله جدید اندیشه پویا را خریدم تا بخوانم؛ عمران هم آمد ونزد خجسته رفته بود وکتاب خریده بود واز تخفیف های او گفت وبا هم رفتیم نزد یک دوستی وخودش نبود وامانتی هایی را که داده بود پس دادم وبعد هم سری به شعبان زاده زدیم و مشورت کردیم برای کارهایش-آمین هم ساعتی با عمه ها سرگرم بود وبچه ها و خوشحال بود.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 13:24