شب تاسوعای حسینی

ساخت وبلاگ


به نام خدا
اسدالله از تنش و درگیری در شهرشان گفت که من خبر نداشتم گویا اختلافات طایفه ای است؛ کاش در شهرها وروستاهای این گونه این همه اختلاف که موجب پس رفت آن منطقه هست نباشیم- امید اطلاع داد برای اخذ خسارت به بیمه مراجعه کرده ومتوجه شده با وجود اینکه ما حق بیمه را نقدی پرداخت کرده ایم اما کارگزار بیمه آن را قسطی پرداخت کرده ومعوق هم دارد که نوعی خیانت در امانت واعتماد است؛ وبخشی از خسارت را نداده اند؛ از این کار متاثر شدم- لادن برای کار دخترش که پاسخ او را دفتر نماینده نمیدهد گفت و توصیه کردم در سایت نماینده مربوطه درخواست خود را ثبت کند- عباسپور از نحوه وپیش بینی مدیریت فعلی بانکشان گفت وامیدوار بود شایسته سالاری حاکم شود- شکوه در مورد پرونده ای برای عفو ونحوه پیگیری مجدد سوال کرد- در سامانه انتشار وآزادی اطلاعات؛ شهرداری پاسخ سوالم برای پایان کار شهرک موضوع شکایت پدرم را داد که برای وکلا فرستادم وامیدوارم به روال برسد این پرونده؛ شکایت کیفری وکیل پدرم از متصرف فعلی هم به دادیاری ارجاع شده که امیدوارم به جایی برسد- یکی از دوستان در شهری که بودم با توجه به بیماری اش در مورد نحوه بازنشستگی سوال ومشورت کرد- طوبی وسوسی هم با خانواده جداگانه رفتند؛ چند روزی عادت به آنها کرده بودیم- امیری از وصول اظهار نامه برایش توسط داور گفت که باید برود وامیدوارم به راهی برسد وسر انجامی- امینی تماس گرفت واز مخالفت دادستان با آزادی خود با پابند گفت؛ متاثر شدم- احوال پرس خواهرهایم شدم که همگی با خواهر زاده هایم بیرون بودند- یکی از دوستان از نگرانی برای اعتراض خودش گفت ورجوع به کارشناسان ۵ نفره- احوال علی وهمسرش را هم تلفنی پرسیدم- محسن هم با عمه اش رفت برای اخذ تسهیلات اقدام کرد وضامن او شدیم که امیدوارم مشکلی حادث نشود؛ توصیه هایی هم حقوقی برای قراداد او کردم که بالاخره اعمال شد- مادرم وخواهرم آخر شب آمدند؛ آمین هم بود و مشغول او بودند- عصر عیادت شهرام رفتم شکر خدا خوب بود روحیه اش؛ عمران هم آمد وخوشحال شد؛ بیمار دیگری هم مجاور او بود که روحیه اش را باخته بود واز عمق سرطان خود خبر داشت ووکیل هم بود تلاش کردم کمی به او روحیه بدهم اما اندوهی عمیق مرا از دیدن او وچنین بیمارانی فرا گرفت وآرزوی شفای عاجل کردم- ظهر سری به بانکی زدم واحوال پرسی کردم وتجدید دیدار؛ تلفنی با واعظ ورفیعی هم صحبت کرد؛ خوشحال شدند- آخر شب تولد علی سعید ولیلا همسایه مان را هم جداگانه تبریک گفتم خوشحال شدند- فردا تاسوعای حسینی است؛ روز درگذشت مسعود هم هست که ظهر تاسوعا آسمانی شد؛ غفران ورحمت الهی برای برادر بزرگم و همه اموات ومسافران الی الله آرزو دارم.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 12:29