روزتاسوعای حسینی و هجرانی دیگر

ساخت وبلاگ


به نام خدا
در حال وهوای سالروز درگذشت برادرم به سال قمری بودم وهنوز اندوه روزی که رسیدم ولی دیدنش نتوانستم بروم واو بیمارستان رفت وناگهان خواهرم اطلاع داد که در بیمارستان است وفوت کرده و از سویی مادرم که میهمان ماهست را سربه سر میگذاشتم که یادش نیافتد وبرای عمل اخیر گریه نکند که دچار مشکل شود که ناگهان ایمانِ نورالدین پیام داد که سید محمد که مدتی بود در منزل بستری وسکته کرده بود وبسیار مایل بودم که به عیادت او بروم ونشد دارفانی را وداع گفته؛ تلفنی به سید مهدی وبستگان دیگرهم اطلاع دادم وتسلیت هم گفتم و تا آخرشب هم درگیر تهیه بلیط برای نسرین وایمان بودم والبته نگار تا تصمیم بگیرد بلیط تمام شد و بعد هم که جای دیگری باز شد با ماشین حرکت کرده بودند ودر مسیر بودند؛ با خاله هم صحبت کردم که درگیر بارداری وروزهای وضع حمل میعاد است واحتمالا به بعد از تعطیلات موکول میشود؛ اما ناگهان مادرم به من آخر شب تندی کرد وناراحت بود که وقتی سید محمد و دیگرانی از خانواده اش در قضیه درگذشت مسعود تسلیت نگفته اند مراسم که فردا هست نمی رود وچرا من هم میروم؟ چقدر جدی وعقلانی بود این ناراحتی؟نمیدانم اما بهرحال من بحثی هم نکردم واز رفتن به مراسم تدفین منصرف شدم؛ تا بعد چه پیش آید؛ عصر هم در مورد علی اصرار ها داشت که چرا من کاری برای او نکرده ام؟ توضیح دادم که راهی که او رفته راه کاملا اشتباهی بوده وآنهم توسط برادردیگرمان واینها نتیجه عکس دارد وبعد هم وقتی گفتم پاسخ سوالات کارشناس را بدهد تا مشورت کنم گفت وکیل گرفته است ودیگر در راهی کارگر وکارفرمایی رفت؛ من چه میتوانم بکنم؟ در مورد عمل چشم خودش هم استرس فراوان دارد وبا دکتر هم مشورت کردم گفت اشکال ندارد یک ماه بعد انجام دهد وخواهرم هم به گونه دیگری استرس دارد که بالاخره پس از تلاش های فراوان سوال خودش را از من پرسید که از دکتر سوال کردم پیامکی وپاسخ داد که نگرانی اش به همین سادگی حل شد اما بازهم اصرار به رفتن وبعد آمدن مجدد دارند که برایشان بلیط گرفتم دوسه روز دیگر بروند وهر جور که صلاح میدانند عمل کنند ومن درخدمت آنان هستم- رییس بانکی که مسعود در آنجا وامی گرفته بود وبعد از فوت او رفتم تسویه کردم احوال پرسی کرد که تشکر کردم- حاذقی مشورتی برای کار خودش داشت که سردفتر نشده ومواجه با قرار نظارت شده- اشرفی از اعتراض به رای دادگاهشان توسط اداره راه وشهرسازی گفت والبته اعتراض تکمیل نبود که بنا شد برود تکمیل کند ومشورت کند- بچه ها با مادر بزرگ عکس گرفتند وسرگرم بودند وتصویری هم با آرمین صحبت کردند- با آرمان رفتیم نانوایی واز نان های خراسانی که پخت میشود خریدیم؛ بسیار خوشمزه وآرد مرغوبی دارد؛ گرچه چون ساده ۹۰۰۰ تومان وخشخاشی۱۴۰۰۰ تومان است مادرم وخانواده میگویند قیمت آن گران است به نسبت نان های دیگر- لادن اطلاع داد بالاخره درخواست دخترش را در سایت نماینده مربوطه ثبت کرده والبته عکس نگرفته وامیدوارم که دنبال کنند وحل شود- طوبی از گم شدن در مسیر حوالی قزوین گفت و در ته دره ای بوده اند که امکان کمک هم نداشته اند؛ متاثر شدم وتوصیه به احتیاط موکد کردم در سفر- مولایی از قیمت مناسب فریم عینک گفت که گفتم باید خودم باشم تا عینک را روی صورت چک کنم وبا عکس نمیشود والبته از توجهش تشکر کردم- جعفر همسایه مان از پیگیری هایش از حقوقی شرکت برای اعاده به کار گفت که بنا شد بعد از تعطیلات برود واگر کاری نکردند اظهار نامه وسپس شکایت کیفری کند- سروش سوالی از یک مجسمه در کاخ نیاوران داشت که توسط سامانه از وزارت میراث فرهنگی برایش سوال کردم.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 12:29