روز نوشتک

ساخت وبلاگ


به نام خدا
تولد ریحانه را تبریک گفتم به خواهر وپدرش؛ کادوی کوچکی هم دادم- سروش آمد وامروزهم به دو نگارخانه رفت اما در برگشت به من اطلاع نداد ومن هم در حوالی او بودم که اطلاع داد برگشته خانه! وآمین هم که دکتر رفته بود ومعمولا مادرش به من اطلاع میداد ومنتظر بودم که اطلاع دهد خبر دهند و در مسیر اورا بیاورند که اطلاع ندادند وهمین ها موجب عصبانیتم شد؛ ظاهرا اطلاع ندادن حتی با یک پیام کوتاه مشکل عام است- یکی از دوستان که مدتها پیش اورا در رستورانی اتفاقی دیده بودم برای کار جدید تولیدی خودش تماس ومشورت کرد ولی ایده هایی خام داشت ومتوجه نشدم چه کاری باید کرد؟- خواهرم برای مرکز درمانی دنبال نوبت بود که به دکتر گرایش گفتم اگر میشود مساعدت شود- مادر الی در مورد لنز مشورت کرد برای چشم که از فیلی سوال کردم قرار شد بررسی واطلاع دهد-حاج محمد هم نگران پیگیری هایش بود برای نظر کارشناسی واین درحالی است که هنوز ابلاغ نشده به او- عمران هم احوال پرسم بود- ساجدی عکسی از خودش فرستاد وبه دوستان مشترک هم فرستادم وگفتم که رفته؛ امیدوارم از استعداد علمی او بنحو شایسته بهره گرفته شود- بهزادی هم از فعالیت هایش گفت که خوشبختانه راضی بود.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 21:34