بود و نبود برف

ساخت وبلاگ


به نام خدا
دم دمای صبح بارش برف شروع شد وکاملا سفید شد اما ظهر به بعد تقریباً برف ها آب شده بود ولی در کوهرنگ واطراف که سرچشمه زاینده رود وکارون است برف بقدری نشسته که بحران ایجاد کرده؛ بازهم دعا میکنم که خسارتی به بار نیاورد وموجب رونق حیات وآب وزندگی شود این برف وباران ها- همسرم هم که با امین برای مراسم تدفین راضیه ی جوان به حوالی گلپایگان رفته بود در راه برگشت مواجه با بارش برف سنگین بود که شکر خدا با احتیاط رانندگی وبه سلامت رسیدند- عمران آمد و ماشین را برای معاینه فنی برتر برده بود واینگونه نداشتند و چند جا تماس گرفتیم وبالاخره در میدان بیهقی پیدا کرد وسریع انجام دادند وآمد وخیلی از او تشکر کردم برای لطفی که کرد؛ یکی از منسوبینم برای تهیه طرح ترافیک میخواهد که انجام شد- در مسیر سری به ساندویچ فریدون در خیابان نیلوفر زدم که چند تا ساندویچ هم خریدم از او؛ بر عکس دیشب این ساندویچی را شنیده بودم اما آن قدر نرفتم تا خود فریدون فوت کرد و اورا ندیدم والان نوه اش آنجا بود؛ همبرگر خوب بودولی طعم های دیگر را نخوردم تا ببینم چگونه است؟- لطفی در خصوص سابقه یک استعلام سوال کرد که بنظرم کار شعبان زاده بود گفتم خودش تماس وپیگیری کند وتماس گرفته بودند که همکار اند-حسین مجددا پیگیری برای پدر زنش کرد که از توان من خارج بود این کارهایی که میخواهد وهیچ مدرکی هم ندارد وحاضر هم نیست با مشاوران حقوقی برود مشورت بیشتر کند- یکی از دوستان تماس وخواست اگر بشود فرصتی زیارتشان کنم که قرار شد هماهنگ کنیم- امروز بنا داشتم سلطانی را هم ببینم که در دسترس نبود وبالاخره مشخص شد آنجا که هست آنتن دهی شبکه اپراتور ضعیف است ودیر وقت متوجه پیام من شد- دینی هم تماس گرفت که من در دسترس نبودم؛ دیشب قرار بود تماس بگیرد که گویا یادش رفت- پسر وحیده همسایه مان بالاخره در سامانه استخدام شرکت مورد علاقه اش ثبت نام کرد که امیدوارم راهی برایش ایجاد شود- عمران با لشنی تماس گرفته واحوال پرسی ورسیدن به خیر گفت که منهم صحبت کردم وقرار شد اگر فرصتی شد دیدارش برویم منزلش یا بیرون- با سروش هم تصویری صحبت واحوال پرسی کردیم وبرای میهمان شدن به دانشگاه های تهران مشورت کرد که گفتم باید خودش به آنها مراجعه حضوری کند؛ امروز البته در اخبار خواندم صدای مهیبی حوالی ظهر در شهرشان شنیده شده که پیام دادم والبته فقط غزل بوده ومتوجه هم نشده بوده ولی جالب بود که مطلع شدم سعید با همسرش نزد خانواده رفته وبنظرم آمده بود خودش تنها رفته باشد که خوب شکر خدا باهم اند ومادر وپدرم حتما خوشحال میشوند- شنیدم همسر مرحوم گل آقا فوت کرده که به دختر خانمشان خانم پوپک صابری بعنوان یک شهروند تسلیت گفتم- شکوه برای پیگیری پرونده شکایت عدم ثبت گوشی آیفون به شعبه تجدید نظر دیوان عدالت رفته بود که با مستشار هم صحبت ولایحه تکمیلی را هم داده بود وگفت در برف ها ماشینش سُر خورده وبه ماشین دیگری زده و... خلاصه داستان عجیبی شده واز سوی دیگر پسرش هم روی سنگ های خانه افتاده ودچار حادثه شده که بهم ریخته بود وبالاخره شب زنگ زدم حال پسرش را پرسیدم که بهتر بود شکر خدا؛ ظهر هم پاسخ کتبی جداگانه بازرسی گمرک ایران به شکایت های امید وامین دال بر اینکه چرا با وجود ورود قانونی-مثل خیلی های دیگر-اجازه پرداخت حقوق گمرکی و رجیستری را نمیدهند؟ که پاسخ داده اند در صلاحیت وزارت صمت است وبالاخره مدرک خوبی است که اکنون باید صبر کرد دید بعد از اول اسفند که فرصت ثبت رجیستری آیفون ۱۴ پایان می یابد چه تمهیداتی برای آن خواهند کرد؟ وهمچنین شکایت شهره در دیوان عدالت چه خواهد شد؟- از تورج نتیجه رسیدگی به مشکل یکی از دوستانش را پرسیدم که متوجه نهایی قضیه نشدم- احوال پرس مادر زینت شدم که گویا شمال بود؛ آرامش برایش توام با سلامت آرزو دارم- امیر محمود گزارش وکیلش از پیگیری پرونده را فرستاد که گویا تحقیقات مقدماتی تکمیل و احتمالا به دادگاه میرود قضیه وامیدوارم به پولشان برسند- الی ومادرش هم احوال پرسی کردند که تشکر از توجهشان کردم- اسدالله هم زنگ زد واحوال پرسی کرد وگفت شاید سری بزند و گفتم مادرش را بیاورد که گفت به لحاظ سنگین وزنی بسیار در راه اذیت میشود - ایران اطلاع داد که اشتباهی سه میلیون تومان به کارت بانکی شخص دیگری واریز کرده وبالاخره شماره اورا پیدا کرد وزنگ زد وایشان هم پول را عینا برگرداند که از لطف او باید بسیار تشکر کنم که کار اخلاقی کرد- خانم مرحوم سیدرضا هم برای مشکل خودش در آرامستان رامهرمز که مزار بالای سر همسرش را میخواست رزرو کند مجددا مشورت کرد ومتن مرا نداشت که برایش مجدد نوشتم تا اقدام کند وامیدوارم نتیجه بخش باشد- دکتر تقی هم خواست قراری بگذاریم زیارتش کنم که حتما خدمتشان میرسم- امشب در فضای مجازی دیدم حسین دهباشی توییت کرده مرحوم سید مصطفی خمینی در مقبره خانوادگی بنی صدرها در حرم حضرت علی- علیه السلام- با اجازه ابوالحسن بنی صدر دفن شده که من تاکنون نشنیده بودم؛ جالب بود.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 76 تاريخ : شنبه 29 بهمن 1401 ساعت: 1:05