نیمه ی شهریورماه

ساخت وبلاگ


به نام خدا
اولین اجاره ی جدید را دادم -احمد از شهر خودش ناراضی است ومستاصل است ودر جایی که بوده ارج وقربی داشته واکنون حس میکند آن جایگاه را ندارد در اینجا؛ تلاش کردم اورا قانع کنم راضی باشد اما هنوز از آن فضای مدیریت خارج نشده- دونفر از دوستان جداگانه پیام دادند که عازم کربلا برای شرکت در مراسم اربعین هستند وآرزوی زیارت قبولی کردم- صبح یک ماشین قدیمی در فرمانیه دیدم با پلاک ملی ایذه ودر مجاور یک ساختمان گران قیمت؛ فیلمش را گرفتم وبرای بستگان وآشنایان ایذه ای فرستادم خوشحال شدند وبرایشان جالب بود- یکی از دوستان در مورد کار خودش وفرزندش وحقی که از او ضایع کرده اند پیگیری ومشورت کرد- یکی دیگر از دوستان برای پیگیری پیشنهاد مسئولیتی که به او شده مشورت کرد وقرار شد که برای مصاحبه برود وامیدوارم که موفق باشد وآنچه خیر است حاصل شود- برادرم دکتر سعید تماس وپیگیر درمان وتجویز دکتر متخصص بود که توضیح دادم صبح خدمت دکتر رسیدم و نسخه تجویز والبته درمان بیشتر را منوط به انجام تست های تکمیلی کردند وتست اول را رفتم آزمایشگاه بیمارستان کودکان انجام دادم که حدودا یک ماه دیگر آماده میشود و تست دوم را عصر در بیمارستان مسیح دانشوری انجام دادم وجواب البته آماده شد که ماه بعد بروم نزد دکتر والبته تا آن موقع از تجویزهایشان استفاده میکنم که راضی بودند از این تجویز- عمران هم پیگیری درمان من را میکرد که تشکر کردم از توجهش-شکوهمند تماس واحوال پرسی کرد وگفت نزد برادرش کار میکند موقتا و سوالی داشت در مورد دانشگاه آزاد که گفتم شرح کتبی بنویسد وبا من مشورت کند- امانی هم احوال پرسی کرد وقرارشد که بعدا تماس بگیرم وصحبت کنیم- فیروزه تماس و از توقیف حساب خودش در بانک گفت وگفت از پلیس فتا پیگیر است-پیش نویس نامه ای برای خواهرم فرستادم که اگر وکیلش اقدام زودتر کند خودش برای دادگاه بفرستد تا رای اصلاح شود- آرش برای شرایط فروش ملک خودش گفت که بنا دارد وقتی مستاجرش وقتش تمام شد بفروشد-مصطفی برادر همسر تبرایی برای کاری گفت که جزییات آن را نگفته بود- یکی از عزیزان هم برای تمهیدات شرکت در دادگاه حقوقی موضوع واخواهی سیم کارت گفت که نظرم را قبلا داده بودم وباز تاکید کردم- سالار احوال پرسی کرد-یکی از دوستان برای درمان سرفه و تجربه پدرش برای بهبود گفت- حسین هم از روند کارش در موضوع شکایت خودش گفت- مولایی برای ضمانت کردن یکی از بستگانش برای رهایی از زندان گفت؛ گفتم اگر تصور میکند فرار نمیکند انجام دهد-مازیار در مورد تهیه وام برای خانه شان مشورت کرد که توصیه کردم- الی هم احوال پرسی کرد که از توجهات مکررش تشکر کردم-حسن هم اطلاع داد که اردبیل رفته؛ آرزوی سفر خوش کردم- احوال پرس ابول شدم که بیمار در خانه افتاده وتوصیه کردم حتما برود پزشک ومرا مطلع کند- عصر در راه برگشت از بیمارستانها وانجام آزمایشات مکرر بشدت خسته بودم به جگری نزدیک خانه رفتم وشهرام بود وامین را هم گفتم بیاید و بعد سفارش غذا دادم و از گرما وخستگی دو لیوان بزرگ ماالشعیر هم خوردم که خودم تعجب کردم!!!- در بیمارستان کودکان مواجه با بیماران نوزاد وکودکی شدم که مستاصل زجر می کشیدند وبا همه وجودم اندوهناک شدم وبعد مادران وپدران دردمند ونگران در حاشیه بیمارستان که در ماشین ها ویا کنار بیمارستان خوابیده بودند اندوهم را مضاعف کرد؛ از خدای بزرگ برای آنان شفای عاجل آرزو دارم وبعد هم در راه رفتم آمین را دیدم واز اینکه سالم است وبچه های دیگرم جبهه ی سپاس به آستان قدس ربوبی ساییدم- همسر شهرام در راه دیدم برایم پیام فرستاده که در مورد آن من آنچه که تصور میکرده اشتباه بوده و برداشت اشتباهی دارد!!!ولی منزل ما می ماند تا شوهرش بخواهد برگردد! اصلا جوابی ندادم ظاهرا سردی رفتار شوهرش را وتشدید اختلافات را که قدیمی هست ناشی از حمایت من از شوهرش میداند؛ متاثر شدم به این افکار فقط.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 120 تاريخ : جمعه 18 شهريور 1401 ساعت: 20:16