این روزهای پر از نگرانی و ضعف جسمی من

ساخت وبلاگ


به نام خدا
اعطای سوبسید مستقیم به مردم متعادل ورها شده وگرانی وتورم هم با خودش آورده وهمین هم استرس ونگرانی به خانواده ها وارد کرده ونگرانی از آینده؛ امیدوارم زنجیره ی افزایش قیمت اینگونه افسار گسیخته نشود واز مدیریت خارج نشود وان شاالله که اینگونه باشد-تولد مولایی را تبریک گفتم وبه دوستان مشترک هم اطلاع دادم-نهار میهمان دکتر حسین بودم ودر حین غذا خوردن با اینکه در زیر کولر وفضای خوبی هم بود کمی حالت گرما زدگی وافت قند مواجه شدم که فوری مرا به مطب خودش برد وبا آمپول وسرم حالم بهتر شد البته صبح اشتباهاً بجای یک قرص دوتا قرص هم خورده بودم وهمین هم مزید بر علت شد؛ البته سعی کردم نوشابه بخورم که قندم افزایش پیدا کند؛از توجهش متشکرم-علیشاهی در خصوص کارهایش مشورت کرد؛ راهنمایی کردم-همسرم احوال پرسی کرد ونگران وضعیت من بود واز توجه دکتر حسین هم تلفنی تشکر کرده بود-محمد جعفر اطلاع داد که کارهای مرخصی دوستش را انجام داده ولی مدارک کافی نبوده نسبت به یک قرار که احتمالاً به فردا موکول میشود؛خدا قوت عرض کردم واز حمیت ودلسوزی اش نسبت به دوستش قدردانی کردم-احسان نجفی احوال پرسی کرد وسوالی در خصوص پلاک یا منزل یکی از دوستانش داشت-سعید احمدزاده تماس واحوال پرسی کرد واز پیگیری هایش گفت-ماشین را برای سرویس به امیر محمود دادم که دوست امین ومتبحری دارد وقرارشد که انجام دهد واز او بسیار متشکرم-حسن شوهر خواهرم در خصوص کارهایی اداری شخصی مشورت کرد که در توان من نبود وبنظرم هم آمد موضوع باند بازی است وگروه ودسته جات که کاش در این گونه امور دخالت نکند-رونوشت ارجاع شورای عالی انقلاب فرهنگی نسبت به سوال یکی از عزیزان برای یک موسسه مدعی انتقال دانشجو به خارج رسیده بود که امیدوارم پاسخ مقنع بدهند-از فروشگاه ته لنجی مقداری وسیله خریدم وبه یک رستوران رفتم که آنجا را ببینم که ماهی های زنده آکواریومی بزرگ دارد وآنجا صید و غذا درست میکند؛جالب بود والبته مجال نشد که غذا هم بخرم-مادر الی احوال پرسی کرد وگِله داشت بنوعی که با الی در مورد او صحبت کرده ایم؛ گفتم که مدتهاست اورا به خود رها کرده ام  وتنها نظاره گرم وهرآنچه میخواهد انجام دهد-اشفعی دیوان رفت وگفت اعاده دادرسی رد شده اما نسخه ای از دادنامه را به او نداده اند؛ خیر است ان شاالله-هدی مدارک خودش را فرستاد وبنظرم همان راهی که گفتم را باید برود وگرچه به همان هم امید چندانی ندارم-مادر وخواهرها هرکدام جداگانه به نور دیده کادو دادند که از آنها بسیار متشکرم- زینب از سوء تفاهمی که برای او در رفتن به خانه ای پیش آمده گفت واسترس داشت که ان شاالله موضوع خاصی نباشد-ایران هم در مورد یکی از دوستانش برای اینکه کلاهی سرش گذاشته اند مشورت کرد که اطلاعاتی که داشتم دادم-ایمان اطلاع داد که شبانه وارد خانه شده وباطری ماشینش را دزدیده اند؛ متاثر شدم؛کاش برای آسیب های اجتماعی این گونه هم فکری شود.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 22 ارديبهشت 1401 ساعت: 13:09