آخرین فروردین قرن گذشت

ساخت وبلاگ


به نام خدا
دیشب آخرین فروردین ماه قرن بود؛دیگر هیچ فروردینی با هزارو سیصد شروع نمیشود؛خیر است ان شاالله وسرشار از آرامش وسعادت-مدتها پیش با خانم وآقای شهیری آشناشدم که برای زیارت به شهری که بودم آمدند؛همشهری ما هستند واین ارتباط کم وبیش حفظ شده؛پدر ومادرشهید هم هستند؛امروز سالروز ازدواج این دوعزیز است؛زن وشوهری که یکدیگر را طی این سالها آعزیز صدا می زنند وجالب است؛از علیپور خواستم این مناسبت را به دونفرشان تبریک بگوید؛آنجا رفته بودند وبسیار خوششان آمده بود وگویا دیگر آنجا نشده بروند؛پیام من واو وبعد هم دیدم شایسته فرستاده بسیار خرسندشان کرد؛زندگی وشیرینی هایش جالب است-یکی از عزیزان پیام هایی برایم فرستاده ودر روند زندگی گاهی توجه نکردن به کارها و روند زندگی را به حالِ بد خود وخبرهای منفی وصل میکند؛اینهم ایده ای است ولی من چون عادت نکرده ام خودرا درگیر امور منفی کنم ودر گذر اخباربه ظاهر منفی یا سخت متوقف شوم واصولا این حرفهارا غُر میدانم که هیچ سودی ندارد خیلی درک نمی کنم والبته هیجانی عمل کردن او وامثال او دیگر طبیعی شده ومن با آن خو گرفته ام؛بسیاری از دوستان به من میگویند تو با شتاب ووسط امور حرف میزنی وخلاصه وار وبرای همین اطرافیان درک نکرده ومتوجه نمیشوند!!لذا سعی میکنم درحد خواندن ونوشتن بنویسم وچَت کنم اما متاسفانه بازهم بعضی نمی فهمند؛مثلا این که عرض حال وتظلم خواهی را که مربوط به دیوان عدالت اداری هم درمحتوا وهم درمتن وعنوان باشد به دیگری که به ما رجوع کرده واستمداد وبگوییم عینا" بدون دخل وتصرف درمتن به بازرسی کل کشور بفرستیم را درک نمی کنم؛اینها نکات کوچکی نیست که شوخی گرفت؛مردم هم ملعبه ی دست ما نیستند وما حق نداریم با آبروی آنها بازی کنیم؛اخلاق را که در زندگی داریم وتلاش می کنیم رعایت کنیم باید بیشتر بخصوص در روزهای این گونه پاس بداریم-با حسین دوستم درخصوص کارهایش مشورت کردیم ودل تنگی هایش؛ایده هایی برای کارهایش داشت-ابوذر تماس گرفت وجالب بود با رکود ناشی از کرونا درآرایشگاه درپی فروش الکل برای نظافت است وساعتها باماشین به شهری میرود وماشینش را پرمیکند ومی آورد میفروشد وخوشحال است؛منهم چند تا خریدم-به دوستی توصیه کرده بودم حال با توقف تولید درپی رونق کارخانه اش برای تولید الکل باشد گویا موفق نشد؛کاش بیشترجدی بگیرد والبته مشکل مالی هم دارد-ابوالفضل تماس گرفت واز خانواده همسرش برای اصرار به برگزاری مراسم ازدواج گله داشت ودرپی راه چاره بود؛حق هم دارد واین داستان معضلی برای خانواده ها وجوانان شده-خواهرم با کارشناس برای پرونده پدرم تماس گرفته؛شیوه عدم پاسخ وخاموش بودن گوشی وپیام دادن ها واقعا جالب است وبدیع.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 178 تاريخ : چهارشنبه 3 ارديبهشت 1399 ساعت: 17:22