هوای دلگیر

ساخت وبلاگ

 
به نام خدا
دیروز مطلع شدم خانم مهندس چشمش را عمل کرده وبعد برای دوران نقاهت منزل تشریف برده اند با امین رفتم ایشان را عیادت کردیم ودوستان مشترک دیگری هم مطلع شدند وایشان اطلاع داد که تماس گرفته وجویای احوالش شده اند؛خوشحال شدم؛برایشان سلامت آرزو میکنم-یکی از اکابر دوستان قدیمی ام بارها تذکراتی برایم می نوشت ومن تشکرمیکردم از رهنمودهایش دیروز در اوج مشغله هایم پیامی فرستاد وگله میکرد چرا به آنچه ایشان می گوید عمل نمی کنم واگر عمل نکنم دیگرپیامی به من نمی دهند و..باهمه احترام به حضرت ایشان پیامی نوشتم که عصاره اش این بود  من باید ضمن پذیرش همه نظرات آنچه را که مصلحت عمومی وشخصی وخانوادگی ام هست عمل کنم وهرکس شرایط حاکم برخودش را بهتردرک میکند ودرهمه این سالهای فرازوفرود باوجودهمه دوستان ارتباطاتم فرازوفرودداشته وحال شما هم مرا عاقِ پیامی کنید باز خداهست در پاسخ قدری تعدیل کردند اما دیگرادامه ندادم ونخواستم مصداقی برخورد کنم ودرعین حال از دلسوزی شان متشکرم وهمچنان ارادتم باقی است-دیروز درمیان خبرها مطلع شدم یکی از مراجع مسلم تقلید پاسخ استفتاء درخصوص آن جوانِ دوست حسن را داده ودر اجرای حکم سلب حیات تشکیک وبه مجازات دیگر حکم داده اند وگفتم آن را به دادگستری بدهند وامیدوارم توجه شود؛خوشحال وامیدوارشدم-مسعود هم دنبال نامه رضا بود که گویا صرفا" پست شده وبه مقصد نرسیده بود قرارشد دنبال کند-با مساعدت عزیزی وتلاش وپیگیری ایشان یک وامی که گرفته بودم تسویه شد وقدری از بدهی هایم کاسته شد؛خدارا شاکرم-یکی ازمنسوبینم درپی درمان ومراجعه دکتربود واز روند درمان گفت والحمدالله تصورنمی کنم مشکل خاصی باشد؛برای شفای عاجل وسلامت همیشگی ایشان دعامیکنم-در خوزستان دیروز برای مراسم آقای سلیمانی تعطیل بود ودرتهران هم امروز تعطیل است؛حضورمردمی درمراسم حیرت انگیز بود.-قائم مقامی درخصوص موردی مالیاتی زنگ زد ومشورتی کرد؛تا جایی که میتوانستم پاسخ دادم ومابقی را به سازمان مربوطه توصیه کردم دنبال کند؛ازحرکت وادب او واینکه سوالی دارد غروری ندارد وتحقیق میکند بسیار خوشم می آید.-رفتم مراسم بهمن وبه خانواده تسلیت گفتم واتفاقی زکی زاده هم شاگردی دوران دبستانم را دیدم بسیار خرسند شدم-سری به بهمن معصومی زدم واز جمع آوری وپرنده ها وحیواناتی که قبلا وصف آن را شنیده بودم خرسند شدم وعلیرغم اینکه آرمان گارد گرفته بود تا پرنده ای از او نخرم اما از یک شاه طوطی خوشم آمد وخریدم واسمش را هم آمین گذاشتم-سری به یکی از دوستان دیگرهم که بیمارودربستر بود زدم واولین بارهم بود حضورا وی را دیدم؛برایش سلامت آرزوکردم-خواستم سری به نورالدین هم بزنم که خودش نبود ونوه اش هم بیماربود مجال رفتن نشد.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 185 تاريخ : پنجشنبه 19 دی 1398 ساعت: 19:41