شب یلدایی98

ساخت وبلاگ


به نام خدا
صبح آقای مولایی پیگیر پرونده اش شد واطلاع داد که پرونده هارا برای رسیدگی مجدد خواسته اند توصیه کردم برود وخودش هم پیگیری کند وسوابق را یافت وخوشحال شد وازسوی عصرهم اطلاع داد که در یک قضیه مشابه شکایت کرده بوده وطرف که مدعی نفوذ بوده را محکوم کرده؛خرسند بود؛از خرسندی وارتقای روحیه اش خوشحالم وامیدوارم که مشکلاتش حل شود-دکترشیخی درخصوص یکی از همکارانش که مشکل آموزشی داشت مشورت کرد؛توصیه هایی به او کردم وامیدوارم عینا" توجه کند؛امیدوارم؛درخصوص سیم کارتهایی که به پسرودخترش هم دادم توصیه کردم بروند که بنام خودشان کنند-با آقای واعظ که با عبادی جلسه ای داشتند صحبت کردم ودرپی راهی برای همکاری اند که من برداشت مثبتی نداشتم؛حضرت آقای واعظ البته برای پیداکردن وابتیاع کپی نامه یکی ازدوستان کمک کرد که تشکرویژه کردم-با خانم وامین پسرآقای ملکوتی صحبت کردم واین بندگان خدا هم درگیر کارایشان اند وتجربه ای هم ندارند ومستاصل اند وراهنمایی هم کردم منتها مشکل اصلی تعیین تکلیف ردمال است که مشخص نشده وهمین هم راه رابرای مرخصی وی وارفاقات دیگربسته است وباید حل شود وابهام درآن است؛شنیدم درپی استعلام هم هستند ولی زمان براست-وکیل پدرم اطلاع داد که بازهم درخصوص ابلاغ یک پرونده ظاهرا" ابلاغی توسط دفتردادگاه صورت نگرفته وهمینطور دادگاه تجدید میشود وقرارشد که با کمک خانواده ام بروند اینهم حل شود؛واقعا" بی نظمی بی دادمیکند-با میرصادقی هم درخصوص کارهایش مشورت کردم وخوشحال شد-زمانی درخصوص جابجایی یک شخصی مشورت کرد وتوصیه کردم به مسوول آنجا مراجعه کند وراضی بود-یکی از دوستان در شهری که بودم برای موضوعی صحبت کرد ومن به دلایلی نخواستم که دخالتی کنم-با خانم مهدی دوستم صحبت کردم وتوصیه کردم عریضه ای به یکی از مسوولان بنویسد ولی ظاهرا نظرایشان پیگیری از مبادی دیگری بود ومنهم نخواستم متعرض شوم و ان شاالله که حل شود-با یکی از دوستانم که مبتلا به بیماری است ودرلاک روحی خودش رفته-حق هم دارد-وچندروزی جواب نمیداد صحبت کردم؛امیدوارم که مشکل حل وشفای عاجل یابد؛بسیار نگرانش هستم-نامه ای برای رضا پسرآقای اشرفی گرفتند وامیدوارم که این بار با مساعدت مسوولان امر با انتقال او موافقت شود-شب برای اینکه سری به یکی از منسوبان بزنم یهوویی رفتم وبیش از نیم ساعت در زده وتماس های مکرر گرفتم وپاسخی نمیداد وبشدت نگران ومضطرب شدم وبالاخره متوجه شدم حالشان مساعد نبوده وخواب بوده اند؛این هم بخشی از داستان شب یلدایی ما.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 181 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:09