باران بهشت

ساخت وبلاگ


به نام خدا
برای سالروز درگذشت بانویی بزرگوار که البته سعادت دیدار حضوری با ایشان را نیافتم به مزار ایشان رفتم وفاتحه ای قرائت ودرود فرستادم؛روحشان شاد ان شاالله؛مجالی برای سرزدن به دیگر اموات نیافتم؛حال وحوصله ای نبود وقدری باران هم می بارید-از دیروز قدری شاهد مشاجرات وحرف وحدیث هایی بودم وسکوت من هم احتمالا تنش زا ترهست وعجیب است این داستان وادامه دار؛خیر است؛ان شاالله خدای بزرگ به من صبوری بیشتری عطاء کند-رضا تماس گرفت ودرخصوص رفتن من پیش یک شخصی سوال کرد وعجایبی را برایش تعریف کردم که البته اعتقادی کماکان ندارم-یکی از دوستان درخصوص کمک آتش نشانی وبهداری برای مجموعه ای مشورت کرد؛توصیه هایی کردم وامیدوارم از این راه دنبال کنندونتیجه بخش هم باشد-یکی دیگر از دوستان هم درخصوص یک مورد شخصی تماس گرفت که من نمی شناختم وقرارشد حدالمقدور دنبال کنم-امید این روزها قدری مستاصل است ومن نمیدانم چه باید برایش کرد؟بیشتر به سکوت می گذرد شاید درتنهایی برایش هضم شود؛بنظرم لازمه قوت ومردانگی ومحکم ترشدن روحیه اوست.-درجایی رفته بودم وموقع برگشت در آسانسور گیر کردم؛اولین بار بود بنظرم درآسانسورگیر میکردم؛موبایلم به سختی آنتن میداد وچراغ هم خاموش شده بود وچند بار زنگ زدم تا شخصی آمد وچون در نیمه طبقات گیر کرده بود به سختی خارج شدم؛تشکرکردم از لطفش؛تجربه جالبی بود  برایم؛چیزی مثل تعلیق در هوا-شب یکی از دوستانم آمد وباهم تا خانه مان پیاده رفتیم از شیمی درمانی وروند درمان خودش گفت واینکه به خانواده اش نگفته هنوز؛بسیار بسیار متاثرشدم اما هیچ به رویم نیاوردم وگفتم هرکاری بتوانم میکنم؛قرارشد تا نزد دکترش هم بروم ومشورت کنم؛برای این دوست خیلی مهربان وخوبم سلامت آرزو میکنم.-یکی از بستگانم که برایش گوشی فرستادم پیام داد که دستش رسیده است؛خوشحال شدم از خوشحالی این مرد خوب وبا استعداد وشاعر که از محضرش درس گرفته ام.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 168 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 23:28