روزهای آخر آذرماه 98

ساخت وبلاگ

به نام خدا
پریشب اتفاقی متوجه شدم شخصی با استفاده از کامپیوتر وارد یکی از شبکه های اجتماعی من شده که بلافاصله دسترسی وی را قطع وسپر امنیتی بیشتری ایجاد کردم؛جالب بود؛ظاهرا برایشان مهم ویا کنجکاوی بوده مفاد متون من که چیز مهمی هم ندارم-پسر هنرمند یکی از دوستانم اطلاع داد که فرزند خردسالش در بیمارستان بستری است حال وی را پرسیدم وبرای شفای عاجل وی دعا میکنم وتلاش دارم عیادت وی هم بروم ان شاالله؛قدری از بی توجهی نزدیکانش-به زعم خود-ناراحت بود که توصیه کردم توجه نکند وسوء تعبیرهم-وکیل درخصوص موضوعات وکالتش با اشخاصی ثالث مشورت کرد وشرم داشت برای بحث حق الوکاله اش صحبت کند که گفتم پیام دهند-یکی از دوستان از شهرمان آمد دیدن من وقدری هم ارده محلی آورده بود؛خوشحال وتشکرکردم-سری به خاله ام زدم وحال واحوالی کردم؛لطف هردوخاله ام به من-وسایر بچه ها-لطفی درخور سپاس ویژه است اگر کمک ها ومساعی وحمایت های آنان نبود بخصوص در دوران طفولیتم من-منِ امروز-نبودم وبسیار از هردوی آنان متشکرم؛دخترخاله ام هم از روی دلسوزی موقع خروج توصیه ونصیحتم کرد؛بسیار از توجهش متشکرم-هرگاه بی پول میشوم واقعا در اوج آن دری از جانب خدای بزرگ برمن به نحوی باز میشود ؛درموضوعی کمکی کردم به اشخاصی وواقعا" بی پول شدم ونزد خاله که بودم ودقیقا" همین حرف هارا میزدیم که یک عزیز بزرگواری پیام داد که مبلغی را به دلم آمد برایت واریز کنم وواقعا" هم تعجب کردم وخدارا شاکرم واز ایشان هم-یکی از بستگان هم درخصوص اخطاری که برایش آمده بود؛نگران بود ومشورت کرد گفتم موضوع خاصی نیست ونگران نباشد ان شاالله حل میشود وتوصیه کردم دراین امر با وکیل مشورت بیشتری کند.-از فاطی درخصوص آب گرفتگری شهرشان ووضعیت خانواده شان تلفنی سوال کردم که وضع مناسبی نداشتند ودرپی راهی برای تماس با شهردارشان بودند که کمکی کند برای تخلیه آب؛متاثرشدم-از بهنام درخصوص اطلاع از بهمن سوال کردم که متاسفانه تا الان پیدا نشده بود؛امیدوارم زودتر پیداشود.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 158 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 23:28