روایت دوشنبه

ساخت وبلاگ


به نام خدا
امروز پس از چندروز تعطیلی ناشی از آلودگی هوا مدارس ودانشگاه ها هم بازشدند وجنب وجوش وآموزش حاکم شد وادامه یافت وگرچه این تعطیلی ها بچه هارا تنبل ترمیکند-تشدید این هوا ونگرانی هایی از شیوع آنفولانزا باعث نگرانی است که ان شاالله خیر است-دیروز عینک جدیدم را گرفتم وخیلی جالب بود؛خوشم آمد-با آرمان سری به ابوذر زدیم وبرای اصلاح رفتیم ودیداری هم تازه کردیم-دیشب همچنین سری به فریده زدیم که یهوویی آمده بود وداستان آمدنش را گفت وبه شوخی میگفتم آخرش بقول مسعود خدا بیامرز بزرگ شدی اما آدم نشدی!!-ساجدی زنگ زد حالش مساعد نبود نگرانش شدم واز همسرش احوال پرسش شدم؛امیدوارم که بزودی حل شود-حسن اطلاع داد ماه آینده برایش وقت رسیدگی تعیین شده وان شاالله مشکل اوهم حل شود-دکتر شیخی هم اطلاع داد که با شاکی به تفاهماتی رسیده وامیدوارم نتیجه بخش باشد؛خوشحال شدم-یک بنده خدای کشاورز وتولیدکننده ای برای جوان خودش جویای کار حتی ساده بود واز مقام محلی استان خودشان هم توصیه برده بود؛برایش دنبال کردم به نتیجه ای نرسید؛خیلی متاثرشدم وان شاالله از راه های دیگری نتیجه بخش شود-کتاب خاطرات یک دوستی را که برایم دوست مشترکی  با ایمیل فرستاده بود دادم برایم یک جوانی که کتاب می فروشد بسیار زیبا وشکیل چاپ کرد با قیمت مناسب وخواستم برای این دوست مشترک هم بفرستم که گفت این کار حق کپی رایت نداده ایم ودرست نیست؛از اخلاق پسندیده اش که مسبوق به سابقه هم هست خوشم آمد؛گرچه چه کاری می توانیم بکنیم وقتی کتاب را نداریم تا بخریم؟قرارشد از ناشر اجازه بگیرد بعد درصورت کسب مجوز برایش بفرستم-پیگیر یکی از کارهای آقاشدم که برخلاف آنچه که به من گفته بودند اقدامی عملی صورت نگرفته؛دنبال کردم تا سرانجامی بگیرد.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 181 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 16:49