عبور از دیوارها

ساخت وبلاگ

ا
به نام خدا
تلفنی با بهروز همسایه قدیمی مان صحبت کردم ودرخصوص گم شدن بهمن صحبت کردم وبهنام هم پیام داد؛گفتند مسبوق به سابقه است غیبت بهمن ولی گفتم احتیاطا" به پلیس اطلاع دهند؛نگرانش شدم-لادن هم بیمار بوده وعمل کرده مرخص شده حالش را از خودش وشوهرش پرسیدم؛خوشبختانه بهتر بودند وقرارشد سری به آنها هم بزنم؛جویای احوال نورالدین هم شدم که خوشبختانه مرخص شده ومنزل رفته وبهتر بود-پسر دوستم که برای موسیقی رفته بود اطلاع داد که به نتیجه نرسیده وبنظرم رسید باید از مجاری دیگری هم دنبال کند؛عجله وشتاب واجتهاد واقعا نمی دانم چه بگویم؟-مطلع شدم آرش دوست قدیمی مان هم که قرار بود خارج از کشور برود رفته است؛امیدوارم موفق باشد ولی گِله کردم که با من خداحافظی نکرده بود-حسن اطلاع داد رضایت پدر شاکی دوستش را دادگاه برده اند وگویا دچارچالش شده ونگران بوده گفتم از وکیلش می پرسم وان شاالله حل شود هرچند مجددا" براساس این رضایت گویا اعاده دادرسی درخواست شده است وامیدوارم توجه شود واحتیاط شود-ظهر عمران جعفری را قرار گذاشتم ونهار درخدمت او بودم؛تا برسم گفتم برود از آن خانم کارشناس رسیدگی به تظلماتش که درآن حوالی بود تشکرکندکه حق شناسی هم باعث قدردانی وتشویق روحیه ایشان وامثال او وهم تکلیف شرعی واخلاقی ماست؛رفته بود واوهم بسیار خوشحال شده بود-یکی از منسوبین ما هم که ایشان را دید خوشحال شد؛هنوز در پیچ وخم پذیرش دنیای بیرون بود وهضم آن که درکش میکنم-سری هم به تدینی زدیم ودوجلد کتاب گرفتم وایشان هم خرسند شد-در طول راه هم یری به آقا رضا آرایشگر قدیمی ام زدم وجویای احوالش شدم خوشحال شد-سری به آقای حبیب نژاد زدم ومدتها بود میخواستم اورا ببینم ومجالی نمیشد؛این مرد در دوران نوجوانی من درحقم عدالت منصفانه ای را ساری کرده بود؛همیشه مدیون خوبی اش هستم؛از دیدنم بسیار خوشحال شد وتاکید داشت ارتباطم را با او قطع نکنم؛از کسانی که می شناختم گفت ومدارجی که طی کرده اند ومتعجب شدم -خواهرم هم اطلاع داد بالاخره برگ انحصاروراثت مرحوم اخوی را هم گرفته؛تشکرکردم از پیگیری اش-طوسی هم اطلاع داد پدر بزرگ شده؛خوشحال شدم وتبریک گفتم.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 16:49