آخر آبان ماه

ساخت وبلاگ

بنام خدا

دو روز پیش سالروز ازدواجم بود و ربع قرن از آن گذشت، از همراهی و همگامی های همسرم در این همه سال متشکرم، گرچه امسال هم روز قبلش برای تولد امین که عصری جدید در زندگی اش بود و هم امروز حال و حوصله چندانی ندارم و تمایل ندارم اینجا در موردش بنویسم اما تلخی اش در یادم می ماند و امیدوارم فراموش شود-نزد مولایی که بودم تسبیح های پدر مرحومش را نشانم داد و اصرار داشت یکی از آنها را بگیرم گرفتم و بهشت زهرا که برای سالروز عزیزانم رفتم به مزار پدرشان نیز رفتم و به روان آن مرحوم درود فرستادم فاتحه ای، قیاسی هم رفتم و میخواستم سرمزار دختر دکتر پیغامی هم برم که در تاریکی هوا پیدا نکردم و جلوی قطعه فاتحه خواندم دیدن یاسی و فرهاد رفتم شاهین و نامزدش که از یاسی بنظرم بزرگتر است هم بودند و داستانی دیگر و این بار فروش اموال و تمایلی هم به شنیدن  نصحیت نداشتند ولی یاسی  داشت حرف نبرد و دردل هم که سالهاست زیارت امام رضا نرفته و... من همان جا برایش بلیط گرفتم تا بره یک روزه و برگرده بسیار خرسند شد و باور نمیکرد از شوق و خوشحالی اش بسیار خرسند شدم- آقای بهمنی تماس گرفت باز تمایل داشت مراببیند و من تمایلی نداشتم، مشکلات برایشان بسیار وارد شده ولی اینکه چگونه تصور می کنند با سابقه قبلی من می توانم کاری کنم موجب تعجب است- شنیدم عباس هم که دچار مشکل شده مشکلاتی دارد زنگ زد توصیه های کردم و اومرد بدی نبود حیث المجموع و امیدوارم مشکلش حل شود

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 174 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:55