شروع آذرماهی

ساخت وبلاگ

 بنام خدا

 دیروز آقای میرزایی عزیز تماس گرفت و حالم را پرسید و برای فصل برداشت زعفران دعوت کرد آن جا بروم که خیلی دوست داشتم بروم و فعلاً ممکن نیست، تشکر کردم-تلفنی جویای احوال پیرمرد و پیرزن مهربانی شدم که در کاخک رستوران داشتند و من غالباً مزاحم آنها می شدم، خیلی خوشحال شدند ، هر دو بیمار و مغازه را به خانمی که نزد آنها بود واگذار کرده اند، برایشان سلامت آرزو می کنم.دیروز پس از چندین روز که اینترنت در کشور پس از برخی نا آرامی ها قطع شده بود در حدADSL خانگی و اداری و آموزشی وصل شد و بسیاری از معتادان به شبکه های اجتماعی به آن رجوع کردند و البته بسیاری از کسب و کارها هم معطل مانده است، در این روزها فرصتی شد تا کتاب رضا شاه را بخوانم که آقای دکتر زیبا کلام نوشته اند، سبک و سیاق و رویکرد جدیدی بود- با ادوارد در خصوص کارهایش صحبت کردم که هنوز در پی آن است و در پیچ و خم هایش با شهرام آگاه صحبت کردم که پیگیرکارهایش بود و قرار شد بعداً او را ببینم- عینک فروشی رفتم و عینک بسیار زیبایی دیدم و با وجود قدری گران بودن با کمک و هدیه عزیزانم برای تولدم پیشاپیش آن را سفارش دادم، چشمم را خیلی گرفت  و البته از بزرگواری و لطف آنان بسیار متشکرم- دیشب هم دیدن یکی از دوستان رفتم که شرکتی تبلیغاتی زده و دیداری تازه کردیم، خوشحال شدم - دیدن پدر بیمار تدین عزیز رفتم، الحمدالله حالش بسیار بهتر شده بود و خیلی خوشحال شدم از این امر - با شیخی هم صحبت کردم و جویای احوالش شدم- پاسخ سازمان تنظیم هم دستم رسید که برای محدودیت در ارسال پیامک روزانه هم اعلام کرده که مصوب نهاد دیگری بوده و قرار شد تا به دیوان عدالت اداری منعکس کنم تا تدابیر مقتضی اتخاذ فرمایند- امروز هم پس از مدتها جویای احوال ترکمند شدم و در مورد مشکلات خانه و اختلاف حساب با یکی از شرکایش گفت- امروز همچنین بعد از سالها دوست صمیمی و قدیمی مان عمران جعفری با پذیرش اعسارش رها شد- و در پایان این نوشتار فردا سالروز درگذشت عمه ام است، یادش را گرامی میدارم و به روح این بانوی فداکار و بزرگوار که حق بزرگی برمن و همه خانواده دارد درود می فرستم.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 185 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:55