تعزیت

ساخت وبلاگ


به نام خدا
برای شرکت درمراسم هفتم مادر خانم برادرم رفتیم؛جمع صمیمی این خانواده محترم را هم دیدم وتسلیت گفتم؛ یکی از دوستان خانوادگی آنهارا که ازسالها پیش ندیده بودم هم زنگ زدم آمد وخوشحال شدم از دیدن این خانم وهمسر وفرزندش که مادرهم شده ومتاسفانه فرزند کوچکش بیماراست وگفتم هرکاری ازدستم برآید درخدمتم؛عصر درمراسم اتفاقی یکی از بستگان آنهارا دیدم وبسیار آرام ودلنشین حرفهایی زد که به دلم نشست وبعدا" راز آن را دراین دیدم که سالهای متمادی صبورانه از مادر بیمارش تیمارداری میکرده است؛برایشان مزید توفیقات الهی آرزومیکنم- پسرخاله سروش را هم دیدم که هم سن امید است ودرحال تحصیل حقوق واورا جوانی پر آتیه وسرشاراز انگیزه یافتم-بابایی تماس گرفت ودرخصوص مشکل خودش گفت وشعرباف هم همچنین؛امیدوارم حل شود-عمران اجمالا" درخصوص دادگاهی که برای اعساررفته صحبت کرد ومن حیث المجموع راضی بود-یکی از دوستان درخصوص راه اندازی رشته ای دانشگاهی مشورت کرد که با تغییرناگهانی درمعاونت آموزشی وزارت علوم نگران بود نتیجه بخش نباشد پیگیری هایش وامیدوارم که حل شود-خانم مهندس درخصوص مشکلات وپیگیری هایش گفت وشرفی هم درخصوص موردی نظر مشورتی خواست که فرصت ومجال نشد تا پیگیری کنم-یکی از منسوبینم درپی خانه وجابجایی است که خودش پیش زمینه فرصت جابجایی خانه من هم میشود وباید فکری کنم وتمهیداتی ان شاالله.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 165 تاريخ : شنبه 12 مرداد 1398 ساعت: 13:29