کوچه های پرخاطره

ساخت وبلاگ

به نام خدا
رفتم وبازار بزرگ ایران را دیدم که بخش کوچکی از آن را تازه افتتاح کرده است تا شاید قدری ازحرف وحدیث هارا کمتروفعالیتی را آغازکنند؛پروژه بسیارعظیمی بود واز نحوه ساخت واصول مهندسی حاکم برآن ورونق مترتب خوشحال شدم وشلوغی جمعیت برای خرید از هایپر موجودودیدن فضای آن هم شوق خوبی داشت؛ان شاالله آنچه رضای الهی است جاری شود وآینده خوبی داشته باشد-برای حال دل خودم وسرزدن معمول ادواری به اموات دیروزرفتم بهشت زهرا ودونفررا سرزدم ووارد قطعه ای که قیاسی دفن است شدم ودرحال پُرکردن آب برای شستشوی مزارایشان شلوارم بشدت پاره شد وخیلی خجالت کشیده ودیگر مجال رفتن به مزارهای بعدی نشد وبرگشتم؛ برای دوستان که تعریف میکردم غالبا" میگفتند چشم زخم بوده که اینگونه شده ومن نمیدانم چرا اعتقادی به این ندارم؟درعین حال دیشب خواب مهدی را دیدم که عجیب بود وگفت خوبت شد؟تا تو باشی که دیربه دیرنیای به من سربزنی؛عجیب بود این خواب برایم؛روحش شاد-امروز هم مامور برق آمد وبرق خانه را قطع کردند؛مدتی قبل نوشتم که اختلالی درکنتوربوده ومی بایست به بازرسی منطقه مراجعه کرد ونظرم بود ما باید مراجعه کنیم ولی دیگران نظرشان مراجعه صاحب خانه بود واین هم نتیجه اش؛خیراست ان شاالله.-احسان درخصوص تولید  محصولات کارخانه پدری اش مشورت کرد که به دوستان مشترک ارجاع کردم-تولد امیری را تبریک گفتم وفردا هم تولد تدینی عزیزاست که شادباش گفته وسعادت وبهروزی را برایش آرزومیکنم.-با شیخی صحبت کردم که دربرای سخنرانی اش مشورت خواست وپیگیرملک هایش هم بود؛حال واحوالی ازسهام پرسیدم که مدتی است نه او ونه من فرصت ملاقات حضوری نداشته ایم-پیگیر اقلام فروش احسان بودم که ان شاالله حل شود- به خانم مهندس هم درخصوص کارهایش مشورتی دادم وامیدوارم ازاین راه به نتیجه مطلوب برسد؛خوشحال بود-چندساعتی هم به تلفن های معوق که مدتی مجال پاسخ نبود گذشت وخوب بود.

پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 229 تاريخ : دوشنبه 13 اسفند 1397 ساعت: 5:50