پیچیده اما ساده مثل بارون

متن مرتبط با «فراز و فرود دودمان پهلوی» در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون نوشته شده است

اتوبوس و باران

  • به نام خداسری به دکتر سیاوش زدم وبه برنامه هایش و گپ وگفت گذشت؛ خوب بود؛ ایده خاصی نداشت برای کارهایش ومن هم نخواستم بیشتر چیزی بگویم؛ خیلی خوشحال شد ومن هم؛ عمران آمد دنبال من و چون مسیر شلوغ بود برای رفتن وکت وشلوارهایم را بگیرم پیشنهاد داد با اتوبوس تندرو برویم وخلاصه پس از سالها سوار اتوبوس شدم اوضاع عجیب وغریبی بود با اینکه صندلی هم داشتم ؛ سری به خیاطی زده و کت وشلوارها را گرفتم خیلی خوب دوخته و پروی مجدد کردند وگرفتم واز دوخیاط خوب و قابل هم تشکر کردم؛ برای برگشت باران هم می بارید وهوا نامساعد چون ماشین را در مبدا گذاشته بودم منتظر اتوبوس ماندم در ایستگاه وبعد سوار شدم وتا مقصد سرپا بودم وخلاصه اوضاعی بدتر از آمدن؛ تجربه جالبی بود بسیار اما خسته شدم ودر برگشت پیرمردی را دیدم بسیار به مرحوم سپهر شبیه بود یادش را گرامی داشتم و فاتحه ای خواندم؛ آرش را هم اتفاقی در کنار پارک دانشجو دیدم ومرا نشناخت اول وبعد خوشحال شد- مقداری از قنادی خرید خشکبار کردم خوب بود- به مرتضی پیام تبریک فرستادم وکادوی تولدش هم قبض موبایل را پرداخت کردم؛ خوشحال شد- شوهر خواهرم تماس و احوال پرسی و برای تعمیر فریم عینک خودش گفت- میترا برای مشکلی پیام داد ومشورت کرد- شکوهمند احوال پرسی و طبق معمول در آسمان ها سیر میکرد- شب شهرام وهمسرش آمدند و مشورت داشت بسیار از استرس واضطراب و نگرانی های او که برایش سم است رنج بردم و همسرش هم-با سهام هم تلفنی احوال پرسی کردم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باران و باد بهاری

  • به نام خدادر شب تولد مودب؛ فرشته وعباس جداگانه تولدهایشان را تبریک گفتم وآرزوی برکات وسلامتی و موفقیت برایشان دارم- با آمین سری به ملکوتی زدیم وبعدهم در مسیر با عشق وعلاقه به مترو دو سه ایستگاه مانده به مقصد پیاده شان کردم رفت مترو و پله برقی سواری خیلی خوشحال بود وذوق زده وبعد سری به احمدی و جعفری هم زدیم ومقداری خرید کردم و جعفری هم با آمین سرگرم بود وبرایش حلوای عمانی هدیه برد؛ خیلی او هم خوشحال شد؛ مغازه خالی میرصادقی را هم دیدم که فروخته و برایش فیلمی گرفتم وفرستادم خیلی خرسند شد- امتیازات همراه اول را هم برای خانواده که قبض ها را سرموقع پرداخت میکنند گرفتم وساعتی طول کشید- خسرو از آزادشدن تلفن خودش گفت اما بازهم درپی اوهام وجلسات متعدد برای فردا بود- عمران گفت گرمسار رفته وباد وباران است ولباس مناسب هم نپوشیده وبرای سردفتری دختر کارگرشان مشورت کرد- یکی از دوستان تماس ومشورت برای گم شدن شخصی داشت- حسین تماس واز بیماری اش و سرفه هایش گفت؛ گفتم باید درمان را جدی بگیرد وکامل هم که متاسفانه توجه نمی کند واحساسی وبدون تدبیر عمل میکند- شهرام در ادامه صحبت های حضوری دیشب تماس گرفت وگفتم نگران نباش حواسم هست به بچه- صبری هم تماس واز بیکاری گلایه داشت- حسن هم نگران دادگاه فردا بود که برای بررسی تخفیف مجازات او تشکیل میشود- دو قسط طوبی وسوسی را پیشاپیش فرستادم که بعدا کلا تسویه کنم- خانم شهیری مدارک پزشکی فرستاد که برایش با دکتر مشورت کنم- سعید دوستم برای موضوعاتی درخواستی داشت که الان در توانم نبود خودم ناراحت شدم- ذبیح هم از گوشت های تازه گفت که گفتم چند روز صبر کند - ساکی از برگزیده شدن بعنوان معاون دادستان انتظامی کانون وکلا گفت؛ آرزوی موفقیت برایش دارم- شاهین زاد هم همکارش ر, ...ادامه مطلب

  • به سرعت روزهای اردیبهشتی در حال سپری شدن است

  • به نام خداصبح ملکی عکس فرستاد که بسیار بینی و صورتش زخم شده وبعد زنگ زدم توضیح داد افتاده روی زمین و گویا سکته کرده و همین جاری شدن خون باعث نجات او از مرگ شده؛ عصر به عیادتش رفتم و خواهر وشوهر خواهرش هم بودند ومشورت هایی هم کردند برای کارهای خانوادگی شان؛ با دکتر ثابتی هم تماس وبرای اینکه برود نزد او برای عمل مشورت کردم وتوصیه؛ آرزوی بهبودی برایش دارم- قانون برای پیگیری پسرش تماس واز پسرش هم سوال کردم قرار شد برنامه تهیه و با جایی که توصیه کردم دنبال کنند شاید نتیجه بخش باشد- واعظ هم تماس واحوال پرسی کرد وتشکر کردم از لطف او- راجا تماس واز مشکل گزینشی شخصی گفت که دقیق هم نگفت ودر حدی که میدانستم راهنمایی کردم- به ایران برای پیگیری تغییر نام سیم کارت که یادش رفته بود یادآوری کردم- هویزه هم طبق معمول پیگیر کارهای خودش بود وامید به توجه دارد- سالار هم تماس وموضوع شخصی را گفت که گفتم توجه نکند- امینی را تماس گرفتم و گفت یک هفته مرخصی داده اند واحوال پرسی کردم واگر شد سری به او بزنم بعدا- عباس از پیگیری کارهایش وطبق معمول مشکلات قضایی با اشخاص گفت- خشنود پیگیر موضوع انتقال دختر دوستش بود-شرفی سوالی داشت ومشورت پاسخ دادم- تولد نگار ویک دوست دیگری را هم جداگانه تبریک گفتم خیلی خوشحال شدند- داریوش همسایه مان برایش پیامک آمده که عریضه اش به شورای هماهنگی بانکها رفته ونمیدانست چیست؟ گفتم لابد نامه ای در سفر مسئولان دولتی داده ای ویادش آمد که ارجاع شده وبرای این است- آمین سرما خورده ودکتر رفت وشکر خدا تب پایین آمده وبیشتر با من سرگرم بود فکر کنم دیشب لباس مناسب نداشته در بیرون و مترو- ناعم هم طبق معمول پیگیری های بیهوده سوال در مورد وام بانکی داشت؛ راهنمایی کردم- محسن برای سیم کارت گف, ...ادامه مطلب

  • بیست و هشتم فروردین و انبوه غم

  • به نام خداحسین تماس وبرایش هتل رزرو کردم که با خانواده برای انجام کارهای پزشکی بیاید-مومنی که از آنجا سالهاست بازنشست شده تماس واحوال پرسی وجویای کار بود- کمش از حکم دادگاه گفت که شکایت کرده اند وامیدوار است به نتیجه برسد طلب هایش- شهرام تماس واز اینکه بیمارستان رفته و عیادت کرده بود تشکر کرد-ایمان نور الدین احوال پرسی کرد و بهتر بود از ابتلای بیماری- ایمان پسرخاله هم گفت بالاخره ایران کارتش طلایی شده وخوشحال بود گفتم برود فیزیکی هم طلایی بگیرد بهتر است- میترا از روند درمان منوچهر گفت آرزوی شفای عاجل دارم- تولد فاضل و سام را جداگانه تبریک گفتم واز برادر وهمسر امینی هم خواستم اگر تماس گرفت پیام تبریک مرا بگویند- ساکی از پیگیری نامه اش از استان برای وکالت گفت که بالاخره واصل شد وبه کارشناس ارجاع شده وامیدوارم حل شود- باشناس تماس و در مورد خرید گوشی مشورت کرد و حرف در آمد و گپ وگفت و مطالبی گفت که بسیار متعجب شدم و اصلا خبر نداشتم و او باور نمیکرد من مطلع نباشم؛ بیشتر از دروغ شنیدن و مظلوم نمایی شخصی ناراحت شدم ونه پنهان کاری وبازهم از سویی خوشحالم که دیگر نگرانی ندارم محتاج باشند و... باقی با خداست ودر مورد فعالیت های اقتصادی امین با یکی از بستگان به لحاظ اینکه تخصص کافی ندارد به او تذکر داده بودم ودیدم پیش از تذکر من که اطلاعاتم هم کامل نبوده در کارهای اجرایی او وارد شده وامیدوارم که مشکلی برایش پیش نیاید به مادرش وامید هم گفتم مجددا- عمو غلام تماس ودر مورد موضوع خانه مشورت شد که از او متشکرم- شنیدم آقای علی پور پدر که در خانه تاریخی ریاب بود وبسیار به من لطف داشت فوت کرده؛ متاثر شدم وبرای فرزندان محترمش پیام فرستادم؛ خاطرات او و مهربانی هایش برایم زنده شد و حاج خانم همسر م, ...ادامه مطلب

  • عجیب تر از دیروز

  • به نام خدااول صبح ایمان تماس واز پسردار شدن خودش گفت واینکه پسرش ۵ ماهه است ونخواسته اند بگویند!!! گفت خواسته سورپرایز کند والبته شدم؛ مادر وخانواده وخاله ام هم! تبریک گفتم وظاهرا کسی خبر نداشته اصلا ولی بهر حال بسیار عجیب است این روایت- با عمران دیدن عبدالله رفتیم پس از چند سال دیدمش و کمی گپ زدم خوشحال شد وهمسرش هم بیمار که آرزوی شفای عاجل دارم- حاذقی در مورد پرونده شکایت مادرم مشورت کرد وبنا شد با لطفی مشورت کند- محسن غروب تماس و طبق روال برای تادیه بدهی هایش اظهار عجز کرد و حدس هم میزنم که حساب وکتاب هایش بالاخره با هم نمی خواند قرار شد در فرصت ده روزه این بخش را تادیه کند وبیشترین نگرانی هم سیم کارت است که در وثیقه اوست وامیدوارم ختم به خیر شود- به عمران برای پرداخت بخشی از اقساط خودش در اوایل ماه بعد تاکید کردم- احوال پرس خسرو شدم وجواب نمیداد احتمال دادم یا مشکلی پیش آمده یا گوشی ایراد دارد یا بیمارستان است خبری هم نداد بیشتر نگران شدم با توجه به وضعیت جسمی و روحی او- ملکوتی هم احوال پرسی کرد تشکر کردم از توجهش- خشنود از مطالبه مدارک مورد نیاز توسط دانشگاه از دوستشان گفت وامیدوارم که حل شود مشکل- روز ارتش را به ارتشی هایی که میشناختم تبریک وخدا قوت گفتم خوشحال شدند- حسین دوست جوانم هم برای سرمایه گذاری ارزی در این شرایط مشورت کرد- مولایی برای گوشی آیفون گفت که خواهر زاده اش میخواهد بفروشد ومورد نیازم نبود- حسن زنگ زد وگفت آن جوانی که هم بندی اوست وبا من صحبت کرده بود وبرای اجرای حکم اعدام به انفرادی رفته بود برگشته وحکم اجرا نشده تا رای مجدد دیوان خوشحال شدم هرچند این رفت وبرگشت ها برای اجرای حکم کمتر از اعدام برای انسان نیست وضع روحی آن- صادقی تماس وبرای کمیسیون پز, ...ادامه مطلب

  • وهنوز فروردین ادامه دارد…

  • به نام خدامخمل درمان را نیمه کاره رها وهمسرم او را برد برساند وهمان جا ادامه دهد؛ آمین هم این مدت به او علاقمند شده بود وخوب شد او را دید خیلی دوست داشت ببیند اورا- کارهای بانکی محسن را رفتم پیگیری کردم وکمی بی خوابی هم بر من غالب بود - سری به مغازه ابوذر زدم خودش نبود وهمکارش برای سلمانی انجام داد-تولد فرزند حسین دوست جوانم را تبریک گفتم خیلی خوشحال شد که یادم بوده و به همسرایمان هم یادم رفته بود تبریک تولد فرزندشان را بگویم که پیام فرستادم خوشحال شد- ظهر حالم بد شد تنها بودم وبشدت استفراغ کردم وبی حال و اتفاقی برادرم تماس و به او گفتم ونخواستم مزاحم خانواده بشوم ولی بنظرم یا از کم خوابی ویا خوردن توت فرنگی بوده؛ شب هم با اینکه گلویم از رفلاکس معده می سوخت سری به یک ساندویچی زدیم جالب بود که البته قبلا رفته بودم وبعدسری به شهرام که آنجا باز ضعف شدید داشتم و مقداری خوابیدم و البته از توجهشان متشکرم- نگران عدم پاسخ خسرو بودم به اپراتور زنگ زدم و مشخص شد قطع دوطرفه است وقضایی ولابد برای همین بدهی است که دارد حداقل علت را متوجه شدم وآخر شب زنگ زد وهمین را گفت با شماره دیگری وامیدوارم حل شود ودیگر داشتم فکر میکردم بروم منزل او نکند مرده باشد؟!!!- سالار مشورت داشت که پاسخ دادم به او- امروز هم روز علوم آزمایشگاهی است به فعالان این رشته تبریک میگویم وبه کفولی هم که خوشحال شد- دکتر داودی معاون اول اسبق رییس جمهور هم امروز فوت کرد؛ روحش شاد- با آمین برای بنزین زدن که علاقه دارد پمپ بنزین رفتیم وخوشحال شد در مسیر ویک کامیون هم بود از راننده اش خواستم آمین کابین را ببیند که علاقه دارد خوشحال شد- با مادر وخواهرانم تماس واحوال پرسی کردم که میهمان خواهرم بودند-حسین آخر شب اطلاع داد آمده , ...ادامه مطلب

  • روز کاری در کشور

  • به نام خداشروع روز کاری در کشور با افزایش عجیب وهیجانی ارز تا بالای ۶۳ هزار تومان و سکه طلا تا بالای ۴۰ هزارتومان حکایت داشت وآن هم شایعات عجیب وغریب احتمال وقوع جنگ وامثالهم- خانم مالی و دخترش بنا بود بیایند سری بزنند و چون همسرم نبود به عمران گفتم بیاید وبعد از ساعاتی زنگ زد که برادر همسرش صبح ناگهانی سکته کرده و بیمارستان رفته وحالش مساعد نیست و ممکن است برگردند ونمی آید وساعتی بعد فیروزه اطلاع داد عمویش فوت کرده؛ متاثر شدم وبه خانواده شان تسلیت گفتم وتلفنی به حسن هم تسلیت گفتم و اینها هم برگشتند برای مراسم- عمران هم درگیر سیم کارتی است که ترابرد کرده وفعال نمی شود و کارهای تکمیلی انجام شد و گفتند احتمالا تا سه روز دیگر فعال میشود- احوال پرس ملکوتی شدم که شهرستان بود وبعد هم سری مغازه اش زدم و نصیر بود و کارت کشیدم برای امتیازات آنها که بچه ها در آن متوقف و عقب افتاده اند از طلایی- خواستم ماشین را برای تعمیر آیینه ها ببرم که استاد کاری که میشناختم نبود وبه بعد موکول کردم اما تنظیمات باد ماشین انجام شد که سروصدا میکرد وتنظیم نبود- سری به ناصری هم زدم و کالایی که یکی از منسوبینم میخواست برایش خریدم؛ خوشحال شد واز خوشحالی اش خرسندم؛ در مورد یکی از آشنایانش هم مشورتی حقوقی کرد که در مرحله آخر طرف یادش افتاده مشورت کند ؛ اعتراضی به پذیرش اعسار شخصی داشت ولایحه مفیدی هم برای اعتراض به رای دادگاه نوشته اند اما موضوع این است بعید است سیاست دادگاه های تجدید نظر رد اعسار باشد- احوال پرس ایمان شدم که بیماری اش تشدید شده وتوصیه کردم حتما درمان را جدی بگیرد وهمین تاکید را هم به یکی از منسوبینم مکررا کرده ام وامروز هم تلفنی در مورد او با دکتر سعید مشورت کردم واو هم انتقاد داشت که توجه ن, ...ادامه مطلب

  • نیمه فروردین

  • به نام خدامحسن امروز قرار بود بخشی از بدهی اش را بدهد؛ امین گفت در توانش نبوده وطلب داشته وطلبش را وصول نکرده فعلا- بهنام همسایه مان برای وقت دکتر یادآوری کرد که برایش از دکتر بیات وقت گرفتم اگر فرصت کند فردا برود- یکی از منسوبین عزیزم هم اطلاع داد شکر خدا رفته آزمایشات تجویزی را انجام داده؛ آمین هم مجددا رفت برای ویزیت دکتر وتجویز به انجام آزمایشات داده است- امتیازات کارت همسرم شکر خدا برگشت به طلایی وببینم بچه ها هم چه میشوند؟ دوستان دیگر وبستگان هم که مقداری پول قرض دادم باید کمی کار کنند چون امتیاز های موجودی تقریبا تکمیل شده- امید آمد واز برنامه هایش برای ازدواج گفت وخواستار آن شد من هم دختر را ببینم؛ الکی الکی یعنی میخواهم پدر شوهرشوم؟!!!! موکول به تمهیداتی کردم- تولد زن عمو را تبریک گفتم و به خانواده هم اطلاع دادم- حسن تماس وپیگیر کارهای هم بندی اش بود؛ گفتم خودش وکیل حاذقی دارد وخوب هم دنبال میکند ودر مرحله ماده ۴۷۷ است ان شاالله مشکلش حل میشود- ابوالفضل رفته بود بالاخره برای اخذ گواهینامه ماشین وکار خوبی کرد؛ همان جایی که من گواهینامه گرفته بودم؛ امیدوارم موفق شود وبه دوستان آنجا هم سلام برساند- احوال پرس ایمان شدم که شکر خدا بهتر بود؛ آرزوی شفای عاجل دارم برایش- امینی اطلاع داد که دکتر مواساتیان که وکیل واستاد دانشگاه اهواز بود فوت کرده؛ رحمت الله علیه- ابول زنگ زد وخواسته بود مرا ببیند که نشد وخواب بودم واز روزه بیحال وعذرخواهی کردم- علیان هم احوال پرسی کرد وبرای رستوران پیگیری کرد که طرف جواب نداده؛ گفتم تامل کند- آخر شب پیام ها در فضای مجازی خبر از احتمال واکنش ایران به حمله اسراییل وشروع جنگ میداد تا سحر؛ تا دید بالاخره چه میشود؟. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شروع نیمه دوم فروردین

  • به نام خداامروز کمی ضعف روزه بر من غالب شد وآن هم بنظرم ناشی از این بود سحر دیر متوجه اوقات شرعی شدم وبعد هم یکی دو لقمه نان خوردم البته عصر قند خونم را گرفتم خوب بود تقریبا- افطار میخواستم بچه ها را ببرم چنجه باشی آرمان وامید نیامدند برایشان غذا گرفتم و امین آمد؛ خوب بود واز برنامه هایش گفت- محسن تماس گرفت و از ناهماهنگی در برنامه هایش گفت وبا مقداری جابجایی زمان توافق کردیم برای پرداخت هایش؛ امیدوارم زودتر این حساب وکتاب ها ختم شود واسترس های آن که ناشی از خُلف وعده های اوست- احوال پرس خواهرها شدم ومادرم وشنیدم زن برادرم هم بازنشست شده وبرای آینده امید مشورت شد- خسرو تماس گرفتم حالش مساعد نبود کمی درد داشت وبیمار وآخرشب اطلاع داد پرونده هایش را چک کنم که حکم شورای حل اختلاف به اجرای احکام رفته است ونگران خلف وعده هایش بود- برای یاسی قهوه عمانی را که قول داده بودم توسط امین فرستادم واحوال پرسی وتبریک عید گفتم- یاسان برای انتقال پول قرض گرفته شده مشکل داشت بالاخره اطلاع داد پلیس فتا در استان دیگری حساب او را مسدود کرده وخودش هم نمیدانست چرا؟ دیر هم به من گفت وباید شنبه دنبال کند که موضوع چیست؟- با اشفعی برای خرید مشورت وپیگیری کردم وتشکر از لطف او کردم- بهنام نزد دکتر بیات رفت وراضی بود از معاینات ونظر او و باید سه ماه دیگر هم برود- قرار بود که یکی از دوستان را ببینم که احتمالا به فردا موکول شد- مازیار را هم قرار بود ببینم که نشد ونگران عدم اطلاع او شدم وگفت کمردرد شدید دارد و فردا هم بر میگردد واحتمالا بعد از عید فطر میشود- ابول هم اطلاع داد کارت بلو او آمده وفعال کرده- نظر مشورتی برای عدم وجاهت تعلیق سردفتر در فرض عدم صدور کیفرخواست در فضای مجازی دیدم برای حاذقی فرستادم اگر, ...ادامه مطلب

  • این هم نوزدهم اسفند

  • به نام خداپیگیری کارهای مسافرت شدم وهماهنگی هم با دوستی که متخصص این کار است- محسن بخشی از بدهی را داد و دو وامی را که بدهکار بودم والبته پیش از موعد تسویه کردم؛ خودم خوشحال شدم- برای تعمیر لنت های ماشین؛ عمران لطف کرد و آن ها را تهیه کرد وخودش هم لطف کرد وآن برد و تعویض کرد وکارواش برد تشکر کردم؛ در ماشین هم بوی سیگار بود که بشدت حساس بودم و گویا دوستان امین بوده اند همراه او که تذکر دادم این دومین بار است- محمد را امین آورد سری زد پس از حدود ۱۵ سال واندی او را دیدم وخوشحال شدم واز کارها وبرنامه هایش گفت؛ برایش آرزوی موفقیت دارم وفردا هم میرود بسیار از تربیت ورفتار بچه ها که زمان او کودک بودند تعریف کرد- حسین تماس وحکم کمیسیون تجدید نظر ماده ۱۰۰ را فرستاد؛ بسیار تعجب کردم از رفتارش؛ کمیسیون بدوی رفته بوده وبه من اطلاع نداده ومشورت هم نکرده تا تجدید نظرهم رفته؛ نمیدانم چه بگویم به او با این رفتار؟- سری به جماران زدم و حسن هم سری زدم به رستوران که بسیار بسیار طولانی ندیده بودم وفضای آن را هم دیدم که در کتاب خاطرات آقای امام جمارانی خوانده بودم ودر کنار آن نمازخانه و مزار آقای سید حسین جمارانی را دیدم که بسیار ارزشمند ساخته شده است وبعد مسجد جامع جماران را هم دیدم بسیار زیبا ساخته شده بود؛ محدوده خانه امام و حسینیه شماره ۲ را نشد ببینم وبه بعد موکول کردم- سری به منصوری زدم و برای خدمات موبایل وافتتاح بلو کارت و...مشورت کردیم و انجام داد- سوال حاذقی را از طریق سامانه انتشار وآزادی اطلاعات ثبت کردم وامیدوارم پاسخ مقتضی صحیح داده شود و مشکل او هم حل شود- سری به شعبه تامین اجتماعی زدم و برای بدهی ای که برای من محاسبه شده گفتند برای اینکه زودتر انجام داده ام بوده وبهتر است از اردیبه, ...ادامه مطلب

  • هفت قدم تا سال جدید و حلول ماه مبارک رمضان

  • به نام خداحلول ماه مبارک رمضان را به همه مسلمانان و عزیزانم تبریک عرض میکنم وآرزوی بهره مندی از برکات و انوار الهی را برای همه دارم- پیگیری مسافرت شدم وبا سهام هم مشورت کردم- خسرو دنبال خیاطی بود و تماس و احوال پرسی کرد؛ قرار بود من هم به خیاطی برای پرو کت وشلوار بروم که نشد وبه فردا موکول کردم؛ آخر شب هم برای افزایش اعتبار خود تماس و مشورت کرد که بلد نبود انجام دهد- حسین نزد لطفی رفت برای مشورت کمیسیون ماده ۱۰۰ وبازهم بنا شد به دیگران مشورت کند من هم دیگر به خودش واگذار کردم- حسن تماس و حکم او بالاخره آمد و از حکم سنگین نجات یافت شکر خدا وبه شلاق و تبعید محکوم شده و گفتم خدا نجاتت داده و اعتراض نکن وبرای تخفیف در تبعید درخواست بده؛ اتهام های دیگر او هم هست که نزد بازپرس درحال رسیدگی است- راجا تماس وبرای برادرش که از سربازی متواری است مشورت کرد؛ گفتم باید به ثبت احوال مراجعه کند- زیبایی تماس ودر حال رفتن به بیمارستان بود برای ادامه درمان- برای عمران با حاذقی مشورت کردم ودر سامانه ثبت هم با مورد عجیبی مواجه شدم که ملکی بنام من هست و من خبر نداشتم و برای این امر هم مشورت کردم که به سازمان ثبت اطلاع دهم- تولد سالار را تبریک گفتم وبرایش خیرات وبرکات آرزو دارم- همسر آقای بختیاری رییس کمیته امداد فوت کرده متاثر شدم در دوره ریاست زندانها بسیار به زندانیان توجه داشت تا جایی که من دیدم و حاج حسین هم اطلاع داد که پرویز کاویانی هم فوت کرده مرد آرامی بود متاثر شدم؛ صبح هم مطلع شدم آقای خسروی که رییس ادوار مختلف اتحادیه های املاک بود فوت کرده- از مژده احوال مادرش را پرسیدم که گفت بیمارستان است واحتمالا پیوند قرنیه میخواهد- با محمد جعفر همسایه مان صحبت کردم واز کارها وعمل جراحی چشمش گفت؛ , ...ادامه مطلب

  • شروع نیمه دوم اسفندماه

  • به نام خداشرفی احوال پرسی ومشورت داشت وبرای یکی از همکارانش هم اطلاع داد که موضوع در همان مراحل بازپرسی حل شده ومتعجب هم بود - امین پاسخ آزمایش را گرفته وبرای سعید هم فرستاد واو هم صحبت کرد وگفت مشکل خاصی ندارد خدا را شکر؛ بسیار نگران شده بودم- فرید تماس وبرای خرید یک خط ۱۱۱ تهران مشورت کرد؛ موضوعی ‌که مدتهاست دنبال آن است ولی هیچ وقت هم عملی نشده- حسین برای پدرش وبستری در مرکز سالمندان مشورت کرد وبا همسرش هم مشهد رفته بود وطبق معمول عجله کرده بود وهتل خوبی نگرفته بود که برایش سفارش دادم وفردا به آن هتل برود- آزما تماس واز حال نامساعد محسن گفت وشب هم عیادت او رفته بود وتلفنی با من صحبت کرد؛ محسن حال مساعدی نداشت ولی متوجه شد واحوال پرسی کردم وآرزوی شفای عاجل دارم؛ مژده همسایه مان هم از بستری شدن مادرش در بیمارستان برای عمل چشم گفت که آرزوی شفای عاجل دارم- یکی از دوستان هم تماس واز اینکه با تاخیر تماس می گیرد عذر خواهی کرد و تبریک گفتم وآرزوی موفقیت برایشان- با عمران برای سفارش کت وشلوار رفتیم و سفارش دادم و قرار شد بعدا اطلاع دهند برای پرو بروم؛ از دیدن حبیب و محمد آقا مجددا خوشحال شدم- برای قلم گوشی که دچار مشکل شده یک مرکز موبایلی رفتم حدود نیم ساعت با آن کلنجار رفت ودرست نشد ونزد بدری رفتیم و خوشبختانه نزد یک فروشگاه رفتیم و فوری تعمیر کرد و بسیار خوشحال شدم وبا زور پول حق الزحمه گرفت- خسرو هم در مسیر آمد ویک فروشگاه قدیمی بوتیک دیدیم که عمران میشناخت آقای قاسمی واز او لباس پیراهن عالی خریدم با تخفیف ویژه؛ مرد خوب و مسلطی بر کار خود او را یافتم- کافه نادری رفتیم خوب بود ؛ دومین بار است میروم- سری هم به پلاسکو زدیم خوب ساخته شده پس از آن آتش سوزی دلخراش؛ جالب بود- دختر فیرو, ...ادامه مطلب

  • گذشت روز کمی با بیحالی و خستگی

  • به نام خدامیخواستم امروز اگر میشود بازار برویم که دیر بیدار شدم و چون پنجشنبه هم بود بازار رفتن به تعطیلی می کشید و بعد از ظهر هم دیدم بقیه خوابیده اند باز دوباره خوابم برد!- تلفنی احوال پرس شهرام شدم و بنظرم آمد حال مساعدی نداشت؛ آمین ومادر وخاله اش دیدنش رفتند که شب هم نزدشان بمانند کمی روحیه اش عوض شود؛ خودم حال دیدن او را نداشتم وآرزوی شفای عاجل برایش دارم-جمال تماس و برای مشورت با وکیل برای موضوع دوستشان گفت وبا ساکی تماس گرفته و راهنمایی کرده بود- محسن آزما امروز عمل کرده و تلفنی از غلامحسین ودخترش احوال پرس او شدم ونگران او هستم؛ به همسایه های دیگر هم اطلاع دادم - سری به استاد مهدی زدم وبرف پاک کن های ماشین یکی از منسوبینم را که خراب شده بود تعویض وتنظیمات طایرها هم انجام شد؛ در هنگام رانندگی با آن حس کردم عملا ماشین تعادل نداشت- حسین هتل جدید رفت وبسیار راضی بود وبرایم فیلم هم فرستاد وچند بار حرم هم رفته بود وخوشحال بود؛ زیارت قبولی گفتم- محمودی تماس واحوال پرسی کرد واطلاع داد که جسد آن کودک را که برای بدهی وهزینه بیمارستان نگه داشته بودند با کمک خیرین داده اند؛ عکسش را دیدم بسیار منقلب شدم- دو جلد کتاب خاطرات سال ۸۰ آقای هاشمی را که سفارش داده بودم آوردند تحویل دادند از سرعت آن متعجب وتشکر کردم- حاذقی تلفنی برای کارهای جعفری گفت وخود عمران هم توضیح داد وامیدوارم که مشکلات حل شود- بیمه بدنه ماشین هم انجام شد برای سال آتی- معصومه دختر قندی همسایه مان برای مشکل مدرک تحصیلی همسرش مشورت کرد وبنا شد مدارک را بفرستد ببینم مشکل چیست؟- همسر رضوی گفت از اپراتور تماس وگفته اند تلفن های همسرش از طریق دادستانی کل کشور قطع شده و مربوط به اینستاگرام است ومن نمیدانم دقیقا چه کرده ا, ...ادامه مطلب

  • خود محوری در جمعه

  • به نام خداامروز هم بیشتر خوابیدم؛ بیداری های مکرر بی حالی وخواب های طولانی می آورد تا میزان شوم؛ بچه ها هم هریک جایی بودند وحال مطالعه هم نداشتم-قرار بود سری به همسر بیمار مرحوم حسن انصاری هم بزنم که دیر بیدار شدم وهمسرم رفت عیادت- قرار بود محمد هم هماهنگ کند سری بزند که حتما سرش شلوغ بوده و نتوانسته بیاید؛ فشرده بودن کارش را درک میکنم ومزاحمش نشدم-غروب پیامک هایی برای بانوانی که میشناختم برای روز جهانی زن فرستادم وتبریک گفتم؛ غالباَ خوشحال شدند واز خوشحالی شان خرسندم- احوال پرس خواهرانم شدم تلفنی و مادر وپدرم هم؛ آرزوی سلامتی دارم- آمین هم سرگرم دایی وخانواده بوده وپارک هم رفته و بازی کرده و آمده بود مست خواب بود- یکی از دوستان تلفنی برای مشکل کسانی صحبت کرد که به او مراجعه وتوان شکایت هم دارند اما میترسند ونمیدانم چه باید کرد؟- حسن تلفنی در مورد دادگاه پرسید که رای داده یانه؟ برایش چک کردم رای نداده بود وبرای ادغام محکومیت ها سوال کرد که گفتم صبرکند تا نتیجه این دادگاه مشخص شود- امید همسایه مان برای تصویب قانون برای تبدیل وضعیت ها سوال کرد که اطلاعی نداشتم- امینی پس از مدتها تماس و احوال پرسی کرد واز شلوغی آنجا گفت واینکه با هیچ کدام از در خواست های او موافقت نشده- مجله اندیشه پویا ۸۹ را خریدم که اجمالی مطالعه کردم تا بعد بتوانم بخوانم؛ جالب بود- سوابق بیمه را در سامانه چک کردم که مبلغ زیادی بدهی از من نشان میداد وتعجب کردم چرا؟ در سامانه هم مشخص نبود وبنا شد مراجعه ای به بیمه کنم ببینم موضوع چیست؟- یکی از دوستان عکس شخصی را فرستاد در تلویزیون که که خیلی شبیه من بود البته از دور؛ جالب بود- وامی که یکی از دوستان گرفته بود و چند ماه دیگر فرصت آن بود اقساط باقیمانده را دادم وت, ...ادامه مطلب

  • پنجمین روز و شب نیمه ی شعبان المعظم

  • به نام خداسری به طوسی زدم و احوال پرسی کردم؛ در مغازه ای کار میکند و راضی بود از اوضاع؛ امیدوارم همه مشکلات مرتبط هم حل شود در مسیر برگشت هم رستورانی را که کلی از آن تبلیغ میشد؛ دیدم ورفتیم اما آن گونه که تبلیغ میشد بنظر نیامد- یکی از دوستان هم برای انتخابات بماند یا خیر؟ مشورت کرد ولی بهرحال این نوع شیوه حضور در انتخابات بدون تبلیغ صحیح نیست ونمیدانم چه میخواهند بکنند؟- با طاها دوست جوانم برای تبلیغات انتخاباتی مشورت کردم او هم بسیار دیر اقدام کرده وامیدوارم موفق بشود- یکی دیگر از دوستان هم دیدم نامش در یکی از این لیست ها بود وتعجب کردم وخودش هم دنبال رایزنی برای حضور در لیست های نهایی بود- خواهرم وخانواده اش با دکتر سعید وهمسرش آبادان بودند ورستوران پاکستانی رفته بودند وباران شدیدی هم می بارید اما دیر هم رفته بودند و کمی شوهرش عصبی شده بود- کاشانی احوال پرسی کرد و بنا شد اگر وقت شد هماهنگ کنیم زیارتش کنیم- دکتر حسین هم تماس واحوال پرسی کرد و مشغول کارش هست وآرزوی موفقیت برایش دارم- به پیام های ایام شعبانیه ونیمه شعبان پاسخ دادم وتشکر فراوان و آرزوی سلامت وبرکات متقابل کردم- سری به بیمه زدم در محل برای بیمه ماشین که متوجه شدم مژده همسایه مان انجام داده اما متاسفانه هم قسطی صادر میکند وهم دیر می فرستد وبعدا پیام داد وگفت مادرش میخواهد سری بزند که بنا شد وقتی هستم بیایند- پاسخ موقت مناطق نفت خیز هم برای سوال اشرفی برای امریه سربازی آمد به او گفتم اما هنوز دنبال نکرده!! گفتم نه به آن پیگیری سفت وسخت ونه این اهمال!- سری به ابوذر هم زدم برای سلمانی- سینا از عدم پاسخ احتمالی ریاست جمهوری برای کپی نامه گفت- ساجدی برگی از یک کتاب فرستاد که نام او هم میان خاطرات بود؛ جالب بود- یکی از, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها