پیچیده اما ساده مثل بارون

متن مرتبط با «صادق» در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون نوشته شده است

شب سعید و صادق

  • به نام خداشب تولد دکتر سعید است پیام دادم وخوشحال شد وبه بستگام هم یادآوری کردم- خاله اطلاع داد که تولد صادق هم هست پیام دادم وخیلی خوشحال شد وتماس گرفت واز خوشحالی اش خرسندم- وسایل خواهرم وهمسرش وعلیرضا هم رسیده بود وپیام دادند وتشکر کردند؛ آرمین اما کمی حالش مساعد نبود متاثر شدم وآرزوی شفای عاجل دارم؛ امین کوتاه رفته بود وسری زده بود ووسایل ها را داده بود- بدهی ام را با منصوری تسویه کردم وبرای خسرو هم یک گوشی ساده خریدم که مرتب گوشی اش خراب میشود و گوشی آرمان هم لوازم جانبی اش تعویض شد؛ البته کمی تنبلی میکرد برود که بالاخره درست شد- مادرم تماس واز هدیه برای بچه ها و خودش تشکر کرد که البته وظیفه من بود زنگ بزنم- به خانواده سعید هم پیام دادم وتسلیت گفتم وعذر خواهی برای اینکه نشد مراسم آنها بروم- پیمان اطلاع داد مادرش در بیمارستان بستری شده در اراک؛ متاثر شدم متاسفانه کسی به من اطلاع نداده بود واز فاطی هم که خودش بیمار بود وسرما خورده گله کردم؛ آرزوی شفای عاجل دارم وقرار شد اورا تهران منتقل کنند وبه من اطلاع دهند- اشرفی رمزهایش را داد اما متوجه علت و منشاء ممنوع الخروجی نشدم وصفحه باز نمیشد- برای ادامه پیگیری خلع ید با لطفی صحبت کردم وبنا شد اقدام کنیم حرف های شیرالی مقرون به واقع نبود- حاذقی هم سوالی در موردی که گویا دوستانش دنبال میکردند داشت به رضوی دلالت کردم- یکی از دوستان هم برای تصویر برداری از پدر زنش مشورت کرد به دکتر گرایش ارجاع دادم- بابک همسایه مان هم احوال پرسی کرد وخبری از من نداشته نگران بود؛ تشکر کردم- از رضا سوال کردم برای گزینش گفت مشغول به کار شده ولی معلوم نیست حقوق ایام معوق را به او بدهند ومنتظر رسمی شدن است- علیشاهی هم برای حکم برادرانش مشورت کرد که گفتم, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها