پیچیده اما ساده مثل بارون

متن مرتبط با «بیمار» در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون نوشته شده است

عوارض بیماری رهایم نمی کند

  • به نام خداسردرد های شدید امروز هم ادامه یافت، با دکتر حسین، دکتر سعید و دکتر ثابتی هم مشورت کردم و گفتند باید درمان ادامه پیدا کند تا این عوارض رو به کاهش برود-از دکتر موسوی هم برای ادامه مصرف قطره های چشم سوال کردم که گفت تا ده روز باید ادامه یابد مصرف آن، خلاصه اوضاعی شده-آمین امروز تب کرد و تا شب صبر کردم شاید بهتر شود وبیمارستان نرویم ولی بی حالی و سکوت ونگاه های بیماری او بسیار مرا بهم ریخت و اورا بیمارستان رساندم اما مادرش برد و من اصلا نای راه رفتن نداشتم و در ماشین دراز کشیدم، همانطور که دکتر سعید هم گفته بود تب گوارشی بوده و تجویزهایی کرد و آخر شب البته اندکی بهتر شد- خاله های آمین هم لطف کردند گفتند فردا بر میگردند، تشکر کردم-یکی از دوستان هم اطلاع داد امشب افطاری به نیت من داده وآرزوی شفای عاجل، تشکر کردم-امروز به امید هم گفتم بیمه تامین اجتماعی خودم و امین را تمدید کند که انجام داد،برای امین هم با اینکه مرتب تذکر داده بودم چک کند سقف حق بیمه را که توجه نکرده بود و مشمول جریمه شد، خود امید هم برای بیمه گفت صبر کنیم ببینم چه میخواهد کند تا بعد-مادر و علی و خواهرها هم نگران حال من و آمین بودند که تصویری تماس و احوال پرسی کردند-سید مهدی هم احوال پرسی کرد ونتوانستم جواب دهم مثل دیگران که عذرخواهی کردم واز خاله هم-پیام های متعددی هم برای من برای ایام عید و ماه مبارک آمد که تلاش کردم پیامکی پاسخ و تشکر کنم-دکتر میعاد هم زنگ زده بود متوجه نشدم و بعد پیام داد احوال پرسی کرد تشکر دارم از توجهش-آخر شب هم شنیدم خانم دانشور بیمار شده اما بیمارستان بستری نکرده اند، آرزوی شفای عاجل برایشان دارم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • و چهار قدمی نوروز و همچنان بیمار

  • به نام خدامژده همسایه مان بیمه نامه بدنه ماشین را صادر وفرستاد که تشکر کردم و حق بیمه را فرستادم- مهران دوستم مراسم ختم خاله اش را فرستاد که اگر کمی حالم بهتر شود شرکت کنم- سهام احوال پرسم از طریق آرمان شد که تشکر کردم- خسرو توصیه هایی برای خلط ودرمان سریع تر داشت که بنا شد روی اینها که انجام میدهم انجام بدهم ببینم چه میشود؟ سرکه وبابونه واین چیزها بخور دادن- به افسانه و فرانک برای طاووس گفتم که پیگیر حکم نهایی اش از حل اختلاف بشود- علی آمد سری زد و مقداری هدایا وکادوهایی را که به او داده بودند وبن خرید هاکوپیان را با قیمت های بسیار پایین به من داد که تشکر کردم وبا بن آن اگر بتوانم کت وشلواری بگیرم؛ فردا هم عازم سر زدن به خانواده است که ان شاالله به سلامت برسد- امیر عبادی اطلاع داد فرمانده نیروی دریای سپاه در مراسم فاتحه برادرش شرکت کرده وظاهرا آن مرحوم هم مثلِ حافظ؛ سرهنگ نیروی دریایی بوده- سلطانی مقداری وسایل پروتوییتی همراه سررسید برای عید فرستاد که تشکر کردم از معرفتش- فضه هم احوال پرسی کرد که تشکر کردم از لطفش- لطفی ونسرین خانم هم لایحه پیش نویس استدعای اعاده دادرسی را فرستادند که بنظرم آمد بسیار با متانت نوشته شده است- دوستان متعددی امروز با پیام های خودشان واحوال پرسی شرمنده ام کردند از ذبیح دوست قصابم تا سهیلا امامی و زهرا دختر سعید و دختر نخعی و دوستان دیگر که از یکایک آنان متشکرم- جنتیان هم اطلاع داد فردا برای مواجهه دادسرا می روند که ان شاالله خیر است- آخر شب کمی تب مجددا آمد اما گوش سمت چپم درد گرفت والان نمیدانم به بیماری ام ربط دارد؟ویا پریشب حمام رفته ام آب مثلا در گوشم مانده است؟بهر حال امیدوارم درد تشدید نشود. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تشدید بیماری ام و دردهای آن و اطلاع از کرونای مجدد

  • به نام خداتا صبح درد شدید گوش بسیار آزارم داد و دم صبح مزاحم خانواده نشدم وناچارا میدانستم موقع نماز مادرم بیدار است زنگ زدم وگفت گوشم را با کهنه داغ نگه دارم وبعد همسرم هم آمد انجام داد وبخور کمی به گوش داد ودود واین کارها؛ کمی بهبود یافتم؛ پیامکی به دکتر سعید ودکتر ثابتی هم گفتم که دکتر سعید گفت اگر درد برگشت باید گوش معاینه شود و دکتر ثابتی تا عصر پاسخ نداده بود که عذر خواهی کرد وگفت درگیر بیماری مادرش بوده و چون عصر درد برگشت نوبت اینترنتی گرفتم وتنهایک خانم متخصص برای امروز نوبت داد که با امین وآرمان ناچارا رفتیم؛ جالب بود که در مطب گویی من وصله ناجور بودم همه دختر ها وخانم ها در صف معاینه برای جراحی بینی!! ومن تنها بیمار درمانی! لطف کردند و زود معاینه و نسخه تجویز کردند و به سرم و آمپول ضد عفونت وآنهم زدن در بیمارستان توصیه کردند؛ در حال رفتن به بیمارستان بودیم که با دکتر ثابتی مشورت کردم وگفت اصلا نزن ونیازی به این مشقت نیست وبا سوالاتی مبتنی بر درمان وتجربه؛ نسخه نوشت وآن را از داروخانه گرفتم واز شب شروع به درمان کردم بر پایه خوراکی؛ امیدوارم بهبودی حاصل شود البته تا آخر شب دردی برنگشت اما کمی در اتاق خوابیده بودم نفسم گرفت که فوری با کمک امید وآرمان به صحن خانه برگشتم- جالب اما دکتر سعید بود که از دهانش در آمد که من مبتلا به کرونا بوده ام ونخواسته اند به من بگویند وخوب هم شد نگفتند وعلی نگران بوده مبادا از من بگیرد که اینجا بوده!- در برگشت از دکتر با استفاده از بُنی که علی داده بود رفتم هاکوپیان و دیدم به اندازه کافی کت وشلوار دارم وامین هم نخواست برای آرمان کت وشلوار وکفش خریدم وچقدر این بچه زیبا وجنتلمن تر شد با این کت وشلوار؛ مرتب تشکر کرد ومن خوشحال که از خوشحالی, ...ادامه مطلب

  • نقاهت وبیماری و دل نگرانی

  • به نام خداباتشدید بیماری ام وقدری مثلا استراحت اماحجم تماس هایم زیادشده وجواب هم ندهم اخلاقی نیست وازسویی نمیدانم چه کنم؟سالهاست که شماره ام راهم تغییرنداده ام ولی گویی به جبر-علیرغم میل باطنی ام باید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها