پیچیده اما ساده مثل بارون

متن مرتبط با «بازار» در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون نوشته شده است

روز دهم در بازار

  • به نام خداتولد عمران را تبریک گفتم وبه دوستان مشترک دیگر هم اطلاع دادم وبرایش شارژ تلفن هم کادو فرستادم؛ برایش هم دو ابلاغیه آمده بودکه ناراحت بود ومیگفت این روزها خواب زندان هم دیده ونگران است؛ برایش ابلاغیه ها را با رمزی که فرستاد باز کرده وبرایش هم فرستادم؛ اولی که یک وقت رسیدگی دادگاه حقوقی بود وخوشبختانه نگرانی نداشت ودومی ابلاغیه اجرای احکام بود که اخطار داده ظرف ده روز بدهی معوق خودش را پرداخت کند و همین نگرانی اش را معنی دار کرد که سوال کردم گفت دوماه قسط معوق مانده است وباید تدبیری بیاندیشد- خسرو آمد والبته قرار بود صبح زودتر بیاید که ظهر آمد وبا کمی تاخیر بازار رفتیم سری به مومنی زدم واحوال پرسی کردیم وبعد سری به میلاد زدم و خودش نبود واز همکارش یک انگشتر خریدم با تخفیف خیلی فوق العاده مثلِ همیشه وتشکر از لطف ایشان؛ سری به بازار بین الحرمین هم زدم که فِرِم های عینک جدید را ببینم وآن مدلی که میخواستم را نیافتم؛ یک بار من وشوهر خواهرم خریده بودیم اما برای من حس میکنم کمی کوچک است؛ به یک دوست لوازم التحریر فروش هم سر زدم وآدرس مدرسه شیخ عبدالحسین را هم گرفتم که میخواستم آنجا را ببینم وبا اینکه نزدیک هم بود اما حال پیاده روی بیشتر واینکه شب شده بود را نداشتم وبه بعد موکول کردم که بروم؛ تا الان البته نشده کل بازار را بگردم وباید زودتر بروم روزی؛ به سجاد دوست ساعت فروشم نیز سری زدیم ومقداری لوازم کوچک آشپزخانه هم خریدم وبرگشتم-امید اطلاع داد عینکش را که برای تعمیر به فیلی داده بوده گرفته وهرچه اصرار کرده پول نگرفته؛ نامه اش به معاون دادستان کل برای گوشی آیفون ۱۴ را هم آماده کردیم که امضا کرد فردا بفرستد شاید این مشکل عامه شهروندان حل شود بالاخره با دخالت دادستانی کل از با, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها